آرشیف

2020-11-29

رفعت حسینی

درکوچه های شب
من از تداومِ باستان

درین روزگارسخن می زنم.

()()

ازابرِدودبرفرازکتابخانه

واز قمری هایی که بربادآشیانه می سازند.

()()

ازان گاه

که شراب هادر تاک ها،ناچشیده،می خشکند

و

از یورشِ بی شناسنامه ها برگاهنامه سخن می زنم

و

ازگورستان اندیشه حکایت می کنم

و

از تکرارسرگردانی دربیهودگی

و

ازره سپردن درکوچه های شب

و

ازابتذال

که دیریست دیدارگاهی ست برای خامشی

واز بنفشه هایی که نمی رویند

وازآذرخشی که دفترتدبیررا شیرازه می بندد

و

سخن می زنم از بیل

تنها

برای گورکندن.

.

برلین

دوهزاروبیست

*