آرشیف

2014-12-12

دکتور محمد انور غوری

جنگ مسکه

بود نبود زیر آسمان کبود ، دو قبیلۀ آدمی از یک تبار، در دامنه های دو سوی یک سلسله کوه سربلند ، مجاور همدیگر سکونت داشتند ، غذای اصلی شان منحصر به لبنیات بود . مطابق رواج هردو، خوراک مسکه جایگاه خاص داشت ، اهل قبیلۀ اول ، مسکه را با کارد، روی نان و مردمان قبیلۀ دوم آن را در پشت نان می کشیدند و می خوردند ، آنها از تفاوت مسکه خوردن همدیگر ، نسبت به یکدیگر نفرت پیدا کردند . هرکدام ازان ها ادعا می کرد که جانب مقابل به نان و مسکه ، به رسوم دیرینۀ نیاکان ، اهانت می کند . برای یکی مالیدن مسکه روی نان و برای دیگری کشیدن آن در پشت نان ، اصالت داشت . هر قبیله تصور می کرد که رسم مسکه خوردن قبیلۀ حریف در اثر هجوم فرهنگی بیگانه ها ، پایمال شده . تضاد ها تشدید شد و خصومت با لاگرفت . افراد هر قبیله به سه گروه منقسم شدند . گروه تند رو ، گروه معتدل و گروه بی تفاوت . تند رو ها که تعداد شان کمتر از پنج فیصد هر قبیله بود ، اشخاص افراطی، لجباز ، کج بحث ، کج مرض ، حسود ، خودخواه ، متعصب ، ماجراجو ، کله خراب ، دارداری، بی منطق، عاقبت ناسنج و منفی باف بودند ، هرکسی را که در مقابل نظریات شان مخالفت می کرد از میان بر می داشتند، در نتیجه معتدل ها و بی تفاوت ها از ایشان می ترسیدند . معتدل ها تلاش می کردند که تشنج بین قبایل زیاد نشود اما بی تفاوت ها در خفا مسکه را هم از روی نان و هم از پشت نان می خوردند و به تندرو ها بد می گفتند . نشان بیرق قبیلۀ اول ، نان روی مسکه و در نشان قبیلۀ دوم مسکه روی نان ترسیم شده بود . روز های که یک قبیله علیه دیگری مظاهره می کردند ، تندرو ها در صف اول می رفتند ،. احساساتی ، خشمگین و بی خود می شدند ، به جانب مقابل ناسزا می گفتند و دهن های شان کف می کرد ، پیشاپیش می دویدند ، هرچیز سر راه خود را خراب می کردند ، صدا های عجیب و غریب می کشیدند ، بیرق حریف را آتش می زدند، وقتی که آتش شعله می کشید ، باز به آتش حمله می بردند ، گاهی آتش را می زدند و گاهی بیرق را ، گاهی بیرق را می سوختاندند و گاهی خود را .
بین هردو قبیله برخورد های سرحدی به اوج رسید ، هردو مسلح شدند و میان ایشان مسابقۀ تسلیحاتی آغاز یافت . روزگار خوشی ، ارامش محیطی و آسودگی دایمی آنها برهم خورد ، باهم در افتادند ، همدیگر را می کشتند ، غارت می کردند و در پریشانی می زیستند ، دار و ندار ایشان صرف آمادگی جنگ ، تهیۀ سلاح ، تشدیدنفاق، کینه ، خصومت و دشمنی می گردید ، به خواری به سر می بردند . افراطی های ایشان مقتدر ولی معتدل ها و بی تفاوت ها ، بی قدرت و مغضوب بودند .آری هردوی آنها از یک نژاد ، از یک قوم ، در یک سرزمین و دارای فرهنگ مشترک بودند ، هردو نان و مسکه می خوردند « آن یکی مسکه را در روی نان و دیگری در پشت نان می کشید » . بلی مولوی گفته بود که: ذلـت اولاد آدم بی خـلاف اختلاف است اختلاف است اختلاف