آرشیف

2014-12-26

رسول پویان

خــــــواب سنگین

 

بهر طرف که نگه می کنم شب تار است
سـپـیـده در شـکم اهـریمـن گـرفـتار است

از آن دمی که بـه مکـر و ریا نوحه کنند
به جـای شـادی و لبخند گـریـۀ زار است

امـیـد سـبـز بهـاران اســیـر پـایـیـز اسـت
به چـشم غنچۀ گل نیش عقرب خار است

ز آســمـان غــم و درد و بـلا هـمی بـارد
طـبیب مـرده و آدم ز ریـشـه بیمـار است

هنوز کوکب طالع به خواب سنگین است
در آسـمـان خـیـال اضطـراب بیدار است

متاع عشـق و محبت مکـن عرضه دیگر
که حُبّ قدرت و سـرمایه باب بازاراست

توگویی رحم وعـواطف نمانده در دل ها
فقط زجور وستم ظلم وکین سرشار است

عـراق و شـام و فلسطین اسیر بیداد است
بهرکجا نگری خون و جنگ و ادباراست

به نـام مـذهـب و قـوم و گـروه می تازنـد
همه تعصب و افـراط و گند اشـرار است

سـلاح پـر خطـر دیـن و دانـش و منطـق
بـه دام فـتـنـۀ اهــل ریـا گـرفـتــار اســت

بسی گـذشـت زمـان و کسـی نـدیـد عـمل
ز شیخ و واعـظ و مفتی فـقط گفتار است

بگـرد محـور خُـرد و بـزرگ می گـردند
درین زمـانـه فـقط چرخ ودورِاقمار است

ز تـارِ بـسـتۀ دل هـا کـسـی گـره نگـشود
نوازشی که بدل زخمه می زنـد تار است

فـقــط نـه آدم و حـیـوان بـنـد زنــدان انـد
اسـیر دام بـلا آب و خاک و اشجار است

22/7/2014