آرشیف

2021-12-9

عبدالقیوم ملکزاد

جلوه‌ های نمادین طبیعت در شعر منوچهری دامغانی

(بخش نخست)

 

شبی گیسو فروهشته به دامن

 پلاسین مِعجر و قیرینه گرزن

 

مطلع یکی از معروف‌ترین و زیباترین قصاید ابوالنجم احمد منوچهری دامغانی است. شاعری که در اوایل سدۀ پنج می‌زیست و از جملۀ پیشروان تصویری‌گری در شعرفارسی، شناخته می‌شد. با دریغ وی زمانی رخت از این کهنه خاکدان برکشید که هنوز جوان بود.

به باور اصحاب تحقیق، هرگاه داس اجل حاصل هستی‌اش را بدین زودی نمی‌دروید، به یقین شاهد عروج چشمگیر و بیش‌تر جایگاه علمی و ادبی و بسا آفریده های نابش می‌بودیم و از باغ پربار اندیشه و قلم سیالش دامن دامن گل فیض و بهره می‌چیدیم و ناظر درخشش‌های گسترده‌ترش می‌بودیم.

 

منوچهری، شاعر طبیعت‌گرا و اهل توصیفات پیچیده از طبیعت

شعر فارسی در فاصلۀ سه سدۀ نخستین، (الی پایان سدۀ پنجم هجری) عنوان “شعرطبیعت” را به خود اختصاص می‌دهد، به گونه‌ای که این دوره، تفکیک شعر را از طبیعت بر نمی‌تابد. از همین رو، دورۀ متذکره از لحاظ توجه به طبیعت، سرشارترین دورۀ شعر و ادب فارسی وانمود شده است و شاعران بزرگی چون رودکی، فردوسی، عنصری، فرخی، منوچهری و ناصر خسرو، از جملۀ گویندگان معروف این دوره به حساب می‌آیند.

همان‌گونه که پرداخته شده، وصف طبیعت از جمله برجسته‌ترین رویکردهایی است که پیروان مکتب خراسانی، توجه گسترده‌ بدان مبذول می‌دارند و منوچهری شاعر دامغان را یکی از نمایندگان پیشگام آن برمی‌شمارند.

شاعر این دوره به نقاش ماهری می‌ماند که بیشترینه پی آن است تا اوقات و لحظه‌های گرانبهایی را که برای آفریدن و در راستای نسخه‌برداری از طبیعت و عناصر جهان بیرون وقف بسازد، در گرو ترسیم دقیق نقاشی، قرار بدهد، تا آنچه از خامۀ او پدید می‌آید، دیدنی‌تر و در خور توجه بیش‌تر گردد.

دکتور شمیسا در کتاب معروف خود ” سبک شناسی” اشعاری را که از آن بوی نشاط و شادمانی بیش‌تر بتراود و از موضوعاتی چون محیط‌های اشرافی و گردش و تفریح و باغ و بزم سخن، فراوان گفته آید، از مختصات سبک خراسانی وانمود می‌کند؛ همان گونه که گفتیم، منوچهری یکی از نمایندگان و راهیان پیشگام آن است، اویی که به سبب پرداختن به طبیعت، به شاعر طبيعت‌گرا و اهل توصيفات پيچيـده از طبيعـت معروف شده است!

این شاعر صاحب سبک و سخنساز ممتاز را شیوه همواره براین بوده، آنچه را که در طبیعت به نظاره می‌نشسته، به مدد تخیل و تشبیه و تمثیل و قیاس، در روح واژه ها بدمد و آن‌ها را در قالب شعر بریزد و سپس با کمک ” درک عالی موسیقایی و بینش و دریافت‌های عمیق خود ابتدا بر لوح ذهن و فکر و متعاقباً بر روی صفحۀ کاغذ نقاشی کند.”

( نگاهی به ویژگی ها و سبک شعری منوچهری) «ایرنا»

استفاده مزید منوچهری از تشبیه و مقایسه و تمثیل و توجه گسترده اش به بیان خصوصیات عناصر و ابزار توصیف، با بهره‌گیری از تخیل، زبان هنری، عناصربلاغی و صناعات، شگردهایی اند که قامت رسای شعرش را با کسوت مزایای مزیدی آراسته و همواره خوانندگان را به تماشای جلوه‌های رنگارنگی که آفریده، فرا خوانده است.

از نظر استاد شبلی نعمانی “کمتر کسی توانسته مانند منوچهری طبیعت را تصویرسازی کند و آنچه را که از مناظر قدرت و طبیعت بوده، همه را با بیانی زیبا و سحرآمیز به نظم درآورده است.”

شاعر دامغان، پروردۀ آغوش زیبایی‌های طبیعت است، از همین رو، برداشت‌های وی از عناصر طبیعت بسی زیباست.

به سخن دیگر: اشعاری را که منوچهری به وصف طبیعت اختصاص داده، سرشار از روح طرب اند و برخوردار از تصاویری محرک و فعال و پر جنب و جوش! چنین توصیفات” مرکزی ترین نطقۀ احساس و عاطفه و اندیشۀ منوچهری به حساب می‌آید. درهمین جاست که لازم می‌افتد به واقعیت این امر پی ببریم: طبیعت به دلیل ملازمتی که با سرشت آدمی دارد، همواره منبع الهام و تاثر برای انسان هاست، به خصوص برای آنهایی که با سخن سر و کار دارند.

بناءً “شاعري كه در حاشيه كوير و در شهري دور افتاده بزرگ شده با شاعري كه در ميان طبيعت سرسبز و آرام شهري بزرگ باليده، ‌نمي‌تواند برداشت مشابهي درباره طبيعت داشته باشد.”

هرگاه پیکر طبیعت را از چمنزار شکوهمند شعر و ادب بیرون افگنیم، به بیابان سرد و ساکتی همانند می‌شود که فرایندی جز تکرار قصۀ غم با خود نخواهد داشت و حاصلی جز دلگیر شدن، نصیب انسان نخواهد شد.

 

منوچهری و تاثیر پذیری‌اش از اشعار عرب:

منوچهری، به دلیل احاطۀ گسترده‌ای که به زبان عربی داشت، توانسته بود بهرۀ وافری از شعرای عرب برگیرد. از این رو برخی مقلدش می‌خوانند، اما آنچه در شعر او تمایز بیشتر دارد، همانا برخورداری وی از ابتکار است و به سخن دیگر، او فرمانروای مقتدری ‌است در قلمرو ابداع! که ” در روانی شعر و صور خیال و تشبیهات و استعارات مقتدای بسیاری از شاعران بعد از خودش می‌باشد.

واین تاثیرپذیری به اشکال آتی نمود پیدا می‌کند:

الف: انشاد چکامه‌هایی بر مبنای الگوی قصاید جاهلی،

ب: تقلید و یا اقتباس از شعرای معروفی چون امرألقیس و ابو نواس، که در خمریه‌سرایی پیشگام و زبانزد بودند،

ج: کاربرد اساطیر و عرایس شعر عرب.

به قول دکتر حسین خسروی: “شايد محرك‌هاي او در اين امر پيروي از سنت عصر ، تفاخر و ديگر انگيزه‌هاي شخصي و مهم‌تر از همه جلب توجه ممدوحاني باشد كه شيفتۀ شعر عرب بودند.”

(“منوچهري و شعر عرب» بررسی تأثیرپذیری منوچهری دامغانی از شعر عرب)

 

وجه تمایز مدحیه‌های منوچهری با شعرای دیگر:

با نگاهی به قصاید منوچهری دامغانی، از جملۀ چکامۀ مرتبط به مدح ابوالحسن علی ابن محمد عمرانی، به این نتیجه می‌توان دست یافت که حجم ابیات ستایشی وی، نسبت به مواردی که در وصف طبیعت پرداخته، ناچیز می‌باشد. بدین معنا، مومی‌الیه سعی اعظمی به خرچ داده تا شالودۀ فکری اش کمتر وارد فضای روحی و روانی ممدوح گردد واین گویای آن است که شاعر دامغان، رغبت چندانی به پرداختن به مدح ممدوح نداشته، بل کوشیده است به بهانه تقدیم مدحیه، هنرمندی خود را در تصویر طبیعت و جمال و زیبایی آن به نمایش بگذارد. از همین رو، نمی‌توان او را شاعری کاملاً ستایشگر برشمرد، بل به حکم ضرورت و اقتضای شرایط اجتماعی برهۀ زمانی که وی در آن می‌زیسته، ناچار شده تا خامه را از کوچۀ ستایشگری نیز عبور دهد و این سخنی است که نویسندگان مقالۀ تحقیقی “ساختار قصاید ستایشی در شعر منوچهری”، (پژوهشگران:« نصرالله امامی، منوچهری تشکری و آرش امرایی)،نیز بدان رفته اند.

مزید بر آن چه گفته آمدیم، باغ های قصایدی که منوچهری، با خامۀ توانای خویش پروریده، شمیم گل‌های از فواید تاریخی، اخلاقی و اجتماعی را به هر سو می‌پراگند و مشام ها را معطر می‌سازد.

با اشاره به آنچه گفته شد، این ویژگی‌ها را می‌توان وجه تمایزی با مدحیه های سایر شاعران قلمداد کرد.

یکی از تفاوت‌های سروده‌های ستایشی منوچهری با دیگران تغزل‌های پر دامنۀ اوست. این تغزل‌ها که در آغاز در قالب اشعار ستایشی نمود می‌یابند، به شعر طراوت و جلوۀ خاصی می‌بخشند و رنگ و بویی دلپذیر بدان ارزانی می‌دارند.

یکی از شیوه های شاعر طبیعت (منوچهری) این است که در قصاید توصیفیش بر آن شده تا خوان اندرز را در برابر ممدوح بگسترد. کاری که سعدی نسبت به وی توجه بیشتری بدان معطوف داشته است.

یکی از مباحث مهم علم بلاغت، به کارگیری فن “تشبیه” در قالب آفریده‌ها و آرایه‌های ادبی است که از جملۀ ابزار‌های مهم تصویرسازی شمرده می‌شود؛ “صور خیال” مفهوم اصطلاحی آن است.

به کارگیری تشبیه در آفریده‌های ادبی متناسب با سبک هر دوره، با تفاوت‌هایی همراه بوده است؛ گاهی رنگ ساده و حسی در سیمای آن نمودار بوده، زمانی هم با کسوت معنوی آراسته آمده و در عین اینکه پیچیدگی‌هایی را به همراه داشته و در برهۀ دیگری از روزگاران با الهام از جلوۀ طبیعت، با مفاهیم ذهنی همساز بوده است. خیرالذکر موضوعی‌است که در اشعار راهیان سبک خراسانی فراوان دیده می‌شود.

ابزاری که منجر به تشکیل ارکان تشبیه می‌شود، چهار نوع است و به ترتیب آتی:

• مشبه: (چیز یا شخصی که قصد داریم به چیز یا شخص دیگر ماننده‌اش کنیم.)

• مشبه به: (چیز یا شخصی است که مشبه به آن ماننده شده‌است.)

• ادات تشبیه: ( کلمه یا عبارتی که نشان‌دهنده پیوند مشبه و مشبه به است.)

• وجه شبه: (ویژگی یا ویژگی‌های یکسان میان مشبه و مشبه به که باعث ایجاد تشبیه شده‌است.)

فن متذکره، انواع مختلفی دارد که با نام‌های: مفرط مصیب، مقارب و بعید، تقسیم شده اند.

البته گونه‌های دیگری را نیز بر قامت آن بریده اند که در اینجا به همین اشارات بسنده می‌کنیم و همخسن با ارباب فن، از این گفته می‌آییم که:

تشبیه، بیانگر وسعت و زاویه دید شاعر یا نویسنده است و نشان می‌دهد که گوینده چگونه توانسته است، میان اشیاء و عناصر به ظاهر بی‌ارتباط، پیوند ایجاد کند؟” اما امر مسلم آن است که این موضوع در اشعار شعرای سبک خراسان منوچهری و فرخی و امثال آن تبلور بیشتری دارد.

بیاییم مشخصاً از منوچهری گفته آییم که بحث ما در رابطه با شبانه‌های اوست:

یکی از برجسته‌ترین هنر منوچهری دامغانی ” آفریدن توصیفات زیبا و تشبیهات حسی است”. وی نسبت به تمام شاعرانی که در روزگار وی می‌زیستند، در امر استفاده از تشبیهات پیشگام و ممتاز شناخته می‌شود؛ به سبب همین امتیاز و برتری در همین راستا است که دکتر سیروس شمیسا او را ” استاد تشبیه” می‌خواند و می‌افزاید:

تشبیهات او هم غالباً محسوس به محسوس است.”

استاد بدیع الزمان فروزانفر به‌کار گیری “تشبیه” را اساس شعر منوچهری می‌داند، ” که او در هر بیتی مشبه و مشبه‌به پیدا کرده و اگر نتواند از محسوسات تشبیهی پیدا کند، هر طور باشد با افکار دقیق محسوسات را با یکدیگر ترکیب کرده، تشبیهات عقلی اختراع می‌نماید و تا اندازه‌ای ملزم است که تشبیهات بی‌اساس را که منشاء حسی ندارد و کاملاً عقلی است، در شعر خود به‌کار نبرد. بدین جهت باز اشعار او امتیاز پیدا می‌کند.”

استاد یاد شده در جای دیگری اینگونه داوری کرده است:

تشبیهات منوچهری اغلب خوب و جهات مناسبت کاملاً درآن رعایت می‌شود.”

از آنجایی که سخن از وصف “شب” است، متذکر باید شد که زیباترین کاربرد تشبیهات منوچهری در قصیدۀ معروفی با مطلع:

شبی گیسو فروهشته به دامن

پلاسین معجر و قیرینه گرزن

نمودار می‌باشد؛ شعری که همراه است با لطف بی‌نظیر، بذل دقت همه جانبه، تشبیهات بکر و تامل شاعر در پدیده‌های طبیعت، که نشان می‌دهد او را همواره “علاقۀ مفرطی در پیدا کردن تشبیهات مادر”، در سر بوده است!

یکی از براهینی که از سده‌ها بدینسو شاعر طبیعت (منوچهری) را به‌عنوان شاعر بزرگ و طراز اول و سخنسازی نامدار و سرایندۀ برجسته مطرح ساخته، استفاده وی از ابتکارات واز جمله فنون متذکره است، به خصوص از لحاظ تصویرگری و شیفتگی اش به طبیعت.

 

منوچهری و تصویر آفرینی شب:

طوری‌که گفته آمدیم، منوچهری از جمله شعرایی است که موتیف “شب” در اشعار وی جایگاه برجسته‌ای اختیار کرده است. چکامۀ زیبا و معروف:

شبی گیسو فرو هشته به دامن

پلاسین معجر و قیرینه گرزن

یکی نمونه‌هایی است که شاعر در آن از نحوۀ فراگیر شدن و تاریکی و چیره شدن سیاهی شب اشاره دارد و هم دراز بودن و هول انگیز بودن آن!

در رابطه با این چکامه باید گفت که آنچه برای نمایش تصاویر شعر به عنوان مصالح آن نیاز دیده می‌شود، ابزاری است به نام ” حسیات” که شامل تشبیهات و توصیفات حسی می‌گردند. چنان که آغازین ابیات قصیده، در توصیف شب است که تصاویری است کاملاً حسی!

در این شعر گیسو یا زلف بانو، استعاره است از تیرگی شب که با سرانگشتان لحظه‌ها، به پایین افگنده می شود. ترکیب فروهشته، متضاد با واژۀ ” افراشته” است.

مصرع دوم که بار “پلاسین” را به دوش می‌کشد، عبارت می‌باشد از بافته‌ای پشمین و ضخیم و معمولاً تیره رنگ.

معجر (به کسر میم)، معنای روسری را می‌دهد، یا ” بر سرافگندنی زنان” و رو پوشی که زنان آن را برسر می‌پیچند. “چارقد”، “سرپوش”، “نصیف” و “خِمار” واژه های معادل آن اند. (دهخدا)

قیرینه” منسوب به قیر، یعنی سیاه.

گرزن” تاجی است آراسته با گوهر که در شعر فوق کنایه است از وجود ستارگانی که در دل آسمان می‌درخشند.

آنجمن آرای” ناصری و فرهنگ “آنندراج” آن را چنین ترجمه کرده اند: “تاجی مرصع که در قدیم بالای سر پادشادهان عجم آویختندی.”

منظور منوچهری برای شب در این قصیده، ارائۀ دو تصویر جداگانه است. یکی: انسان، و دیگری عناصر طبیعت. برقراری تناسب میان انسان و طبیعت- همان گونه که دکتر شفیعی کدکنی بر آن می‌باشد- چیزی است که از آن به نام خیال و تصویر یاد می‌شود.

به همین نحو، طوری که استادان سعید مهری و احمد محمد نژاد پاشاکی در مقالۀ تحلیلی شان اشاره کرده اند، تصویر‌سازی شاعر طبیعت (منوچهری دامغانی) در بیت: “شبی گیسو فرو هشته به دامن…”، مبتنی بر استفاده از استعاره نوع دوم یا مکنیه است. بدین مفهوم:

وی شب را به زنی که سیاه پوست و زنگی است تصویر می‌کند که برخوردار از رو پوشی است و تاجی و دارای گیسوانی بلند و دراز که با دستان دقایق و ساعات و لحظه‌هایی که در حال سپری شدن اند، بر دامان خود فرو می‌ریزد و بدین ترتیب سیما و بدن زن در پشت گیسوان بلندش پنهان می‌گردد و سرانجام چیزی جز گیسو‌های سیاه و پراگنده از آن، در نظر نمی‌آید.

تصویری که از این حالت ارائه شده، بدین نحو است:

به کردار زن زنگی که هر شب

بزاید کودکی بلغاری آن زن

کنون شویش بمرد و گشت فرتوت

از آن فرزند زادن شد سترون.

در این شعر تصریح شده که زن مورد بحث شاعر طبیعت، علی‌رغم چهرۀ سیاهی که دارا می‌باشد، کودکی را که به دنیا می‌آورد که سفید چهر است. ذکر واژۀ ” بلغاری”، استعاره است برای طلوع روز!

شاعر، در این شعر به وضوح نشان می‌دهد که قوم بلغار اساساً مردمی بوده سفیدپوست!

اشاره به این مطلب (ذکر واژه بلغاری و شبی که شاعر دامغان به بحث آن پرداخته)، یاد بلغارستان را در ذهن تداعی کرد که در توصیف آن نگاشته اند:

بلغارستان از موقعیت جغرافیایی خاصی برخوردار می باشد. اما مهمترین جاذبه گردشگری این کشور شب‌های زیبا و جذاب آنست که در دنیا به “شب بلغاری” معروف است. این شهر به واسطه قرار گرفتن در موقعیت خاص و ویژه جغرافیایی و امتداد آن در مدار جغرافیایی خاص باعث شده در قسمتی از سال این کشور شاهد شب‌هایی مهیج و زیبا باشد. شب‌هایی که پر است از آرامش و در عین حال هیجان.

در این شب‌ها اکثر مردم بلغارستان به خیابان ها می‌ریزند و گردشگران علاقه‌مند نیز از سراسر جهان به این کشور زیبا مهاجرت می‌کنند به طوری‌که در این شب‌ها جمعیت شهر آلبنا به حدود دو برابر می رسد.”

بیت بعدی شعر  طوری که در مقاله تحلیلی: “شب در چکامه های منوچهری و ابن خفاجه” وضاحت داده شده- شاعر از گفته خود عدول می‌کند و برای نشان دادن درازی و سیاهی مطلق شب، که از آن هیچ امیدی برای صبح شدن نمی‌رود، تشبیهی بسیار بکر می‌آورد و شب را چنان شبی سیاه تصویر می‌کند که شوهرش مرده است و وی از زادن فرزند باز مانده.”

گفتیم: تصاویري که منوچهري از شب ارائه داده، مبتنی بر پدیده های حسی است که انسان و عناصر طبیعت در آن‌ها به عنوان منبع اصلی مورد استفاده قرار گرفته اند.

دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی می‌گوید:

” این تصرف ذهنی شاعر در مفهوم طبیعت و انسان و این کوشش ذهنی او براي برقراري نسبت میان انسان و طبیعت، چیزي است که آن را خیال یا تصویر می‌نامیم ” (شفیعی کدکنی، 1391 :2 (

منوچهری در قصیدۀ یاد شده،از صنعت “تشبیب” کار گرفته است که به آن “تغزل” نیز می‌گویند. و آن عبارت می‌باشد از: “صنعتى كه در آن با بيان احوال شباب و وصف معشوق نمودنو ديگر ظرايف زمينه لازم جهت بيان مطالب اصلى قصيده فراهم گردد.”

تشبيب، در شعر قدما معمولاً در مقدمۀ قصايد، تختگاه بر می‌گزیده است. کاربران آن همواره سر آن داشته اند که خواننده را به خواندن اشعار شان تحریص نمایند. شاعر طبیعت (منوچهری دامغانی) یکی از چهره‌های بزرگ ادبی است که بدین صنعت زیاد اهتمام به خرچ می‌داد. اویی که خود در بیتی افاده داده:

شاعری تشبیب داند، شاعری تشبیه و مدح

مطربی قالوس داند، مطربی شَکَرتوین .

از منظر دیگر، منوچهری در این قصیده خواسته است که “شب” را به زنی زنگی تشبیه کند. این نوع کاربرد در ادبیات، به نام “تشخیص” یاد می‌شود، یا ” جاندارانگاری”. یعنی “شاعر با استفاده از نیروی تخیل و ذهن پویای خود در اشیا و عناصر بی‌جان طبیعت تصرف می‌کند و با حرکت و جنبش بخشیدن به آن‌ها سرزندگی و حرکت را به شعرش می‌بخشد.( کارگاه شعر یا «مدرسۀ نویسندگی» آرایۀ تشخیص در ادبیات فارسی)

از همین روست که “گورچه” می‌گفت:

” طبیعت در برابر هنر ابله است و اگر انسان آن را به سخن در نیاورد، گنگ است.”

اینک به گزینش ابیات دیگری از این چکامۀ زیبا می‌پردازیم و سپس توضحاتی به آنها:

شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک

چو بیژن در میان چاه او من

ثریا چون منیژه بر سر چاه

دو چشم من بدو چون چشم بیژن.

 

سیاهچالی که بیژن در آن اسیر بود:

در بیت چهارمی، تاریکی شب به چاه بیژن تشبیه شده و آن تلمیحی است به داستان مَنیژه و بیژن که در شاهنامه فردوسی راجع به آن بحث مفصلی به عمل آمده است. و اما بیت منوچهری بدینگونه است:

شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک

چو بیژن در میان چاه او من.

” چاه بیژن” همان سیاهچال معروف است که افراسیاب، “بیژن” را در آن افگنده بود که رستم به نجات آن شتافت.

قسمی که اشاره داشتیم: راجع به این چاه، نه تنها شاهنامه فردوسی، بل دیگران نیز سخن رانده اند که ارادۀ بسیاری از آن‌ها، تاریکی و ظلمت است؛ همان گونه که ابوالجم احمد منوچهری دامغانی شب را بدان تشبیه کرده است. اینک با آوردن بیت پنجم، حدیث بیشتری بدان تعلیق می‌داریم:

منوچهری می‌گوید:

ثریا چون منیژه بر سر چاه

دو چشم من بدو چون چشم بیژن

هرچند سخن ما مجزا از بحث شاهنامه است، اما در اینجا به دلیل نیازی که برای توضیح بیشتر از چاه مورد بحث دیده می‌شود، فلهذا بی‌مناسبت نخواهد بود که گفته آییم:

چاه بیژن داستان دلدادگی بیژن به منیژه از بزرگترین ماجرای آن جوان در شاهنامه محسوب می‌شود.

بیژن پسر گیو و نوۀ دختر رستم؛ یکی از پهلوان مشهور ایران است. وی، همراه با پهلوان دیگری به اسم گرگین پسر میلاد، از سوی کیخسرو ماموریت می‌یابند تا وارد میدان کارزار برای تاراندن گرازهای مهاجم در مرز میان ایران و توران شوند که بالنتیجه توفیق کامل رفیق شان می‌شود و در همان جا است که بیژن با منیژه (دختر افراسیاب)عقد آشنایی می‌بندد و به قولی روابطی برقرار می‌سازد. اما “گرگین”، نامردانه وی را به دام توطئه می‌افگند که از اثر آن بیژن به دست” گرسیور” برادر کوچک افراسیاب، گرفتار و نزد افراسیاب آورده می‌شود.

افراسیاب با کسب آگهی از این ماجرا، پلان کشته شدن وی را روی دست می‌گیرد، اما به اثر وساطت “پیران” (یکی از وزیران افراسیاب) جزای اعدامش، به افگنده شدن به سیه‌چالی هولناک و سر بسته و تاریک، تعویض می‌یابد.

چنان چاهی که بر سر آن سنگ گرانی نهاده شده و ذرۀ نوری در داخل آن نمی تابد.

در این داستان، منیژه نیز دلباختۀ بیژن است. هنگامی که بيژن در چاه در اسارت به سر می‌برد، دختر افراسیاب از راه دریوزه‌گری، خوراکی فراهم می‌آورد و آن را از شکاف ميان سنگ و جدار چاه به بيژن می‌افگند، تا از فرط گرسنگی جان نسپارد!

دیری نمی گذرد که آوازۀ به بند افتادن بیژن به گوش رستم می‌رسد، وی بلا فاصله در کسوت بازرگانی وارد توران می‌شود و بيژن را از چاه آزاد و او را به اتفاق منيژه به ايران می‌آورد.

یادآوری: (منابع مقاله را در بخش دوم تقدیم می‌داریم.)