آرشیف

2014-12-12

غلام سرور حریق

بهار

صبا برخرامید بس مشکبار
بیفشاند ازاوج گردون بهار
نشانی برآمد زحسن بهشت
خرامان بسی حوردرمرغزار
به هامون خضرفرش خضرافگند
به گردون شجربردواند شاخسار
همه دامن دشت پرشدزگل
زفیض روانی که درجویبار
بهاری که بروی براشفت دی
رهاشد زقدرت یکی ازحصار
دگرابرکردست نیکی روا
زشفقت فتادش بگلشن گزار
رکلفت رهاشدکنون عندلیب
به بستان سرامد زغربت هزار
فرح بخش روزی پس ازروزچند
مظفربسی ازپی کارزار
خزانراسرانجام بیدادروز
مباداخدایابرین روزگار
یکی آفرینندهءجزتونیست
سزارحمدوخداوندگار
پدید آوری منظرروزوشب
چنان پروری خاک گیتی به کار
خردتیره گردد که بیند چنین
نیارد که کرد صنعت کردگار
حریقا نه  چندان سرگمرهی
سرازدامن خواب غفلت بدار
بدوراست زانصاف گرننگری
بسی رازقدرت یکی درشمار

تقاضای بنده ازتمام بزرگان ودانشمندان گرامی این است که نواقص ومشکلات که درراستای سرودن شعردارم بامشوره های سالم خویش بنده رایاری رسانیده ومنت گذارند .تشکر
بااحترام
غلام سرور حریق