آرشیف

2020-2-23

رفعت حسینی

خلیلی شاعری بی گوهر

 

برمبنای بیمروتی های ناگواروبی خِردی های خلیل الله خلیلی ، همانند نگارش کتاب «عیاری ازخراسان» ،دربزرگداشت ازحبیب الله مشهوربه بچه سقو، این نبشته پدیدآمده است. نگارنده ، بسان همیشه،پاسخگوی هرواژهٔ نگاشتهٔ خویس میباشد.

خلیل الله خلیلی ،دردهه پنجاه خورشیدی ، شعرناخجسته یی [بافت ] و«ساخت!» برای جنرال ضیاالحق زمامدارپاکستان ، که درانزمان ، یکی از نیرومندهای کشورش بودودرنبردهای مجاهدینِ مخالف دولت افغانستان نقش بارز داشت وهم ایالات متحده امریکا ازوی پشتیبانی میکرد.

این سروده راوقتی در اواخر دهه پنجاه خورشیدی ازامریکا، به پاکستان رفت، ومشاورضیاالحق درزمینه مجاهدین افغان ومهاجرین ازافغانستان شد، بوجودآورد.

خلیل الله خلیلی خوددرین زمان < یک مجاهد اسلامی> بود.

حکمفرمایان پاکستان،به تعبیرعربی ، مَلِک الموتِ همه مجاهدین افغانی، بی تردید،بودند وهستندو خواهند بود.

خلیلی این «قطعه» رادرانوقت (جور) نموده است:

شو ضیاالحق چراغ آرزوی مسلمین

شو علمدار مسلمان ، شو مهین سرباز دین

جانشین شیر یزدان شو، درخیبرگشا

درمقام خالدی،میدان محشر آفرین

مسندِ محمود غازی شهسوار بت شکن

آنکه میلرزید از وی هند تا دریای چین

پایمال لشکر این بیخدایان تا بکی

ای تو محمود بزرگ بت شکن را جانشین

حالت امروز ما آیینهء فردای توست

ای ضمیرروشنت باپرتو ایمان قرین

.

البته ازینگونه هرزه گویی هاویاوه سرایی ها، هزاران بار، درفصل وباب شعرهای<< نجسِ >> پارسی، ازآغازتاامروز، نمونه ها هست ، مگراینک سخن ازین { مداحِ } شعرپارسی،خلیلی، میباشد.

بنابرآنکه لسانِ مادری خلیلی پارسی بود،با اسلامگراهای پارسی زبان پیوستگی اجتماعی داشت، نه پیوند فکری .درپاکستان ، چون آدم شناخته شده ازدوران شاهی بود ، {مهمان} مجاهدین پارسی گوی گشت . میخواست ازیکطرف بتاجک های همتبار (( خدمت)) نمایدوازسویی [[ فایده]]ببرد.

این لینک را بکشایید تا نبشته محمد اعظم سیستانی رابخوانید.وی در مورد برخی کارهای زشت و نابخردانهء خلیلی درزندگی فردی واجتماعیش، نگاشته است:

http://www.dawatmedia24.com/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D9%8A/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D8%AA%D9%82%D8%A8%DB%8C%D8%AD-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D8%AE%D9%84%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%82-%D9%85%D8%A7%D8%AF/

لقب مبتذلِ استاد را، زمانیکه خلیلی به دربار محمدظاهرشاه راه پیدا کردوبا آدمهای وابسته به حلقه های بلندْ جایگاهِ سیاسی ،ادبی واجتماعی آنوقت کابل، همانند گویا اعتمادی ،علی محمدآدینه وزیردرباروانصاری ها،شناختهای شخصی یافت، حافظ نورمحمد کهگدای،سرمنشی محمدظاهرشاه،درآغاز نامش سرش کرد.

بدقت وفهم اگرنگریسته شود ، این «توجه» نمودن به خلیلی ،دروقت ظاهرشاه ،بیشترینه به آن برهانِ «سیاستمدارانه !» استواربودکه پدرخلیلی ،محمدحسین مستوفی الممالک وچندتن ازرفقای «شمالی وال» او، مورد خشم شاه امان الله قرارگرفته بودند.

شاه امان الله ((پشتون)) درپندار [برخی]از تاجکان که فقط وتنها بقوم تاجک می اندیشند وتاجکان را تباروالای افغانستان [خیال ]مینمایند، جایگاه شایسته یی،هیچگاه، نداشت وندارد. همچنان خلیلی را ،به تأکید وخواست چندسیاستمدار آن دوران ، برمسند مشاورمطبوعاتی شاه گماشته می یابید هرچند مقامی تنها وتنها دیپلوماتیک بودوبس.

دلیل سترگی که مجاهدین تاجک تباراسلامی افغانستان ازخلیل الله خلیلی ستایش وتجلیل وتمجید مینمایند ،بی هیچ تردیدی،آنست که او <مجاهداسلامی> وتاجک و کوهدامنی وهمدیارو(( مداح )) بچه سقو ،دشمن درجه اول امان الله، بود.

وقتی مجاهدین تاجک درافغانستان نیرومند شدند، یک (پرچمی سابقه) نیز، درپیرامون باصطلاح مقام<< بلند !!>>ادبی واجتماعی خلیلی ، اراجیفی بافت ودرسفریکه ازاروپابکابل رفت ،بیانیهء (چپگرایانه!! )«سیاسی!» را درخوشگویی ! به خلیلی ، درنشستی فرمایشی خواند.

وجود خوداین پرچمی ،باصطلاح [ شیرغلت] است درسیاست بازی چتل ونکبت افغانستان! آیااین پرچمی مارکسیست لنینیست خبرنداشت که خلیلی کتاب عیاری ازخراسان رانبشته است؟ وآیا این دانشورچپگرای نمیدانست که خلیلی درتمام عمرش شاعری{{ مداح}} و[مکار] بوده است؟

پدرخلیلی، محمد حسین ، که دروقت امیرحبیب الله ،مستوفی الممالک گردیده بود،بدستورامان الله کشته شد.محمدحسین در زمان حبیب الله ، بنابرشغل مستوفی همهء میهن ، خودراآدم ثروتمندی ساخته بود.خانهء مفشن ،با حویلی کلان وباغی سرسبز درنزدیکی پل شاه دوشمشیره کابل، درکنارسینمای سابقه پامیر،ازسوی امیرحبیب الله بوی «بخشش!» شده بود.این خانه دروقت امانی (ضبط)گردید. زمانیکه روسیه درافغانستان سفارت ایجاد نمود، همین ساختمان وباغ را بکرایه گرفت وسالها پس ازان، سفارت روس ازهمینجا بکارته سه کابل منتقل گشت.

دردهه چهل خورشیدی خانه یی درکارته پروان ازسوی محمدظاهرشاه به خلیل الله خلیلی «بخشش» داده شد.

.

درپیرامون دلایل واقعی ودرست ِکشته شدن محمدحسین و پیچیدگی های وابستگی های سیاسی ــ اجتماعی آن وقت وتلاشهای گوناگون پنهانی ودسایس نهانی برای سرنگونی امان الله، نبایستی بسیار سطحی وبدون بررسی وسنجش،خیلی افغانی داوری نمود.

.

خلیلی را ، درین سالهای آخر که مجاهدین اسلامی// سلطان // افغانستان شدند ، شاعر ملی ! ،نیز، قلمداد نموده اند.همچون قهرمان ملی.

لینک را بکشایید وبخوانید

https://tavaana.org/fa/Khalilullah_Khalili

.

< حرافی ولفاظی > ومبالغه های مجاهدین تاجک ونیز<هواخواهان > قومیت تاجک درباره خلیل الله خلیلی وسروده های او یکسوباید گذارده شوند .با خِرد وعقلانیت ،همه کارکرد های خلیلی دردرازای زندگی وهمه شعرها وپندارهای وی بایستی ارزیابی گردد . حقیقتِ[ بودن] وبهای فرهنگی خلیلی،آنگاه، هویدا میگردد.اگردانشوروهنرورش می پندارند واورا{استاد} می انگارند،بایستی سبب وبرهان ارائه داشت.

خلیلی درهمین دهه پنجاه خورشیدی، نوشتن ِ کتاب «عیاری از خراسان » راباسخن های شبیه بادهوا ، بی سندِ مستندِ ازتاریخ،درباره عیاری وعیاران درافغانستان ودروصف ِ ناراستین و شخصیت پردازی بیدادگرانه به حبیب الله بچه سقوبپایان رسانید .

این نگاشته راتنظیم جهادی جمعیت اسلامی ملابرهان الدین ربانی درپاکستان منتشر نمود ودرسراسرافغانستان درسال۱۳۵۹ـ۶۰ پخش کرد.

ارزش ِ ادبی وفرهنگی و تأریخی وسیاسی سروده خلیلی برای ضیاالحق پاکستانی همان اندازه بی مقداروبی دستآورد انسانگرایانه میباشدکه بهای کتاب عیاری از خراسان برای حبیب الله بچه سقوکلکانی کوهدامنی که فاقدِ شخصیت سیاسی واندیشه یی واجتماعی بود.

وهم به پنداشت این نگارنده

خلیل الله خلیلی در لسان پارسی ، ازهیچ دریچه یی،هم طـرازِ خیام وحافظ وبیدل وفردوسی وخاقانی وجلال الدین محمد وصائب، درسرایش شعر های اجتماعی نمی باشد،وتوانمندی های فرخی وانوری ومنوچهری ومسعودسعدسلمان وقاآنی ومحمدتقی بهار را ، بهیچوجهی،درایجاد سروده های مدحی ،نیز، ندارد.

.

پس از مرگ عبدالحق بیتاب در۱۳۴۷ خورشیدی که لقب ملک الشعرایی داشت ، باتمام تلاشهای خلیلی ویاران فردی اش، لقب ملک الشعرا از سوی محمدظاهرشاه باو داده نشد ،هرچند مشاورمطبوعاتی دربار بادشاه بودو شعرهای ساختگی ودروغین فراوانی فراوانی درتمجید وستایش وی ترتیب وانتشارداده بود.

.

یکی از شعرهای عامه پسند خلیلی این سان آغا زمی گردد

بوی یارآورد با خود از جلال آباد باد

چشم نرگس بادروشن ،خاطرشمشاد شاد

جلیل احمد زلاند برین شعرآهنگی کمپوزنموده بود وخودش آنراخواند.این شعر عاشقانه نیست و سرودی مدحی میباشد.دریکی اززمستانهای سرد کابل که ظاهر شاه بسبب هوای پسندیدهء جلال آباد بدانجا رفته بود وازسفربرگشت،ساخته شده بود. ودرپرداخته های دهها ودهها شاعر، دردرازای سده ها ،چشم نرگس روشن یابیماروخاطرشمشاد شاد یا ناشاد بوده وتکرارشده است ونیز بوی یار را باد آورده یاهوش پرک بوده ونیاورده است. منتها این بار ازجلال آباد آورده وباد وجلال آباد می چسپند.

درجایی دیگرخلیلی چنین میگوید

ولی یك روز در اخبار دولت +نخواندم ماجرای اهل ثروت

كه این آقای افخم ، این ولسوال+چه سان چاپیده از خلق این همه مال

فلان كس از كجا كرد این همه زر+كه قصرش با فلك گردیده همسر

نبودش از پدر جز كهنه شالی+نه باغی نی سرایی نی نهالی

چرا این جمع رشوت خوار قلاش+نشد در یك جریده رازشان فاش

شگفت این است کاین رندان چالاك+همی لافند از خدمت در این خاك

(مجموعه اشعار، ص ۱۵۶)

این بیتهای خلیلی ، بدون ابرازِپندارهای نادرست ونسنجیده ازسوی این نگارنده ، بازاری هستند. نُخبگی وشکوفایی هنر<سخنوری> وتوانمندی بلاغت وفصاحت را درآنها نم توان سراغ کرد. چندبیت { ایلایی } دیگررادرزیربخوانید :

الا تو مهد دلبران و كشور شيران

قرارگاه بزرگان و خانهٔ ابرار

الا تو مهبط علم و محيط فضل و هنر

الا تو قبهٔ اسلام و قبلهٔ احرار

سخنوران تو مرغان عرش را مانند

به جاي نغمه برآرند آتش از منقار

دل سنايي تو طرف ژرف دريايي است

كه نی كرانه پديد است مراو را نه كنار

وبازهم سروده یی < ارجل> همچون ارزن دردکانی دریک دهکدهء دوردست از استاد!!خلیل الله خلیلی<< شاعر مدیحه سرای!! افغانستان درسده بیستم >> :

كشور ما كشور ارباب ايمان بوده است

قرن ها دين الهي را نگهبان بوده است

خانقاه عشق و خلوتگاه عرفان بوده است

سنگر مردان و ماواي دلیران بوده است

آنچه خلیلی افزون بر مجموعهء شعرهایش منتشرنموده است ، اینها هستند:

«آثار هرات»، «سلطنت غزنویان»، «فیض قدس»، «احوال و آثار حکیم سنایی»، «از بلخ تا قونیه»، «یمگان»، «نی‌نامه» و «عیاری از خراسان».

درزمینه هریک ازین نبشته ها ، بایسته است، نقادانه وبا آگاهی و مسئوولیت ،به بررسی وداوری نشست،مگرنه ازکلکینِ ازبک وهندوو تاجک وپشتون بودن.

بگونه نمونه فیض قدس که رساله کوچکیست درباره عبدالقادر بیدل، «تکراریست» از گزیده ترین نبشته ها درموردبیدل درشمال هند.

وپای نقدِ شعر،قصه نویسی ونگاشته های پژوهشی،همیشه وهمیشه،درافغانستان لنگ وناتوان بوده است.

تنها چاپ کردن کتاب شعرویادرزمینه های دیگر،ونام آن، سند حقوقی ملی گردیدن یک آدم ویک شاعر نیست.ارزشِ هنری ،ادبی یا سیاسی ، فرهنگی وپژوهش برمبنای اصول دانش ونیزغیرتقلیدی بودن دورنمایهء کتاب،معیار ومدارمیباشد.

.