آرشیف

2014-12-12

غلام سرور حریق

درفراق بهار

بعدازتوای بهارمراصبروتاب نیست
بی تو سرای عزت من جزخراب نیست
رفتی وباربارگریستم نیامدی
گویادعای خسته دلان مستجاب نیست
بلبل خمارگشت وبیابان سکوت کرد
زیراکه جام لاله دگرپرشراب نیست
بعدارتوشاخ زرد شد وباغ سوگوار
اکنون برای رازمحبت جواب نیست
بعدازتوبازبلبل بیدل غریب شد
کان نافه های سوسن وبوی گلاب نیست
ایمن نشد شگوفه دگرازجفای دی
نسرین نماند وچهرهءگلرانقاب نیست
بعدازتو عندلیب چمن بازگنگ شد
برگل فغان وناله وشوق وخطاب نیست
بادصباکه رفت دگرباربرنگشت
زیراکه چشم بستهءنرگس بخواب نیست
رفتی وبازموسم پیری فرارسید
آری دگرنشانهءعهد شباب نیست
بعدازتوچهرسبزه دگربارزردگشت
اکنون به جویبارطراوت که آب نیست
بازاکه این حریق جفادیده بازسوخت
کان بادرستخیزچمن راشتاب نیست

 

تقاضای بنده ازتمام بزرگان ودانشمندان گرامی این است که نواقص ومشکلات که درراستای سرودن شعردارم بامشوره های سالم خویش بنده رایاری رسانیده ومنت گذارند .تشکر
بااحترام
غلام سرور حریق