آرشیف

2023-11-19

عبدالقیوم ملکزاد

حدیثی چند از عشقِ الهی رابعۀ عدویه

 

هرگاه نام عارف بزرگی به نام رابعه عدویه، بر زبان متبادر می‌شود، دو پدیدۀ مهم در برابر دیدگان ما جلوه می‌آرایند، یکی عرفان و دیگری عشق که رابعۀ عدویه برای بار اول توفیق تلفیق آن را به نام گرامی خود ثبت نمود.

همان گونه که محرز است در مورد این بانوی بزرگوار و گرامی آثار بی‌شماری  به زبان های مختلف به رشتۀ تحریر در آمده است، یکی از آن آثار پر ارج، تذکرة الاولیای شیخ فریدالدین عطار نیشابوری است که از  جملۀ مهمترین آثار در حوزۀ عرفان شمرده می‌شود. اما قبل از پرداختن به شرح حال رابعه عدویه، لازم می‌افتد اشارۀ کوتاهی به این کتاب ارزشمند داشته باشیم:

 

نیم نگاهی به اثر ماندگار تذکرة الاولیای عطار: 

تذکرة الاولیاء یکی از آثار پر ارج شیخ فریدالدین عطار نیشابوری است، عارف بزرگی که به قول استاد فروزانفر :مانند دیگر صوفیان بزرگ دوران خود در علوم اسلامی متبحر بود. وی می‌گوید: «نخستین چیزی كه از مطالعه‌ی آثار عطار محقق می‌گردد، احاطه و وسعت اطلاع اوست در علوم دینی به خصوص تفسیر قرآن و حدیث و قصص و روایات مذهبی، و كتب او مشحون است به مضامینی كه از آیات قرآن یا حدیث سرچشمه می‌گیرد. این گونه مضامین بیشتر در مقدمه و خاتمه مثنویات او به چشم می‌خورد و آنجاست كه اكثر ابیات، آمیخته با الفاظ آیات و احادیث است و یا ریشه‌ی مضمون آنها با آیتی یا روایتی ارتباط دارد.» (فروزانفر، 1353: 48)

آری، عارف با چنین پشتوانۀ علمی و ذهن پالایش یافته از کلیه شاییه های نا راستی و نادرستی و قلب آراسته با جلوۀ عشق الهی است که آفریده هایی به نام تذکرة الاولیاء، الهی نامه وو.. اش، شاهکار ادبی تلقی می‌شوند و از جملۀ جذاب ترین و اثرگذار ترین آثار ماندگار! آنگهی هر صاحب فکر و قلمی رسالت خود می داند تا در مورد چنین آفریده ها، ستایش نامه بنویسد، از جمله نگارنده ای که مدعی است: تذکرة الاولیاء نمایشگاه دائمی نگاه‌های هنری و جمال‌شناسانه نسبت به الهیات اسلامی است، در این نمایشگاه، حاصل بینش هنری حدود یکصد تن از آفریدگاران این نگاه هنری به نمایش گذاشته شده است. از نگاه هنری سادۀ بعضی زاهدان دورۀ آغازین تاریخ ایران اسلامی تا صورت‌های پیچیده و شگفت‌آور این نگاه که در رؤیت جمال‌شناسانۀ عارفانی همچون بایزید و حلاج و واسطی دیده می‌شود.”

این اثر موقر و گرانسنگ، حاوی شرح حال عارفان و زاهدان و پارسایانی است که بیشتر ایشان از جنس رجال اند، اما میان آنان حضور بانوی ناموری به نام رابعه عدویه حضوری پررنگ دارد. (1)

 

رابعه عدویه در تذکرة الاولیاء:

رابعه عَدَویّه ملقب به تاج الرجال و مُکّنی به امُ الخیر یا ام العمرو، در بصره پا به هستی گذاشته است. سال تولدش را 713 میلادی و درگذشتش را سال 801 تخمین زده اند. پدرش را اسماعیل عدوی قیسی نام که هموار در فقر می زیست. وی به جز رابعه عدویه سه دختر نیز داشت و چهارمین آن رابعه بود که معنای چهارم را افاده می کند.

درﺑﺎرۀ اﺻﻠﻴﺖ راﺑﻌﻪ عدویه، بحث هایی وجود دارد.ﻋﺒﺪاﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﺪوي ﻣﻲگوید:

راﺑﻌﻪ ﻛﻨﻴﺰ آل ﻋﺘﻴﻚ ﺑﻮده اﺳﺖ و ﺧﺎﻧﺪان آل ﻋﺘﻴﻚ از ﻣﺮو ﺑﻮده اﻧﺪ و ﻣﻲﺗﻮان ﻓﺮض ﻛﺮد ﻛﻪ از آنﺟﺎ ﺧﺪﻣﺘﻜﺎران شان ﺑﻪ ﺑﺼﺮه ﻛﻮچیده اﻧﺪ. «ﺑﺪوي1387:10

برخی رابعه را همدورۀ صوفیانی چون حسن بصری، ابراهیم ادهم، سفیان ثوری و مالک دینار قلمداد کرده اند. برخی گفته اند، هم‌دوره بودن و شاید دیدار رابعهٔ عدویه با حسن بصری محل تردید است.

اکنون بر پهلوهای دیگری از زندگی آن بانوی بزرگوار که از این قرار است:

همان گونه که گفته آمدیم بحث بیشتر تذکرة الاولیای عطار در محور مردان عارف است، اما رابعه در آن میان چلچراغی است تابان با نور و جلوۀ دیگر!

دانستنی است: در مجموع آفریده های شیخ نیشابور دو چهره از بانوان با بسامد فراوان حضور پیدا کرده اند، از آن جمله یکی حکایت “لیلی” است که بیست و هفت بار به ذکر آن پرداخته شده، و دومین آن رابعه عدویه است که عطار آن را، نه بار در آثار خود به بحث گرفته است!

اکنون از این گفته آییم که: داستان رابعه عدویه مانند بسا از داستان هایی که در آفریده های عطار وارد شده، بسی دلچسپ و شیرین است. به گونه ای که در تذكرة الاولیا دیدگاه روشنفكرانه و آزادمنشانه عطار را در باب مقام زن می‌توان آشكارتر دید. چنانكه وی در بیان و شخصیت رابعه توصیفاتی دارد با این عبارات زیبا: :

“آن مخدره خدر خاص، آن مستورة ستر اخلاص، آن سوختة عشق و اشتیاق، آن شیفته قرب و احتراق، آن گمشده وصال، آن مقبول الرجال ثانیه مریم صفیه، رابعة العدویه رحمة الله علیها. اگر کسی گوید ذکر او در صف رجال چرا کرده ای گویم که خواجه انبیا علیهم السلام می‌فرماید: ان الله لاینظر الی صورکم الحدیث. کار به صورت نیست به نیت است. کما قال علیه السلام “یحشر الناس علی نیاتهم”. اگر رواست دو ثلث دین از عایشه صدیقه (رضی الله عنها) فراگرفتن هم روا بود از کنیزی از کنیزان او فایدۀ دینی گرفتن. چون زن در راه خدای مرد بود او را زن نتوان گفت. چنانکه عباسه طوسی گفت: چون فردا در عرصات قیامت آواز دهند که یا رجال! نخست کسی که پای در صف رجال نهد، مریم بود علیها السلام.” (2)

همان گونه که پیداست، اشاره عطار در مورد انگیزۀ ذکر شرح حال رابعۀ عدویه در صف مردان عارف، در خور توجه به نظر می‌آید، به خصوص از آن رهگذر که وی استناد می کند: “چون زن در راه خدای مرد بود، او را زن نتوان گفت”! می توان افزود: عارف غزنه حضرت سنایی نیز با الهام از شیخ عطار در ذیل عنوان ضمنی “تکامل معنوی”،نظر مشابهی ارائه داشته است. بدین معنا:

هر چند سنایی غزنوی “در مجموع، طرفدار جنس ضعیف (زن) نمی‌باشد، اما او را موجودی می‌داند که اگر بخواهد می‌تواند مراتب ایمان و عرفان را پشت سر نهد و به مقامات عالی دست یابد.”

او در این باره می‌گوید:«یک زن با ایمان بهتر از هزار مرد شرور است».

مبنای او در این اظهار نظر آن است که اساساً وقتی زنی توانست زمینه تکامل معنوی را در خود به وجود آورد، از زن بودن فراتر رفته تبدیل به مرد می‌شود. لذا از دیدگاه او در اصل مرد است که می‌تواند طریقت عرفانی را طی کند و اگر زنی موفق به این کار شود، دیگر زن نیست، بلکه مرد است. بنابراین از دیدگاه سنایی [وهم شیخ عطار] زن و مرد بودن در حقیقت امری نسبی است، هر چند که این دو تفاوت هایی اساسی در نحوة خلقت و آفرینش خود دارند. (3)

از نظر عطار، سراغ کردن زن عارف دشوار است، هرگاه زنی بدین مقام نایل آمد، تبدیل به مرد می‌شود و به کسب عنوان «عارف» نایل می‌آید. طوری که می‌گوید:

«هنگامی که زنی در طریق الهی چون مردان گام برمی دارد، دیگر نمی‌توان او را یک زن نامید».

به اصل موضوع برگردیم که سخن بر سر عرفان رابعۀ عدویه است. عارف بزرگی که حق تقدم نسبت به همه زنان عارف را دارد. چون او نخستین بانویی است که رو به عرفان آورده و مبدع مکتب عشق و محبت در تصوف اسلامی شده است. لذا بهتر خواهد بود که از آغازین مراحل زندگیش گفته آییم که همراه است با داستان تلخ و سرگذشت پر مرارت، بدین معنا:

هنگامی که می‌خواهیم جایگاه اجتماعی خانوادۀ رابعه را در نظر گیریم، بلافاصله پای موضوع شغل پیشینه اش در ذهن متبادر می شود که به روایت تاریخ، او و خانواده اش نه برخوردار از جایگاه مرفه، بل فقیری بوده که سرنوشت او را به کنیز بودن کشانده بوده است. کنیزی که به اثر طهارت و عبادت شبانه روزی، و داشتن قلب پاک و استمرار ریاضت و سیر و سلوک عرفانی، به مقام بلندی عروج می‌کند.

در سطور زیر بهتر خواهد بود از عهد تولدش بگوییم:

 

روایاتی از دوران تولد رابعۀ عدویه:

در پیوند با تولد رابعه داستان ها و روایات گوناگونی در منابع مختلف ذکر شده است که اینک به برخی از آنها می پردازیم:

رابعه، از بدو کودکی مورد احترام امیران بوده است؛ شبی که متولد شد، در خانۀ پدرش از شدت فقر جامه ای نبود که بر تن او کنند، عیسی رادان-امیر بصره-به پدر او پیغام می دهد که«من خود آیم و به محاسن، خاک آستان تو روبم.» (عطار،8218:83) دلیل این تواضع، رساندن پیغام رسول خدا(ص) به امیر، از طریق پدر رابعه است. پیغمبر(ص) در خواب به پدر رابعه می‌فرمایند:…«این دختر سیّده ای است که هفتادهزار از امّت من در شفاعت او خواهند بود… پیش عیسی رادان و.»…(عطار،8218:83) اما عیسی رادان که این خواب را می‌شنود، شخصا به بالین رابعه حاضر می‌شود. در واقع از کودکی امیران دنیا خاکسار رابعه هستند.

ناگفته نبایدگذاشت: این تواضع دوطرفه نیست، رابعه نه تنها به اربابان قدرت بی اعتنا است، بلکه می‌گوید:«وقتی به روشنایی چراغ سلطان، شکاف پیرهن بدوختم. دلم روزگاری بسته شد. تا آن را باز نشکافتم، دلم گشاده نشد.»(عطار،8218:13) یعنی حتی استفاده از نور چراغ سلطان را موجب ظلمات قلب خود می‌داند! این حد بی توجهی به دنیا و مالکان دنیا در سایر اقوال وی نیز دیده می‌شود.

نقل كرده اند: رابعه زمانی به دنیا آمد پدرش در چنگال تنگدستی سختی عذاب روحی می‌کشید، به گونه ای كه هنگام ولادت خانواده اش قادر نشدند قطرۀ چندی از روغن فراهم بینند و به ناف نوزاد بمالند! مادر رابعه که بیشتر از اسماعیل عدوی، در دست درد می‌پیچید، معهذا با خود عهد بسته بود که ولو از فرط گرسنگی جان بسپارد، دانۀ جوی از کسی طلب نکند! اما با مشاهدۀ وضع غمبار نوزاد، ناگزیر شد، کسی را به خانه همسایه بگمارد تا به قدر یک قاشق کوچک روغن از آن بطلبد، قاصد حینی که در خانه همسایه را زد، از همسایه جواب ردی حاکی از خشونت شنیده شد! با شنیدن این وضع غم بار، مادر رابعه چنان به گریستن پرداخت که لحظات ممتدی را در بر گرفت و در آن لحظات خوابی بر وی مستولی شد، در خواب سعادت دیدار پیامبر بزرگوار صلی الله علیه وسلم نصیبش گردید. آن حضرت خطاب به وی فرمود: ملول مباش این دختر به مقام بلندی در رسد.

 

رابعه و نحوه ورودش به طریقت الهی:

روزها پی هم سپری می‌شدند و پدر و مادر رابعه کماکان با هیولای فقر و ناداری دست و پنجه نرم می کردند و سرانجام به اقتضای رضای رب به ندای ارجعی لبیک گفتند و به خاک آرمیدند. و این با روزگاری مصادف می شد که در بصره قحطی سختی پدید آمده بود. خواهران رابعه ناچار بودند به هر طرفی پراكنده شوند و او را نیز جز ترک خانه و افتادن در جستجوی لقمه نان چارۀ دیگری در اختیار نماند. روزی همین که در رهگذاری قرار گرفته بود، آدمی بی رحم او را کش کشان با خود برد و در چند قدمی به بهای بخس یعنی مبلغ شش درهم به فروش اش رسانید. مالک وی نیز در قساوت کم نمونه بود و تا می‌توانست او را به کارهای مشقت‌بـار و طاقت فرسایی  وامی‌داشت. روزی از روزها همین رابعه مجال یافته بود، از  مالک بیرون و از مسیری عبور کند، نامحرم و قسی القلب دیگری خواست نظر و قصد به او داشته باشد، ترس و اضطراب شدیدی رابعه را فرا گرفت، در همان حال دستانش را برای دعا و نیایش به بارگاه خدا بلند کرد و عاجزانه عرض داشت : « خدایا! نیک می دانی که سخت غریبم، هم یتیمم و اکنون در حالتی قرار دارم که در پنجۀ ظالم بد نیتی اسیر شده ام كه خود واقفی و من بی نوا، چیزی جز مدد و رضایت کاری نمی‌توانم کرد. در این فرصت حساس و خطرناک، حاضرم به چنگ هر بلایی به قیمت رهایی از چنگ این ظالم بیفتم. من هیچ چیزی جز رضایت نمی‌خواهم و طلب ندارم…!»

پروردگار مجیب الدعوات، مشکلش را مرفوع کرد و همزمان مژده یافت آینده درخشانی خواهد داشت. این آغازی شد برای کشوده شدن دروازۀ عرفان به روی آن. به قولی پس از آن به منزل کسی به عنوان کنیز وارد شد که نسبت به دیگران مهربان بود و خاطر رابعه را نمی‌آزرد، خصوصاً پس از آنکه مولای جدید متوجه شد، رابعه جز راز و نیاز و عبادت خاضعانه به بارگاه رب، در پهلوی خدمت صادقانه به اهل خانۀ سرور، هدف دیگری در سر ندارد.

 نقل است: شبی از شبها خواجۀ رابعه از خواب بیدار شد و از روزنه خانه به بیرون نگریست، چشمم به رابعه افتاد، دید كه سر به سجده نهاده است و عاجزانه دعا می کند: «الهی تو می‌دانی كه هوای دل من در موافقت فرمان توست و روشنایی چشم من در خدمت درگاه تو است . اگر كار به دست من باشد یك لحظه از عبادت تو غفلت نمی‌كنم، ولی تو مرا تحت نظر کس دیگری آفریده ای …!» خواجه با شنیدن این مناجات، رابعه را به پیش خود فرا خواهد و با دادن مزدی که روزگاری را در آنجا سپری کرده بود، آزادش ساخت. رابعه پس از آن روی در بیابان نهاد و بعد از مدتی کمر به سفر حج بر بست.(4)

 

 رابعۀ عدویه در تمام عمر همسر نگزید:

استاد زرین کوب در این مورد می نویسد: 

راﺑﻌﻪ عدویه ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ ﺷﻮﻫﺮ نگزید و ﺳﺮ ﺑﻪ ﺻـﺤﺒﺖ ﺧﻠـﻖ ﻓـﺮود ﻧﻴـﺎورد.چند ﺗـﻦ از پارﺳﺎﻳﺎن ﻋﺼﺮ ﻛﻪ اﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ پیروی از ﺳﻨﺖ پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) از ﺗﺠـﺮّد اﺟﺘﻨـﺎب ﻣـﻲداﺷـﺘﻨﺪ، از وي ﺧﻮاستگاري ﻛﺮدﻧﺪ. پاسخ او ﻫﻤﻴﺸﻪ اﻳﻦ ﺑﻮدﻛﻪ در ﻣـﻦ وﺟـﻮدي و اﺧﺘﻴـﺎري ﻧﻤﺎﻧﺪه اﺳﺖ، ﻣﺮا از وي ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮاﺳﺖ. راﺑﻌﻪ ﺑﻪ زﻳﺒﺎﻳﻲﻫﺎي ﺟﻬﺎن ﻇﺎﻫﺮي ﺑـﻲاﻋﺘﻨـﺎ ﺑﻮد وزﻧﺪگﻲ او ﻫﻤﻪ ﺳﺎدگی ﺑﻮد و درویشی.” (زرﻳﻦﻛﻮب   1377:52

دیدگاه صاحب نظران در مورد زهد و تقوای رابعۀ عدویه:

رابعه، عارف بزرگی بود، از همین سبب تاثیر به سزایی در عرفان اسلامی آفرید. در بین مسلمانان آنچه تصوف شد زهد بود و خوف از خدا.

حدیث عشق الهی چیز دیگر بود که رابعه عدویه آنرا بر زهد و درد صوفیه افزود. (زرین کوب، 8213:38)

بی اعتنایی به دنیا و مالکان دنیا، در اقوال و احوال رابعه مشهود است. در واقع، او آینۀ تمام نمای عرفان حقیقی ست.نقل شده است که روزی یکی از مشایخ بصره نزد رابعه شروع به بدگویی از دنیا می کند، رابعه به وی می گوید: تو دنیا را دوست داری که اگر دوست نداشتی، نیک و بد آن را به زبان نمی آوردی«من احب شیئا، اکثر ذکره»(عطار،8218:12) و این حد اعلای اِعراض از دنیاست.

این نگرش رابعه فقط در کلام وی تجلی نیافته، بلکه در عمل نیز او یکی از بهترین نمونه های پرهیز از دنیاست. او به دلیل همین روی گردانی از دنیا، هیچ وقت حاضر به ازدواج نشد و طریقت دائمی او عدم توجه به جسم، و پرورش روح بود. دربارۀ قوت او آمده است که،رابعه به روزی یک خرما (عطار،8243: ب3214-3218) یا اندک پیه آبه ای قانع بود. (عطار،8218: ص11)

زندگی خالصانه و زاهدانۀ رابعه، سراسر درس عرفان است. عرفان پاک او، آنگاه که با حلاوت کلامش می‌آویزد، صورتی زیبا و دلنشین پیدا می‌کند.

شیرینی سخن او را می‌توان در حاضر جوابی های به موقع و هوشمندانۀ وی حس کرد.

البته کم نیستند زنانی که مثل رابعه، صاحب فضل و صوفی بودند، لیکن همانگونه که ذکر شد، اطلاعاتی که از آنها در دست است، اندک است.

مصطفی عبدالرزاق در بارۀ رابعه گفته است: ” او اولین کسی بوده است که قواعد محبت و حزن را در قالب تصوف اسلامی بیان کرد. از این جهت که رابعه در عرفان و سلوک عرفانی اش به عشق و محبت توجه عمیقی مبذول می‌داشت لذا او را امام عاشقان دانسته اند و از آن جهت که محبت رابعه به خوف الهی آمیخته بود، او را پیشوای عارفان اندوهگین نام نهاده اند. چرا که رابعه بسیار گریه می‌کرد و خوف الهی سراسر وجود او را گرفته بود.”

سفیان ثوری با رابعه، معاصر و قدر او معترف بوده است. وی به زیارت رابعه رفته و لحظه های حضور در محضر او را غنیمت می‌شمرد و مشکلاتی را که در حقایق عرفان با آن مواجه بود از وی می‌پرسید. رابعه نیز با علم به دقایق عرفانی در حل آنها سعی بلیغی به کار می بست. نقل است که روزی سفیان به رابعه گفت: «درجة ایمان و اعتقاد خود را به حضرت حق جل و علا برای من بیان کنید». رابعه گفت:«من خدا را به شوق بهشت و خوف جهنم نمی پرستم بلکه از کمال عشق به آن حضرت و برای ادای شرایط عبودیت عبادت می کنم». و این اشعار را خواند: 

احبک حبین حب الهوی 

و حباً لانک اهل لذاک 

فاما الذی هو حب الهوی 

فشغلی بذکرک عمن سواک 

و اما الذی انت اهل له

فکشفک للحجب حتی اراک

فلا الحمد فی ذا و لا ذاک لی 

و لکن لک الحمد فی ذاوذاک

او در مواقع دیگر در جواب سوال کنندگان ابیات زیر را قرائت می کرد: 

حبیب لیس یعدله حبیب 

و ما لسواه فی قلبی نصیب

حبیب غاب عن عینی و شخصی 

ولکن عن فوادی لا یغیب

(مبانی رویکرد زبان به عرفان)

عمر رضا کحاله صاحب کتاب «اعلام النساء» درباره مقام و موقعیت رابعه گفته است: « رابعه عدویه صوفی بزرگ و عابد مشهوری است که توانست در تصوف مکانتی عظیم کسب کند و به دقایق و ظرایف آگاه شود و در عصر خود از بزرگترین صوفیان به شمار آید».

ابن جوزی با وجود آنکه از فقهای مخالف صوفیان به شمار می رود اما به مقام والای رابعه اعتراف کرده و او را چنین می ستاید:« رابعه زنی تیز هوش بوده و سخن او دلالت بر نیروی فهم و درک او می کند». 

ماسینیون از صاحب نظران در تصوف اسلامی درباره رابعه عدویه و رابعه قیسیه چنین می نویسد: «این دو زن زاهد از پیروان مذهب حسن بصری به شمار می روند… و رابعه در نظر پژوهشگران ولایت و اولیا از بزرگترین اولیا به شمار می آید». 

در باره سخن ماسینیون این نکته را باید بیفزاییم که شمردن رابعه از پیروان حسن بصری سخن درستی به نظر نمی رسد، زیرا روایات صوفیه حاکی از مکانت و موقعیت برتر رابعه نسبت به حسن بصری است. چنانکه ما نیز در مباحث پیشین اشاره کرده ایم حسن بصری برخی از مشکلات خود را با رابعه در میان می گذاشت و راه حل آنها را از وی جویا می شد. حال چگونه شاگردی مثل رابعه راهگشای استاد و مرشدی چون حسن بصری شود؟! در حالی که به نظر می رسد قضیه برعکس است.

 

نیایش ها و زمزمه های پر سوز و گداز رابعه عدویه:

یکی از جالب ترین و شیرین ترین موضوعاتی که از زندگی رابعه نقل شده، مناجات های پر سوز و گداز و شورانگیز وی به درگاه رب العالمین است که اینک به نقل فرازهای آن مبادرت می‌ورزیم:

رابعه نه تنها دل از دنیا و ما فیها (هرآنچه در آن است) کنده بود، بلکه هیچ آرزویی جز ملاقات خدا در آخرت بر سر نداشت. به قول دکتر دنیانی: شیخ عطار برخی مناجات های این شیدای شوریده را ذکر کرده کرده که چنین اند:

” الهی! مرا در دنیا هر چه قسمت کرده ای، به دشمنان خود ده و هرچه از  اخرت قسمت کرده ای به دوستان خود ده که ما را توستی.”

خداوندا اگر تو را از خوف دوزخ می پرستم، در دوزخم بسوز و اگر به امید بهشت می پرستم، بر من حرام گردان و اگر برای تو، تو را می‌پرستم، جمال باقی از من دریغ مدار.”

بار خدایا! اگر فردا مرا به دوزخ فرستی، من فریاد بر آرم که تو را دوست داشته ام، با دوستان چنین کنند؟ الهی! کار من و آرزوی من از جملۀ دنیا یاد توست و در آخرت لقای تو، آن من این است، تو هرچه خواهی می کن.”

گویند روزی شخصی نزد رابعه آیه ای از قرآن تلاوت کرد که در آن «نار» آمده بود. رابعه چون شنید فریادی برآورد و بر زمین افتاد. در اثر همین خوف الهی بود که تمام شب را به نماز می ایستاد و یکباره متوجه طلوع فجر می شد. 

صاحب «الروض الفائق فی المواعظ و الرقائق» روایت کرده که گفته است: « از رابعه عدویه رحمها الله تعالی حکایت شده است که وقتی نماز عشاء می‌گزارد، بر پشت بام می‌رفت و چادر و مقنعه اش را محکم می‌کرد و می گفت: پروردگارا! ستاره ها بیدار و منور شدند و چشمها به خواب رفتند، پادشاهان دروازۀ خانه های شان را بستند، و هر دلداده با دلبر خویش خلوت کرد، من هم در اینجا در مقابل تو ایستاده ام»، سپس بر سجده گاهش بوسه می‌زد. و به هنگام سحر می‌گفت: “خدای من! این شب به پایان رسید و پشت کرد؛ صبح دمید. و ای کاش می دانستم که آیا اعمال این شبم را از من پذیرفتی تا خشنود شوم؛ یا آن که آن را رد کردی تا عزا دار شوم و سوگواری کنم؟ به عزتت سوگند تا وقتی مرا زنده بداری و یاری ام کنی روش و رفتار من همین خواهد بود، به عزتت سوگند اگر مرا از درت برانی از وقتی که محبتت در دلم افتاده است از آن رویگردان نشده و نخواهم شد». (6)

 

رویدادی که رابعۀ عدویه را به گریستن وا داشت: 

گویند روزی شخصی خواست چهل دینار پول به رابعه بدهد. آن شخص گفت: «می‌توانی با این پول بخشی از نیازهای زندگی ات را برآورده سازی!»

 رابعه گریه‌ای سر داد و سرش را بلند کرد و رو به آسمان نمود و گفت: «خدا می‌داند که رابعه از او چیزی نخواهد در حالی که صاحب دینار است. پس چگونه از کسی دینار طلب کند که صاحب دینار نیست». 

آورده اند: او بسیار اشک می‌ریخت. همین که سخن از آتش به میان می‌آمد مدهوش می‌شد و می‌گفت:

« استغفارنا یحتاج الی استغفار»؛ (استغفار ما نیازمند استغفار است.) این آمرزش طلبی نشانه‌ای از عمق خوف و خشیت او نسبت به خداست. این همان معرفت بلندی است که عارفان اهل خوف با خداوند داشته اند. ( مبانی رویکرد زنان به عرفان)

 

کتابهای مهمی که راجع به رابعه عدویه نوشته شده:

در مورد زندگینامۀ رابعۀ عدویه کتاب ها و مقالات تحقیقی زیادی به رشته تحریر در آمده است، که اینک مروری داریم به برخی از عناوین مهم آن:

  • یکی از کتاب های مهمی که در مورد عرفان رابعۀ عدویه به نگارش درآمده، ” شهید عشق الهی” 

نام دارد که نویسندۀ آن استاد عبدالرحمن بدوی است  و ترجمۀ آن توسط محمد تحریرچی صورت گرفته است.

وی پس از معرفی بصره (مسقط الرأس رابعۀ عدوية) از مسجدی در آن دیار نام می برد که پایگاه حسن بصری صوفی، زاهد جلیل القدر شمرده می‌شده است که پیروانش سخنان آموزندۀ وی را با گوش جان استماع می کردند و اشک ندامت نسبت به گناهان شان از دیده می ریختند. در همین شهر پیرزن هشتاد ساله ای در یک کلبۀ محقر می زیست که در آن تنها یک تکه نمد به چشم می خورد که هم فرش و هم سجادۀ آن بود. زندگی وی مشابهت بسیار به زندگی ترزدا ویلا ( THERESE D’AVILA) قدیسه و راهبۀ مسیحی داشت.  نام این صوفی مسلمان، رابعۀ عدویه است که بعد از توبه و انابه، تمام عمر در آتش عشق الهی سوخت، بدین جهت ما او را شهید عشق الهی نامیدیم.”

استاد بدوی می گوید: 

“مهم این است که بدانیم رابعۀ عدویه از چه آیین و دینی متاثر شده و نغمۀ عشق ساز کرده و این آتش بر جان دیگران بر افروخته است. بعید است که از ایران تاثیر پذیرفته باشد، احتمال قوی می دهیم که تحت تاثیر آیین مسیحیت قرار گرفته باشد.”

اینک فهرست کتابهای دیگر تصوف و عرفان که در آن ها ذکر از رابعه نیز به عمل آمده است:

  • البیان و التبیین (یا البیان و التبیان)، از مهمترین آثار عمرو بن بحر جاحظ بصری (۱۶۰ـ۲۵۵) 

نویسنده بزرگ عرب است. کتابی که از امهات کتب ادب عربی شمرده‌شده است. در بخشی از این کتاب راجع به رابعه عدویه چنین آمده است: « از رابعه سوال شده آیا کاری کرده ای که بدانی حتماً از تو پذیرفته شده باشد؟” پاسخ داده: ” اگر چیزی هم باشد، همانا ترس منست از آنکه اعمالم به من برگشت داده شود.”

  • كتاب اللمع في التصوف، تأليف أبي نصر عبد الله بن علي السراج الطوسي،  تحقيق و تخريج: 

الدكتور عبد الحليم محمود.

کتاب اللمع، در زمانی به نگارش درآمده که فشارها و مشکلات زیادی برای صوفیه پدید آمده و حتی برخی از صوفیان، مانند حسین بن منصور حلاج در سال ۳۰۹ ق، محاکمه و اعدام شده بودند. این وضعیت، نویسندگان صوفی را واداشت که از عقاید و اعمال خود دفاع کنند. از سوی دیگر، انحرافات اعتقادی و اباحی گری عملی برخی از مدعیان تصوف، دفاع پذیر نبود و عارفان و صوفیان در صدد برآمدند که حساب خود را از آنان جدا سازند. (ویکی فقه)

در ص 322 این کتاب در باب اثبات کرامات اولیاء، از رابعه سخن به عمل آمده است.

  • کشف المحجوب، نوشتۀ علی بن عثمان هجویری معروف به حضرت داتا گنج بخش، چهرۀ 

مشهور و شناخته شده ای است که از هزار سال پیش تا کنون آثار و نام او برای همه کسانی که به عرفان و معارف الهی این خطه آشنا و دلبسته بوده اند، مأنوس و الهام بخش بوده است. (علی ذوعلم)

در صفحۀ 467 این کتاب چنین آمده است: “یکی از اهل دنیا به رابعه گفت: از من چیزی بخواه تا مرادت حاصل کنم!” رابعه گفت: ” من شرم دارم از خالق دنیا، دنیا خواهم، پس چگونه شرم ندارم که از چون خویشتنی چیزی بخواهم؟”

  • کتاب التعرف لمذهب اهل التصوف، تالیف: محمد کلاباذی ابوبكر متوفای سال 380 هجری، 

در صفحه 73 می گوید: ” سفیان ثوری پیش رابعه گفت: خدایا! از ما خشنود باش!” رابعه عدویه گفت: شرم نمی‌داری رضای کسی می‌جویی که تو از او راضی نیستی؟”

  • کتاب اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابوسعید، تالیف محمد بن منور، نوادۀ شیخ ابوسعید. 

کتاب یاد شده یکصد و سی سال پس از رحلت شیخ ابوسعید ابوالخیر در خراسان نگاشته شد.

“اسرار التوحید” گذشته از اهمیتی که به عنوان منبعی برای زندگی “ابوسعید ابی‌الخیر” و به طور کلی برای تاریخ تصوف خراسان دارد، به دلیل ویژگی‌های ادبی و زبانی‌اش مورد ستایش قرار گرفته است. این اثر یک شاهکار انکارناپذیر در نثر فارسی است که با سبکی روان و منسجم نوشته شده و در همه جا به جز مقدمه، از تصنع دوری می‌کند. “اسرارالتوحید” یکی از عالی‌ترین کتب تصوف و از معدود کتاب‌هایی است که می‌توان آن را نمونه کامل و دقیق سبک سامانی دانست.” (دکتر ذبیح الله صفا)

در این کتاب از ابوسعید نقل شده: رابعه را پرسیدند: بم ادرکت ما ادرکت، (چگونه این چیزها را یافتی؟) قالت (جواب داد): “بکثرة قولی هذا به سبب تکرار این ذکر: (اعوذ بک من کل شاغل یشغلنی عنک و من کل مانع یمنعنی عنک)پناه می‌برم به تو از تمامی کارها که مرا از تو باز دارد و هر مانعی که مرا از تو دور کند.”

  • عقلای المجانین از ابوالقاسم حسن بن محمد نیشابوری، متوفای سال 406 هجری.
  • کتاب اتحاف السادة المتقین در شرح احیاء العلوم الدین شیخ غزالی، از زبیدی. در (9) ج. در 

 576 آمده است: ابوسفیان ثوری در مقابل رابعه می‌نشست و می‌گفت:” از مکاشفات ات چیزی به ما تعلیم فرما!” رابعه می گفت: ” تو اگر دنیا دوست نبودی، مرد خوبی می‌بودی.” این کتاب در بارۀ رابعه [عدویه] و معاصرانش سخن بسیار به تفصیل بیان داشته است. (شهید عشق الهی)

  • رسالۀ قشیریه، از ابوالقاسم قشیری. در باب رضا چنین گفت: رابعه را پرسیدند: “بنده کی راضی 

باشد؟” گفت: ” آنگاه که از محنت شاد شود، همچنان که از نعمت.”

  • کتاب صفة الصفوة از ابن جوزی ج 4، ص 57 نسخۀ خطی در کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق، گوید: 

عبدالله بن عیسی گفت: ” به خانۀ رابعۀ عدویه وارد شدم، در چهره اش نور خدا دیدم. مردی پیش وی آیاتی چند از قرآن مجید تلاوت کرد که در ضمن آنها از آتش دوزخ سخن رفته بود، رابعه فریاد بر آورد و افتاد.”

  • کتاب مجموعة الرسائل و المسائل از ابن تیمیه، ج 1، ص 81 – 80 در مورد رابعه سخن رانده و 

او را از انواع اتهامات مبرا دانسته است. 

ابن تَیمیَه (۱۰ ربیع‌الاول ۶۶۱–۲۰ ذیقعدهٔ ۷۲۸) عالم الهیات، حدیث و فقه، فیلسوف و اخترشناس بود. او را با القابی چون شیخ الاسلام مفسّر، رجالی، مفتی و ادیب یاد کرده‌اند.

  • کتاب مصارع العشاق، المؤلف: جعفر بن أحمد بن الحسين السراج القاري البغدادي، أبو محمد

 (ت ٥٠٠هـ)، راجع به رابعه عدویه بحث تفصیلی دارد.

  • طبقات الاولیاء تالیف عبدالرئوف المناوی. در این کتاب نیز در بارۀ رابعۀ عدویه بحث مشروح

 به عمل آمده است که بخش های آن در باب کرامات رابعه می‌باشد.

  • آثار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری همچون تذکرة الاولیاء، الهی نامه و منطق الطیر و…، به 

عنوان کاملترین منبع برای شناخت رابعۀ عدویه می‌باشد.

  • کتاب الروض الفائق فی المواعظ و الرقائق، تالیف: شعيب بن سعد الحريفيش. این کتاب حاوی

 سخنانی از رابعه عدویه است.در مجلس 27 ص 117 رابعه را زن بسیار پارسا، یاد کرده و اشعاری را به او نسبت داده است.

  • کتاب کشکول از محمد بهاءالدین عاملی است در ص 134 این کتاب آمده، از رابعه سوال شد:

“کی بنده از خدای تعالی راضی گردد؟” گفت: ” وقتی که از محنت و مصیبت چنان شاد شود که از نعمت!”

  • النجوم الظاهرة کتابیست از ابن تغری. در ج اول ص 330 چاپ دارالکتب المصریه، در بارۀ رابعۀ 

عدویه سخن گفته و وی را ستوده است.

  • کتاب روض الریاحین فی حکایات الصالحین، از ابومحمد عبدالله بن اسعد یافعی متوفای 760 

 هجری، است. در بارۀ رابعه عدویه سخنان زیادی گفته است.

  • کتاب حکایاتی از رابعه نسخۀ خطی، به شمارۀ 1342 عربی در کتابخانۀ واتیکان ص 83 از رابعه 

سخن گفته است.

  • نفحات الانس عن رشحات القدس از  مولانا عبدالرحمن جامی متوفی 898 هجری، در بخش زنان 

عارفه ای که به مقام رجال رسیده باشند، از رابعه عدویه سخن گفته است.

  • کتاب کنوز الاولیاء و رموز الاصفیاء از ابولیث محرم بن ابوالبرکات، نسخۀ خطی در کتابخانۀ 

ظاهریه دمشق.

  • شذرات الذهب فی أخبار من ذهب مؤلف: عبد الحي بن أحمد بن محمد ابن العماد العَكری

 الحنبلي، أبو الفلاح (ت ١٠٨٩هـ).

  • کتاب التنبیه و الرد علی علی الأهواء و البدع از ابوالحسن محمد ابن احمد ملطی.
  • کتاب شرح حال الاولیاء از شیخ عزالدین بن عبدالسلام، نسخۀ خطی به شمارۀ 1631 در 

کتابخانۀ ملی پاریس.

  • سیر السالکات المؤمنات الخیرات از ابوبکر حصنی، نسخۀ خطی به شمارۀ 2042 در کتابخانۀ 

پاریس.

  •  کتاب مرأة الزمان از ابوالمظفر یوسف معروف به سبط جوزی متوفای سال 654 ه، نسخۀ 

خطی به شمارۀ 1505 در کتابخانه ملی پاریس.

بدون تردید، غیر از این تعداد کتاب ها، آثار و مقالات زیادی نیز درباره رابعه به نگارش درآمده است، مجال دسترسی و ذکر همۀ آنها در اینجا مقدور نخواهد بود. (7) 

 

درگذشت رابعۀ عدویه:

استاد عبدالرحمن بدوی نویسندۀ کتاب (شهید عشق الهی) در مورد سال درگذشت رابعۀ عدویه سه احتمال را در کتاب خود ذکر کرده است.

 یکی: مطابق روایتی که ظاهراً راوی آن ابن جوزی باشد، وفات وی به سال 135 اتفاق افتاده است. 

دوم: طبق روایت ذهبی، رابعه در سال 180 هجری، دیده از جهان فرو بسته است.

سوم: مطابق روایت ابن خلکان در کتاب وفیات الاعیان وفات رابعه به سال 185 بوده است. وی با اتکا به ادعای ماسینیون، قول سوم را قوی ترین  و قاطع ترین سخن در باب درگذشت رابعه متذکر شده است. روانش شاد.

 ………………….

1-    سخن ما در این جستار در محور جایگاه بلند و شخصیت تاثیرگذار رابعۀ عدویه می‌چرخد. برای افزودن این بحث به محتوای کتاب (ساتگینی از زلال کوثر )، دلایلی هست که اینک به آنها اشاره می‌شود:

نخست: آنکه رابعه عدویه، بانوی بزرگی از سلک عرفان است،

دوم: رابعه عدویه پرچمدار عشق پروردگار و به قول استاد بدوی “شهید عشق الهی” است که اصلی ترین و ناب ترین و حقیقی ترین عشق نیز همین است. او بدون هیچ تردید، پیشگام زنان عارف شمرده می شود که متعاقباً بانوان دیگر در اقصی مختلف کشور های اسلامی، به نقش پای آن عارفۀ بزرگ گام گذاشتند. 

سه: وی همنام رابعۀ بلخی است، نخستین زن سخنور حوزه ادب فارسی است که به قول شیخ ابوسعید ابوالخیر و بر اساس روایتی که شیخ عطار از وی شنیده، عشق رابعه بنت کعب قزداری نیز به عشق حقیقی منجر شده است. مولانا عبدالرحمن جامی و چند چهرۀ شاخص دیگر نیز به همین نظر بوده اند.

چهار: بسا اتفاق افتاده آن گاه که نام رابعه بلخی بر زبان رفته، اسم رابعۀ عدویه نیز در ذهن متبادر شده، لذا لازم دیده شد که توضیحاتی در این مورد نیز داشته باشیم.

2-    عطار، تذکرة الأولیاء، ذکر رابعۀ  عدویه رحمة الله علیها، 

3- حدیث دلدادگی، منبع : فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره 10, قنبری، بخشعلی

4-    با بهره از مقالۀ “رابعۀ عدویه آغازگر عرفان عاشقانه” و نیز فصلنامۀ “زنان”، پس از ویرایش، تغییر عبارات و جملات،

5-    وبلاگ “شهاب” به نقل از “فصلنامۀ زنان”،

6-    با بهره از مقالۀ تحقیقی ” حدیث دلدادگان”،

7- نک: نگاهی به کتاب “شهید عشق الهی”س نوشتۀ دکتر حسین بیات، (کتاب ماه دین، تیرماه 1378).