آرشیف

2014-12-26

استاد محمود بی پروا

خاطرۀ ناگوار زندگی: قسمت دوم

 

 
 
در این وقت قدری احساس راحت کردیم و بیادم آمد که از طریق  مرموزی میتوانیم به دفتر دره تخت  ارتباط برقرار کرده خواهش نمائیم تا یک عراده موتر ی که درآنجا است ، بفرستند تا مارا که بسیار خسته شده بودیم خصوصا آن خانم ودختر وی ،  به دفتر برسانند. همینکه زنگ زدم ، یک نفر همکارم بنام انجینر باقر حیدری جواب داد. از او  خواهش کردم که موتررا بخاطر انتقال ما که در بین قریه های دره تخت هستیم روان کند . او علت راجویا شد ولی من گفتم فعلا توضیح داده نمیتوانم بلکه  همینکه به دفتر رسیدم مفصل جریان را بازکو مینمائیم. او خوبه گفت وما به راه خویش ادامه دادیم  تقریبا 20 دقیقه گذشت درکی ازموتر نشد  درحالیکه در ظرف ده دقیقه موتر میتوانست بما برسد. در این وقت  مامور همکارم بنام موسی که آدم پرگوشت وتنومندی بود،  خود داخل گفتگوی تیلیفونی شد  وراسا به داکتر حضرت که مسئول امنیتی موسسه بود ، در فتر هرات صحبت کرد واز باقر بنای شکایت رابه وی  شروع نمود.
این کار سبب شد تا  تماس های مکرر بین  داکتر حضرت، والی فضل احمد وباقر برقرار گردیده  ارسال موتررا بیششتر به تعویق بیندازد. در این وقت ما خودرا مقابل تعمیر مکتب جدیدالاعمار دره تخت رساندیم.  باقر که یک آدم بسیار ترسو وبزدل بود ، فکر میکرد که مبادا ما به دست وحشی ها بوده وازترس تهدید آنان  به او زنگ زده وگفته ایم که به داخل ساحه امنیتی قریه دره تخت هستیم ونیز او به این ترس بوده است که این جانیان خودرا به دفتر رسانده واورا نیز مثل ما چورکرده وحریق گردانند.
 بهر حال بعد از اصرار زیاد موسی و فشار داکتر حضرت سرانجام باقر با موتر خودرا  مقابل بازار دره تخت بما رساند وما با موتر بدفتر آمدیم. در این هنگام خبر شدیم که تمام رهبری ولسوالی شهرک وچشت از موضوع اطلاع حاصل کرده اند وحتی دفتر دره تخت نیز. گارددفتر نظرش بمن افتیده گفت که بازخو بالای تو حمله شده و پرسید که موتر چه شد؟ گفتم که در اثر اصابت مرمی پنچر واز رفتن باز ماند وما ناچار شدیم پیاده خودرا به دفتر برسانیم. ساعت 9 بجه شب بود وما هنوز چند لقمه نان نخورده بودیم که  هیئتی از سوی ولسوالی چشت بدفتر رسید .
اینان عبارت بودند از مدیر لوجستیک قوماندانی، عبدالرشید قوماندان مردم دره تخت وحاجی فضل احمد یک تن از متنفذین دره تخت  و ده نفر پولیس. اینان آمده بودند تابعد از مرگ سهراب نوش دارو آورند. اجازه ورود به دفتررا خواستند وما طبق تعامل دفتر از هرات اجازت ملاقات با ایشان را خواسته وبعد ایشان را بداخل دفتر اجازه دادیم. آنان اظهار کردند که از طریق ثریا مردم دره گک این اطلاع را دادند که موتر شمارا حریق گردانده وشمارا با خود در کوه بالا کردند آیا چنین اتفاقی رخ داده ؟ وماجرا را اگر بشود شرح دهید. من جریان را همانطوریکه دربالا ذکر شد به استماع شان رساندم. آنان گفتند که لهجه ایشان بیشتر شباهت بمردم دره تخت داشت ویا جلگه مزار ومن کلمات آنان را برای شان تکرار کردم. بعد از خانم پرسیدند واو چهره شخصی که از کنار دریا اولین فیررا کرده بود ونزدیک او به پیش موتر آمده بود، تشریح کرد.
الحاج فضل احمد وقوماندان عبدالرشید بین هم تبادل نظر کرده گفتند که  بدون شک  یکی از اینان عبدالرحیم  دیوانه، دیگری محمد ولد ذالفقار بوده بصورت حتم دیگران نیز از برزاو بوده اند.  تا ساعت دوبجه شب  آنان با ما پرسان واظهار نظر خواهی داشتند. در ضمن جریان را مفصل به مسئول امنیتی دفتر هرات داکتر حضرت از طریق ثریای دفتر شرح داده منتظر هدایت بعدی شدیم.
27 اکتوبر 2007:
فردا صبح ساعت 7 بجه  دفتر هرات هدایت داد که تمام کارمندان دفتر بلا معطلی بهرات بیایند وراجع بمن  گفته شد که میل دارد بخانه خود برود ورنه درهرات بیاید . من بخاطر جواب دهی هیئت های ولسوالی های چشت وشهرک در دفتر باقی  ماندم زیرا اگر هدایت را پذیرفته وترک محل میکردم شاید نزد پولیس ومردم این سوال پیدا می شد که خود کارمندان دفتر بخاطر کارنکردن ورفتن در خانه های خود چنین عملی را  سازماندهی واجرا کرده اند درحالیکه  دفتر هرات مکررا همین را بما توصیه میکرد که اگر حتی حمله چیان را شناسائی هم کرده باشیم باید از افشا ی آنها خودداری کنیم. همکارانم باقر، موسی، خانم با شوهرودختر خویش با همان موتر شب عازم هرات شدند و من درانجا مانده منتظر پرس وپال دولت بودم.
دراین روزهنگام صبح چند نفر پولیس با مدیر لوجستیک چشت به محل حادثه رفته  رد یابی هارا مکمل تعقیب کرده محلات کمین  وفیر نمودن را پیدا نمودند و رد زنی آنهارا تا داخل قریه برزاو دنبال وتعداد زیاد پوچک های مرمی های سلاح های مختلف النوع را جمع آوری کردند.  ساعت یازده بجه قوماندان امنیه شهرک بنام عبدالقدیرکه یک پولیس ورزیده وپرتلاش بود به دفتر آمد وهمینکه نظرش بمن افتاد بلادرنگ بعدازاحوال پرسی گفت: " انجینر  ! این بار دوم است که از دست آدم کشان وجانیان جان بدر بردی. بیاد داشته باش که مرتبه سوم اگر به چنگال ایشان افتیدی بدانی که زنده نمیمانی. چرا درهمچو جائی دفتر گرفته اید که دسترسی ما از شهرک بدینجا مشکل وناممکن میباشد. باخبر خود باش " ومن رو بطرف وی کرده گفتم : ما کارمندان موسسات بهرحال کشته دست اینها ئیم اما شما متوجه خود باشید زیرا اینها اول بالای ما دست بکار کشتار وچپاول می زنند تا به بینند که دولت از کدام نیرو وتوان درمقابل ایشان کار میگیرد واگر دیدند که عمل کرد دولت ضعیف میباشد، آنگاه بجان شما شروع میکنند واکنون آنان فهمیده اند که دولت ضعیف است بناء متوجه شما بوده لذا شما باید  متوجه خودها باشید( چنین شد ویک هفته بعد درعین  روز ودرعین وقت قوماندان موصوف درکمین نفرهای مسلح ملا مصطفی افتید وخودش با چند نفر کشته شده وسه عراده موتر پولیس بدست دشمنان ایشان  تخریب واز کار افتید). سپس جریان را ازمن پرسید وبعد به بازار دره تخت رفت . بعد از ظهر ولسوال چشت آقای سیدگل، قوماندان امنیه وآمر امنیت با چند نفر پولیس نیز به بازار دره تخت آمدند وقرارشنید با بزرگان و مردم بازار دره تخت صحبت های خصوصی وجمعی انجام دادند هکذا قوماندان امنیه شهرک نیز بنوبه خود  دست به جستجو وحقیقت بابی زد.
28 اکتوبر 2007:
 صبح پنجشنبه  آقای حاجی محمد هارون ولسوال شهرک ، آمر امنیت  وچند نفر پولیس نیز به بازار دره تخت رسیدند و مسئولین هردو ولسوالی با مردم وبین خود تبادل نظر وگفتارهائی انجام دادند وبزرگان قریه های دره گک ، برزاووناوه جلگه مزاررا نیز به بازار دره تخت گرد آوردند تا با ایشان مجلس نمایند.نماز عصر مرا نیز درمجلس خواستند. درهوتل دره تخت  کلانان قراء هرکدام انگشت ملامت را به سوی  اتباع ولسوالی  دیگر دراز میکردند. خصوصا رئیس شورای قریه برزاو( بنام زرین) کاملا دست مردم دره گک را در حادثه دخیل میدانست به این خواطر که حادثه درمنظقه ومحل آنها رخ داده بود ومردم برزاورا قطعا بیگناه و بیخبر از موضوع. او بر این نقطه پافشاری میکرد که مردم برزاو به همه کس معلوم است که کاملا خلع سلاح بوده وحتی پوچک خالی به این قریه یافت نمیشود درحالیکه مردم دره گک ودره تخت از طرف قوماندان عبدالرشید تافرق سر مسلح اند . ولی مردم دره گک میگفتند که رد وپل نفرهارا در برزاو برده وشاهد دارند که این عمل از دست مردم برزاو سرزده است. چون به  مردم برزاو دایم همین راه  تردد ایشان است ومحل چپاول گری آنان.
مجلس با استماع همین حرف ها خاتمه پذیرفت ومن واپس به دفتر آمدم. اظهارات من همین معلومات بود که در بخش اول بیان شد.
روزجمعه  29 اکتوبر 2007:
 ساعت 8 بجه صبح موتر قوماندان امنیه شهرک  بدفتر آمده مرا با خود نزد قوماندان وولسوال شهرک برد وباهم یکجا بمحل حادثه رفتیم. از نقاطی که بالای ما فیر می شد ودیگر جریانات را مکمل به ولسوال وقوماندان امنیه  تشریح ونشان دادم. ساعت یک بجه در پائین ترین قریه دره گک بخانه رئیس شورا ی قریه به نان چاشت رفتیم . قوماندان امنیه نان نخورد. من با اشتها نان میخوردم ، قوماندان گفت که چرا نان اینهارا که مردم راست وصادقی دیده نمی شوند، خورد ولی من اظهار کردم که نان آنان را نی بلکه ازشمارا میخورم چرا که امروز شما مرا اینجا آورده اید . در این وقت او به آهستگی بمن گفت که این مردم همه در قضیه ذیدخل اند بهمین خواطر سر سفره ایشان نشستن خوب نمیباشد زیرا ازمحل حادثه 400 متر دورتر نیستند وامکان ندارد که فیرها ودیگر حرکات حمله چیان را ندیده ونشنیده باشند.من گفتم این کار شما است وهر طور که حدث میزنید منحیث پولیس فعال حق باشماست.
 محل حادثه از این قریه بوضاحت زیر نظر گرفته شده میتوانیست وجزئی ترین حرکت وآواز وضاحت داشت ولی آنان از خبریت وآگاهی انکار داشتند وصرف همینقدر گفتند که بعد از صعود دود غلیظ وانبوه درآسمان دره ، از قضیه آگاه شدند وفی البدیهه به ولسوالی چشت از طریق ثریای خویش اطلاع دادند.
بعد به بازار دره گک رفتیم وولسوال وقوماندان امنیه چشت درآنجا بودند . با چند نفر خصوصی صحبت کردند وبعد از چند دقیقه یکجا بطرف دره تخت حرکت کردیم.  دربازار دره تخت باردیگر همراه چند نفر محاسن سفیدان و کلانان صحبت کردند ونظر آنان را خواستند. خلاصه مردم دره تخت ودره گک مردم برزاو  وبرعکس آنا ن مردم دره گک ودره تخت را درقضیه دخیل میدانستند.
قوماندان امنیه چشت که یک پولیس لایق بنظر میرسید بمن گفت که بصفت پولیس کاملا میداند که قضیه از چه قرار است ویقینا کیها این عمل را مرتکب شده اند ولی گرایش ها بجانب داری ولسوالی گرائی است بناء کاری کرده نمیتواند .
خلاصه ولسوال شهرک طرفداری ازمردم جلگه مزار وبرزاو نمود به این دلیل که قضیه در قلمرو ولسوالی چشت اتفاق افتاده درحالیکه ولسوال وقوماندان امنیه چشت طرفداری از مردم دره گک ودره تخت رامینمودند به خاطر اینکه رد وپل نفرهارا تا داخل قریه برزاو برده بودند.
من به دفتر آمدم وفردا خبر شدم که هردو ولسوال به این فیصله رسیده بودند که نفر های مشکوک مربوطات خودرا به ولسوالی خویش برده ازایشان تحقیق وبازجوئی نمایند تا عاملین قضیه را پیدا کنند.
اجراءات  حکومت شهرک:
قوماندان وولسوال شهرک  دونفر از قریه برزاو یکی بنام محمد ولد ذالفقار ودیگری زرین رئیس شورای قریه برزاورا باخود درشهرک بردند. در نظام دموکراسی مبتنی به بازار آزاد( بهتر است گفته شود : اعمال آزاد) باید چنین معمول باشد که هرکس هرآنچه کرده میتواند ،بکند وعدالت وبازپرسی ازدیدگاه حقوق بشر مجاز نیست  بناء ولسوال وقواندان امنیه شهرک بعوض محمد ولد عبدالقادر که  مجرم بود محمد ولد ذالفقار که بهمین نام بود گرفتار کردند ومولوی جمعه که محرک وسازمانده اصلی قضیه بود،  زرین رئیس شورای قریه برزاورا بعوض وی گرفتار کرده با خود بردند.
( باوجود یکه درتمام جایها سروصدا بلند گردید که جمعه  مقصر میباشد، از طریق مردم فیصله ئی به حارنوال غور درچغچران  رسانده شد تا جمعه بکردارش برسد حتی درجام غور نیز چندین بار از حضور طالبان درجلگه مزار نام برده شد که مقصد همان جمعه بود ونیز ثریای که همان شام حمله از ماگرفتند ، از نزد جمعه بدست امنیت ملی افتید ولی دولت که خود تشنج زا وهرج ومرج افگن میباشد، به هیچ یک از این حرف ها اعتنا نکرد وهمین حرف را میزد که آنچه میتوانیست ، کرد یعنی از دستش همین پوره بود تا محمد ذالفقار وزرین را گرفتار ودوروز بندی نماید ونیز یک مقدار تحفه بچنگ آورده میتوانیست، کرد. در این نظام همینقدر جزا بسیار است).
بعد همینکه مردم دریافتند که مولوی جمعه  نفر اصلی وسازمانده قضیه بوده است ، طرفداران زرین ومحمد بنای بلند نمودن سروصدا وافشا گری را  گذاشتند ولی طرفداران  جنایت کاران  به مردم گفتند که این عمل باعث رسوائی همه مردم ناوه جلگه مزار میشود ازینرو از تمام بزرگان ناوه خواستند تا به شهرک نزد حاکم صاحب رفته آن دونفررا که بیگناه اند، رهایشان  سازند.
دوروز بعد تمام  رئیسا ی شورای قراء مختلف ناوه جلگه مزار از سردشت گرفته تا برزاو  که تعداد ایشان بقرار گفته مردم به 12 نفر میرسید همراه با یک مقدار تحایف، طبق عرف دولت داری در نظام دموکراسی موجوده، ذریعه یکعراده فلن کوچ کرائی به شهرک رفتند تا دونفر برده شده را از چنگال دولت رها سازند.
اینان محسن خان  مدیر معارف شهرک را پیشرو کرده ونزد ولسوال رفتند و محسن خان رو به ولسوال کرده گفته بود که به خاطر کارمندان موسسات نباید مردم را از دولت برنجانیم باید به خواطر آبروی رئیسا دونفر برزاو رها شوند. باقبولی تحایف ، ولسوال این نظررا پذیرفت وایشان را فی الفور مرخص کرد.
رهائی عناصر عوض بدل جانی از چنگال حکومت:
بعد ازگرفتاری وانتقال رئیس شورای برزاو به شهرک، طبق اخبار سرچوک اقارب وطرفدارانش باهم مشوره نموده وفیصله نمودند که تا 5-10 روز منتظر میمانند واگر رئیس که براستی آگهی نداشت، رها نشود، ایشان به شهرک نزدولسوال رفته وجانیان را معرفی میکنند ولی دراین مدت بخاطر جانبداری قومی باید صبر وحوصله بخرچ دهند.اما دراثر سخاوت منشی ولسوال واثرات داروئی تحفه،  آنان بدون معطلی رها و با خوشی وشادمانی فراوان راهی خانه شدند ولی همینکه به نزدیک بازار برزاو رسیدند دفعتا فلن کوچ حامل آنان چپه شده یک نفر بنام ملا نصیر که دامادش بنام ملا  جهانگیریکی از حمله چیان  بالای ما بود، کشته ودیگران کم وبیش جراحت برداشتند.
همینکه مردم برزاو ودره گک از این قضیه خبرشدند هر کدام به پیش خود اعتراف کردند که این کار نتیجۀ  به اصطلاح گردن بستگی  وچشم پوشی از حق بوده است  که انسانان بدکار قریه برزاو بناحق راه انجینران موسسه را گرفته آنان را چور وموتر ایشان را حریق ساختند بناء خداوند توانا جزای  مردم این ناوه را داده وبه رخ شان کشید  لهذا اگر مسلمانان دموکراسی، بازار آزاد وحقوق بشر ندارند ولی خدائی دارند که درلحظات تنگدستی و مرگ آور ایشانرا کمک وداد رسی میکند.

ادامه دارد

محمود بی پروا
چغچران
جدی 1388.