آرشیف

2014-12-28

نجیب بهروش

درد هجران دیده را ، در دیده خواب آورده ای

 
 
با ادای احترام ، اهدا به استاد گرامی فضل الحق فضل
  
راست گو! از لفظ و معنی، شهد ناب آورده ای؟
  یا که از خلد برین، جام شراب آورده ای؟
از کلام دلکشت، ای رادمرد نکته دان
  وجد وشادی، در دل هر شیخ و شاب آورده ای
بوی مشک آید زحرفت، در مشام جان و دل
 با سخن از گلشن معنی، گلاب آورده ای
بسکه راحت آوراست، گفتار شیرین و خوشت
   درد هجران دیده را، در دیده خواب آورده ای
از متانت در سخن، فکر جوان باشد ترا
در دم پیری مرا یاد، از شباب آورده ای
پرتو رخشندۀ اندیشه ات عالم گرفت
روشنی ازسرزمین آفتاب آورده ای
فکر آبادانی ویرانه ها داری به سر
طرح معماری به اقلیم خراب آورده ای
شهسوار چابکی! در وادی علم و ادب
در مژه برهم زدن، پا در رکاب آورده ای
ارتباط معنوی را، در میان همدلان
خیر اندیشانه از راه صواب آورده ای
خصم فرهنگ را به دل، خوف است از آهنگ تو
بیم رستم، دردل افراسیاب آورده ای
دوستان را یاد کردن، پایۀ مردانگیست
ذکر یاران را سزا، با آب و تاب آورده ای
بهر دلجویی مرا هم، از زمین برداشتی
خاک را هم در ردیف زر حساب آورده ای
فخر استادی ترا زیبد، به گردون تا ابد
راهیان عشق میهن را کتاب آورده ای
 
نجیب بهروش
ونکوور – کانادا