آرشیف

2020-11-21

تو چه بد دروغ میگویی
در هم نفسی با گل و بلبل
نبش همه ی خاطره ها در کوچه
آن خانه که خاتون نگاهم آنجاست
آنجا همه چیز با نگاهم پیداست
هرگز نشود گم بشود لکه ی یک سایه به زیر قدم دار
رفته است
آری رفته است انگار
من مانده ام اندر همه ی پیچ و خم کوچه که بن بست نبود
باریک و به اندازه ی بیست و دو قدم از من
سی قدم از او
تا ته کوچه
او خسته تر از من
من کوه تر از قبل
آری من و او راه به جایی نبریم این گونه
تا که او خسته و من کوه بمانم
در کوچه ی باریک و پر از تکرار
میپرسم از او هر بار:
خسته نشدی که؟
و او می گوید: نه اصلا.خوبم.
من می دانم اووووو
فقط یک دروغ گوست
……………………….
اول آذرنود و نه
هشت و پنجاه و دو دقیقه
محل کار