آرشیف

2020-3-16

رفعت حسینی

جایگاه انسان در داستان نویسی افغانستان

عشق را ژرفنا وبلنداست. تردیدی نیست.دوگونه عشق درجهان، درمیان انواع آن ، درهمه زمانها،از برگزیده هایند:عشق فردی به یک آدم وعشق به انسانها .

درجایی،دروبسایتی ازیک افغان، مقالهء مشروح ومبسوطی دیدم بنام:

جایگاه عشق در شعر نزار قبانی .قبانی عربی از سوریه بود.

اگرخواستید که آن را مرورنمایید میتوانید لینک زیرین را بکشایید

http://www.kabulnath.de/Sal-e-Tschardahoum/Shoumare-321/roholla.html

.

به نویسنده اش کاری ندارم وشایسته احترام بسیار است.ولیکن نگاشتنِ اینسان نکته به نکته وخیلی گسترده ومشرح،درپیرامون چنین موضوعی ،مراوامیدارد بنگارم:

درایران وافغانستان یک سنت <خرافی> دیرینه درباره شاعران ونویسندگان لسان پارسی،زندهء جاوید است وآن « پُف »کردن میباشد .

شاعری ازگذشته ها ، ازدریچهء بلاهت،پیوسته مقدس وبزرگ پنداشته میشود:

 یک. یاشیخ است یامولانایا پروردگارمعانی یا استاد سخن یا حکیم یاسرورعاشقان جهان ویاغوث اعظم،

دو. برتمامی پیچیدگیها وفنون ورموز آشکار ونهان سخنوری حاکم ومسلط میباشد،

سه.هرآنچه درشعربیان میداردعالی وبسنده وبلیغ وفصیح است ودرهربیت خویش ،<پاسخی طرفه یامعمای شگفتی> رادرزندگی اجتماعی ویازندگانی کاینات، بگشوده است،

چهار. سعدی،بیدل، حافظ،جلال الدین بلخی،سنایی،صائب،عطار…ووو {خدایان! } سخن وسخنوری هستند.هیچ کاستی واشتباه ،ولواندکی نادرست، دراندیشه هاوتخیل وپرداخته های آنان راه وجاندارد!!!

 ونویسندگان معاصر نبوغ دارند درجامعه شناسی ودرست نویسی. پروردن قصه ورُمان برای آنان مثل آب خوردن میباشد. برتمامی پیچیدگی های دستورزبان وگزینش واژه ها وترکیب نمودن آنان ، به شیوه کامل وبیخی فنی «دسترسی استادانه» دارند.

درایران ازهدایت تاارونقی کرمانی ،همیشه ،<بزرگ >هستند.

درافغانستان رهنورد زریاب«صددرصد!»استادسخن وپیرمعرفت است .اکرم عثمان علامه رموزداستاننویسی و{کاکه شناس} میباشد.اسدالله حبیب ،خودِ ماکسیم گورکی است. همسان ببرک ارغند ، هیچ نویسنده درافغانستان درد پهلوانان را ندانسته وآنرا بشیوهء انقلابی آن بمردم نرسانده است.

مگرچرا درافغانستان بی نوا، درین سالیان پسین ِ بیگانگی با فرهنگ،

ودوری اززندگی مدنی وجدایی ازارزشهای وابسته به داد وبرابری،

ازسیزده پنجاه وهفت تا نودوهشت خورشیدی ،پرسشی، نبشتاری وپژوهشی ، نبود ونیست،همانند :

جایگاه عشق به انسان ومیهن ، درداستاننویسی افغانستان؟

چرا؟

اگرنگرشی درین زمینه ها می بود،آنگاه هویدا می گردید که کدام نویسنده های افغانستان، درباره استبداد وبیداد حزب خلق پرداخته اند؟

وکدام نویسنده ازفرارها وگسستنها از وطن وتبهکاریهای طالبان وفساد مجاهدین اسلامی نگاشته است؟وویران سازی ارزشهای معنوی مردم بوسیله حزب خلق وطالبان ومجاهدین ،درکارنوشته های وی جادارد.

.

من بیشترپارسی میخوانم. تمامی نبشته های منتشرشدهء

اکرم عثمان

زلمی بابا کوهی

عتیق رحیمی

اعظم رهنورد زریاب

مریم محبوب

ببرک ارغند

سپوژمی زریاب

راخوانده ام.

مگر نویسندگان یادشده دربالا، بجز از عتیق رحیمی، در موارد بیداد واستبداد خلقی پرچمی وآشوبهای طالبان ومجاهدین اسلامی خاموش اندوازفساد مجاهدین،ومهاجرت ها وآوارگیهای افغانها،ومزدوری وجاسوسی ونوکری زمامداران افغانستا ن ازخارجیها،درچهاردهه،

هیچ چیزی پدید نیاورده اند.

هیچ !وهیچ ! وبازهم هیچ!

من باهمه نویسندگان نامبرده شده دربالاشناخت های دیرینسال دارم.اکرم عثمان پنجاه سال دوست شخصی بزرگوار وعزیزمن بود. سپوژمی رااز۱۹۶۳ میشناسم که درسابق بنام سپوژمی رووف در مجله ژوندون داستانهای کوتاه ونبشته هایی شبیه«کارو»ی ایرانی منتشرمینمود ودرهمان سالها نگاشته یی ازوی ازسوی مجله بانوان ایران برنده جایزه نیزشد.با اعظم رهنوردازاوایل دهه پنجاه خورشیدی معرفت دارم.

مگراینها همه وابسته بزندگی فردی من میباشند ونویسنده وشاعر به هست وبود جامعه ومردم متعلق هستند نه به شخصی گری زندگانی من.

شاعرونویسنده ییکه درد آدمهای سرزمین خویشرا ، درچهل سال پی درپی ، هیچ گاهی نخواسته و یا <نتوانسته > بداند ،سزاوارهست ،آیا ،که همنوای اندوه وزخمها ی مردم پذیرفته شود وهم ازغنایم فرهنگی افغانستان بشمارآید؟!وبه او، همیشه ، بیمایگان وابلهان،استاد وسالار قصه نویسی وشعوروفهم ودانایی لقب دهند؟

.

آنچه عتیق رحیمی، درین سالیان وحشت، در قصه هاورُمانهایش ،از تلخیها وناخوشنودی ها وناکامی های بیشمارباشندگان افغانستان، و از مرارت های روانی درزندگی فردی واجتماعی آنان،ایجادکرده وبه انسانهای افغانستان ودنیا پیشکش نموده است، دریچه هایی اند برای نگرش عقلانی وسزاواراند ازبهرکاوشِ بودوباش درسرزمین افغانستان . 

.

نویسنده بودن تنها وفقط نوشتن ودرگر چاپ کردن و نام کشیدن با لقب های مبتذل ویاوه ، استاد ! وعلامه ! شدن نمیباشد.

درونمایه قصه ها نویسندگی را می سازند.

چرا تولستوی وچخوف واشتاین بک وسارتروداستایوفسکی وهمینگوی وکامووکازانتزاکیس ،درکنارنامشان لقبی چون استادسخن نیست؟…

محتوای آنچه ایجادنمودند آنانرا برگزیدگان فرهنگ انسانی ساخت.

.

پرداختن یک نویسنده افغانستان به رفتاروکردارهای یک درویش یاکاکه،بزکش یاپهلوان،یا سکه پیداکردن یک آدم، یا آیینه ییکه فُلان رقاصهء مغبول دروقت رقص بان مینگریست ویا نبشتن درمورد کبوتری ملاقی و یاعجب خان ورجب خان هراتی ونکتایی شاه داماداورزگانی،پسندیده است، مگر، در زمانهای آرامش زندگی باشندگان میهن.

دردوره های بیداد واستبداد وآشوب وجنگ وبندی گریها وآوارگی هاوفسادوویرانی ارزشها،بایستی وبایستی ازینها نبشت!

اینست کار ورسالت ووظیفه یک نویسنده وشاعر!

…..