آرشیف

2014-11-26

حسین خاموش

درانتظارآفتاب

هلن کلر مینویسد ؛اگردرانتظار آفتاب بنشینی سایه رانخواهی دید وآیا باید درانتظار آفتاب نشست ؟ بعضی ها به " نور خورشید " میگوید آفتاب اما من به "زندگی" میگویم" آفتاب " پس منتظر زندگی بودن خود تاریکی است وکسی که اولین فرصت را ازدست میدهد خود به آفتاب " گفته است لعنت !
فرصت هایک بار میاید وزندگی "آفتاب" یعنی مجموعه فرصت های پیش آمده ، که ازدست دادن یک فرصت آن یعنی نشستن درتاریکی وایجاد رخنه درزندگی ، زیرافرصت ها همیشه با ماست اما ما گه گاهی با فرصت ها دست میدهیم وبه آن میگویم  " حادثه "  نه " حقیقت "، زیرا زمانی میدانیم حقیقت است که بقول "امرسون " مهمترین فرصت هارا ازدست میدهیم واینجاست که بگفته ای " هیچکاک " قبول حقیقت ازبیان آن سخت ترست  "  که عده ای به آن میگوید " تقدیر" ، تقدیرواژه ای نیست جز دلیل تغافل وتیشه ای بر ریشه اندیشه واین باورکسانیست که دنبال غرورند نه دنبال نور درست آنچه که " شنوایی" میگوید دوست بدارقبیله ای آفتاب گردان هارا که قبله نمای خورشیدند واگرقدمی افرازندبرای درک نورست نه ازسرغرور.  مبالغ آمیزنخواهد باشد اگرگفته شود درانتظار آفتاب نشستن کاری جزعبث بیش نیست ونباید همچنان خوابید وگردن کج دردیار انتظار حیران تر از"کرکدن " وبی مفهوم تراز"پرستو" این سووآنسوپروازکردودراخیردریک غروب غم انگیزچون " کنفوسیوس " به "لو" رفت وندیم بیش برای انتظارنشد ودرنتیجه مانندآن دهقان سالخورده ای پیری قلم تجربه برچهره ای مجهول مرغ افسانه ای خیال کشیدوخود سی سال درسکوت قرن زیست وتنها گفته اش پیام پند آمیزی خواهد بود که برای جوان ایمروزجز نشخوارحرفهای دنیای متمدن هیچ انگیزه ای درپی نخواهد داشت وسرانجام بهترین سخنانی که باید سی هزارقرن با آن میزیست باصدای نحس دلنشین یک فلم نیمه سکس محبوس میشود و مزدوج وتنهازاده این دو فرزند نامشروعیست بنام " مذهب اهتراز " ودرنتیجه تمدن تکرارحماقت فرزندآدم ووکیل که تنها موکلش" خداست "واینست نتیجه ای زحمات چندین قرن بشریت مدیون ، که دراخیر میگوید   " نه خیر همه اتفاقی بوده است".
"درانتظارآفتاب" آنانیست که" ده ها دهه "نبوغ بکار انداختن وتفکرذوب کردند واندیشه سائیدندوبدنبال یک اپتکارگامها نهادند ودراخیربه بزرگترین بمبست " تمدن " برخوردند که راه ازچاه گم کردند وتاچشم گشودندخود را رسوا دید واز خود شرمید که عجب زمانی عجله کرده است وبازاعتراف میکند که " همه چیزاتفاقی بوده است " واین همه تنیجه ای تغافلست نه تبارز واین درحالسیت که ازبیش هرزمانی خویش رااسیرتراحساس کرده است و تازه فهمیده است هنوز درسکوت تاریکی است ودر"گوش فیل " خوابیده است وازشدت سرما درانتظارآفتابند واینها غواثانی بودند که اعماق فطرت آدمی گوهرجوهرآدمیت رابیرون کشیدند وفضانوردان بودند که در اوج قله ای افکارآدمیت "بربری "را به "برابری " ترجیح دادند وفروختند وکوه نوردانی بودند که در اوج قله ای اندیشه ای" آدمیت" پرچم "حیوانیت" را برپاکردند ونقاشانی بودند که چهره ای مقدس " ناس " را به چهره ای منفور"خناس" تبدیل کردند وسرانجام همچنا تکرارمی کند "که همه چیز اتفاقی بوده است ". بنابرین بایدخود آفتابی ساخت زمانیکه تاریکی همه جارا فراگرفته است ونباید منتظزبود وبقول "فرانسیس بیکن"  انسانهای خردمندهمیشه فرصتهارا می آفریند نه اینکه درانتظار آن بنشیند زیرا زندگی یعنی" آفتاب" همیشه بایددورآن چرخید تا ازان استفاده کرد .
زندگی زیباستند اما نهان میگذرد
ما وتوغافل ولی اوهمچنان میگذرد
چند روزیم ودرین دهکده گل بایدکاشت
هرچه ازماست بماست که آن میگذرد……..اشک آیینه –حسین خاموش
اینست " اشد من القتل " ، نتیجه چندین نسل تلاش برای هدفی ، چندین قرن هدف برای آسایشی ، چندین سال آسایش برای زندگی ، چندین سال زندگی درسکوت محض تغافل وچندین سال تغافل فقط درانتظاری که دراخیر عبث است وتنها ثمره ایکه دارد " اتفاق- حادثه " است که آن نیز ناخواسته بوده است وجهالت محکوم ومانند " لاوات " میگوید آنچه جهان به ما میدهد وآنچه یا خوشبختی یا بد بختی نام دارد بازیچه ای تقدیر بیش نیست . چه تقدیری ؟ تقدیری که باید با آن ازتغافل استقبال کرد وتغافل که باید با آن ازبی برنامگی اسقبال کرد وبی برنامگی که با آن باید فقط از " حسرت " و"گذشته مجبور"اسقبال کرد ودرنتیجه گذشته ای که با آن باید از" آینده ای مجهول " استقبال کرد وآینده ای مجهولی که همچنان درانتظار پایان خواهد یافت .