آرشیف

2015-2-3

نیک اندیش

توجیه عمل طالبان جنایتکار از سوی اقای داکتر رمضان بشردوست هم مرا به تعجب واداشت وهم تاسف انگیز بودکه چرا وبه چه دلیل؟

هرکه ناموخت ازگذشت روزگار       نیز ناموزد زهیچ آموزگار….

راست گفتن وخاک نپاشیدن درچشم شهروندان افغانستان ، بخشی از صفات باورمندانه ی اقای رمضان بشردوست بود که سایر روشنفکران و همشهریان ازاین امیدوار بودند ودر دل وذهن خویش می پرورانیدند که، شخصی مانند بشردوست ، پرده ی سیاه تاریخ را برخواهد کند وحقیقت نهفته در دل خاک را روشن خواهد کرد !
      اما بنا برتعبیرتعدادی از روشنگران کشور، یا جبن ویا تلقین ویا ترس ویا خود خواهی ورسیدن به هدف تک اندیشی وعقده گشایی ویا هرچیزی دیگریکه دامنگیر، بسیاری از روشنفکران وچیز فهمان ویا رهبران جفا دیده وستمکشیده ای اقوام غیر پشتون این کشور شده است ، همیشه بایست که خود را بکوبند وستمگران فرهنگ ستیز را مایه سرنوشت وسرشت تعیین خط زندگی دیگران، در باور خویش بگنجانند؛ این شیوه وشگرد به یک باور از خود بی باوری بسیاریها مبدل گشته است با تآسف!
      ما زمانی به شهرت میرسیم که ، از خود بیگانگی را شعار وترس را در باور خویش یار بسازیم وتوان خود آرایی را دربرابر بی مقدارترین کسانیکه ، ارزش انسانی را به ذره بین هم ندارند، ببازیم وبر خودنام شخصیت ملی و ملی اندیش از خود بیزار بمانیم !بلی هموطن ! لازم است که همیشه راه صاف کننده ی اهریمنان خون اشام باشیم. خودرا بکشیم تا دیگران بدون تکلیف حکومت کنند؛ اگر تاجیکان، هزاره ها، ازبیکاها، پشه یها، بلوچها، ترکمنها وسران سایراین اقوام ووطن پرستان پشتون را از سر راه طالبان پاک نماییم، به یقین که نودونه درصد را مانده که صدوهشتاد در صد طالب والقاعده، به سخنان اقای داکتر بشردوست، دست از جنگ می کشند وقدرت بدون جنگ را کدام ابله باشد که بدست نیاورد؟ وآنگاه آرامی مانند قبرستان و فرهنگ گور وبی زبانی وریش غوطه درشپش برهمه مبارک خواهد بود ودراین صورت ، نه اقای رمضانی خواهد بود ونه نشانی از انسانی که برای آزادی وتفکر اصالت انسانی بیندیشد!
     من با دیدگاه وطرز تفکر اقای داکتر بشردوست ، تا هنگامیکه با خانم سجیه گفت وگو نکرده بود، باورمند ویکی از طرفداران آزاد اندیشی وعدالت خواهی موصوف بودم؛ اما با تآسف که تا آن زمان در فکر وخیالم این می گذشت که، چه زمان باشد که ازز بان این مرد ازاده، از تاریخ ، رنجها، ستمگریها ، کله مناره سازیها، زمین سوخته، فرهنگ برباد رفته، اثار نابودشده، درخت از بن کنده شده ، قتل دسته جمعی، هزاره ها، ازبیکها، تاجیکها وافغانهای بی گناه وسربریدن فرزندان لغمان بدست طالبان وحشی وسربریدن دهها خبرنگار جوان بدست طالبان تروریست وانتحارگر خودکش وبیگانه پرور؛ عبد الرحمان سفاک، نادر غدار، ظاهرمنفعل، داود مستبد قومگرا، امین آدمخوار وسایر جانیهای شناخته شده، چیزی بشنوم ؛ که تمام آرزوهایم برعکس شد واز زبان داکتر بزرگوار، افتخار خوشامدید طالب وتوجیه عملکردهای جنای��ت طالبان وحشی وفرهنگ دشمن، تروریست وانتحارگرای جانگیر وتبهکار این سرزمین را شنیدم وآنرا به تکرار ! حتا داکتر صاحب مشخص نمودند که، هرگاه محقق، خلیلی، دوستم ، ربانی، قانونی وفهیم را بتواند به نیستی سوق دهد، 99 در صد طالبان دست از جنگ خواهند کشید وممکن با داکتر رمضان  بشردوست ، در نبود این اشخاص موفق خواهند شد که ، امارت قرون وسطی خویش را بدون درد سر پایه ریزی کنند وبشردوست را در وزارت اوقاف، بحیث آمیر نهی ازمنکرتعیین بست نمایند، مانند صدها خلقی که در بلخ در این پست مقرر شده بودند ، جای تعجب نخواهد بود.
      خامی کار در کجاست ؟ در طول تاریخ چند سده ی ما، اکثرآ سیاستمداران این سرزمین بدون شک روشن است که، بی فرهنگ واز فرهنگ بیزار بودند وسیاست بدون فرهنگ ، دیدگاه انسان را خشک وبه یاوه سرایی ومهملات میکشاند؛ نفهمیدن تاریخ وبی باوری به تاریخ انسان را بی بن وبیخ میسازد واین کارمایوسی واز خود بیگانگی وبالاخره دنباله روی را بخواهی ویا نی، در قبال خواهد داشت. روشنفکران به توجیه گران، یا استعمار ویا مستبدین ویا فرهنگ ستیزان مبدل میشوند واین دستگاه،با قساوتیکه دارد، به چنین روشنفکران از خود بیگانه اشدآ ضرورت دارند، تا بن وریشه ای دیگر اقوام را توسط خودشان برکنند وبدون آزار وتکلیف، قدرت سیاسی را تصاحب گردند، البته این مثال قسمیکه اقای اریا وخشور تاجیک، در سایت وزین آریایی گفته است، تنها متوجه اقای بشردوست نیست، هستند کسانیکه در از خود بیگانگی از همدیگر پیشی میگیرند واین را مایه افتخارنیز می پندارند. البته این از خود بیگانگی به راستی که در دادن رای منفی وزیران تاجیک از سوی نمایندگان رای خریده ای تاجیکان رمق باخته آفتابی شد ودیگر جای شک برای کسی باقی نمی ماند.
      من به گپ آورد اریا وخشور گرامی، یک مثال این خود بیگانگی را در گزینش وزیر فرهنگ کنونی خدمت شما خوانندگان با وجدان پیشکش میدارم که خود قضاوت نمایید!
     کدام انسان خرد آشنا وبا وجدان را دیده باشید که، درگزینش بین داکترمخدوم رهین وخرم ، خرم را بر گزیده باشد؟ امیدوارم که نمایندگان تاجیک این را بخود توهین ندانند؛ واقعیت همین است که بیان گردید واهلیت گزینش شما نیز تا این حد بوده است که امروز فرهنگ ما دچارچنین بی فرهنگی شده است.
       یعنی اینکه ، نزد این کسان امروز نه فرهنگ ارزش دارد ونه تاریخ ونه گذشته ونه اینده، ارزشمندترین چیز دراین اشخاص شکم، سیری ، خانه، چوکی ، ریاست ، سردمداری، بی هویتی وبخاطر رسیدن به این هدف، رای کسانیکه سرمی برند وجان میگیرند وترور میکنند وانتحار می زایندو فرهنگ می کشند واثارمی زدویند وریشه می برند وکوچ میدهند وتباهی، می آورند !
      اقای داکتر بشردوست گرامی، افتخار میکند که کارت انتخاباتیش در جیب کسی نزد طالبان گیر آمده وآنرا چیزی نگفته اند وبه وجود داکتر رمضان بشر دوست ، طالبان افتخار کرده اند؛ کدام افتخار؟ جنایتکار از انسان افتخارخواهد کرد و.اگر بکند، چه معنا خواهد داشت؟ از یکسو جنگ سالار میکوبی واز سوی دیگر کسانیکه اکنون دستشان بخون هزاران انسان وترور و دهشت رنگین است ، امید بسته میدارید واعمال شوم آنهارا بدون بررسی با چشم پت در نظرگاه شهروندان افغانستان پنهان میدارید، ایا ما هم باورمند بیش از این شما باشیم؟ از یکاولنگ، شمالی، غورماچ، مزارشریف، بامیان، میمنه وشبرغان اصلا اطلاع وآگاهی دارید که این طالبان وحشی با مردم آنجا چه کارها کردند؟ یا زندگی شما در قره باغ غزنی، زیر بارظلم وتعدی قبایل حس شمارا کنده ساخته است وامروز برای شما رای برادران بزرگ بالاتر از هر چیز است؟
       من تا امروز شاهد یک، سخن شما از تاریخ وعملکردهای وحشیانه عبد الرحمان جبار وسایر ستمگران قبیله سالار نبوده ام. با کدام تجربه خواهید توانست که این سرزمین را با چنین اندیشه، رهبری وعدالت برابری ملی را به کرسی بنشانید؟ من به سخنان مصلحت طلبانه ودر حقیقت زبونانه اقای خلیلی نسبت به قوم هزاره نیز باورمند نمی باشم که بگوید، امروز از هرزمان دیگر هزاره ها در حکومت بیشتر دیده میشوند؛ نخیر اقا این هزاره ها در طول تاریخ رنج دیده اند وخون داده اند واین حصه را به مفت وهمت تنها شما بدست نیاورده اند؛ این جواب خون پاک خالقها، مزاریها وهزاران فرزند این قوم است که، میسر شده است وکسی هم نمیتواند که سد این راه قرار گیرد.
     اصلآ ما به بحران هویت دچاریم وروشنفکر ما از خود بریده است وقرارش را در بیگانگی از خود ومصلحت ابلهانه با مستبدین تاریخی می جوید. پریشان حالی واشفته اندیشی امروزی  بسیاری از روشنفکران ما در بند تلقین وجبر وظلم نهفته است که ، سالهای سال دامنگیر فرد فرد ما بوده است واین بی رمقی وبی تبارزی خودی گواه این امر نا شایسته است . منیدن رسیدن به هدف بنمایگی است که ، پسند خود ودیگران خواهد گردید. زبونی واشفته حالی زوال منیدن وچشیدن مزه ایست که، با قوت کامل میتوانید به دیگران هم بچشانید. این فرهنگ بی زوال وازادگی را چرا ما در خود روشن نسازیم واین از خود روشن گردیدن را رواج راه همیشگی جامعه ومردم نگردانیم؟
     گذشته چراغ راه اینده است وامروز خویش را نیز از پیوند بن گذشته اگر بگسلانیم، چگونه دست بکاری خواهیم زد که، فرآیند آن انگیزه بخش وبیدارکننده خود ودیگران باشد؟ اقای بشردوست! بدانید وخوب هم میدانید که دراین سرزمین، سیستم پوسیده وتحمیلی تا هنوز بر قراربوده واست که، سایر باشندگان کهن تاریخ این دیار دیرین را سزاوارپذیرش نیست وطالبان کرام، خلقیهای تشنه بخون روشنفکران وگلبدینیهای انسان پوستگر وافغان ملتان مزدور غرب، همه دریک کشیت روانند وآنهم کشتی پوسیده ای سیستم قبیلوی ودراین کشتی تنها شما کمبود هستید که با سخنان دیشبه ی خویش به لنگر کشتی کوران وزییان افزودید. هر پدیده ای شوم را بنام ملی بر مردم تحمیل کردن، کار انسانی خواهد بود؟ ایا دراین سرزمین همه دارای یک فرهنگ ویک رسم وسنت هستند؟ به همه رسوم لازمست که احترام شود ویا صرف همه را وادار به تحمل یک سنت ویک پوشاک ویک حرکت ویک سرود ویک پول ویک زبان ویک اصطلاح ویک نام تحمیلی باید کرد؟ رسالت شما چیست؟ اگر فردا ریس جمهور این سرزمین شدید، کشور کثیرالملیت افغانستان را با کدام شیوه اداره خواهید کرد؟ آیا شما هم مانند اقای « عازم» والی زمان خلقیها در بدخشان، تمدن را نماد انتحار، سربریدن، جان گرفتن، فرهنگ ویرانی، بت بامیان بربادی، ترور، مکتب سوزی وتیزاب پاشی دختران معصوم قندهار ووابستگی به القاعده وپاکستان وغرب وشرق میدانید؟ من فرق وحشت وتمدن اقا ی عازم را نفهمیدم که منظورش از این دو واژه چیست وکیست؟ وحشی کیها اند وتمدن پذیر کیها ؟
       میگویند ، انسان جوی یا رود همیشه روان آگاهی است. امروز وقت آنست که آگاهانه زندگی نماییم وبا درایت انسانی ریخت زندگی را استحکام بخشیم. بینش واندیشه ای که با درد ورنج مردم اشنا نباشد واز جامعه آگاهی نداشته باشد وبا مردم خود را آمیزش ندهد، در تنگنای زمان خود زندانی خواهد شد. تا امروز این همه رژیمهای گوناگون آمدند ورفتند، چه فرآیند داشتند؟نتایج کارایی این حاکمان، چه دردی را درمان کردند؟ اگرما برپشت این مورال باختگان بچسپیم، تا کجا خواهیم رسید؟ انسانها در اجتماع نیاز به دایه دارند واین دایه ایا بالاتر از فرهنگ که سرچشمه خرد انسانیست، وجود خواهد داشت؟ نشانیهای این فرهنگ بدست طالبان تروریست وحکمتیار فاشیست وسایر فاشیستان قبیله گرا، نیست گردید ومردم این سرزمین چگونه خواهند توانست که دوباره به این دایه ی زنده ساز دسترسی بیابند؟
      میگویند، اندیشه یزرگ، با گذشته ی کاردارد که آینده را می آفریند، واینده ای را می اندیشد، که از گذشته می روید ومی بالد ومیگسترد ونوبر می آورد.» البته منظور از گذشته، آن گذشته ایست که، فرهنگ زا باشد ونه فرهنگ ستیز ویا فرهنگ زدود ! چرا ما گرفتار این بلای انتحاری وفرهنگ ستیزی شدیم؟ دلیل این پسمانی ونا خود آگاهی وبیگانه پسندی وجبن وزبونی در چیست؟ امیدوارم که مشت نمونه خروار، به مسایل توجه فرمایید واگر زمان یاری نماید، به پاسخ منطقی این پرسشها توجه مبذول فرماید. واگراین سخنان مایه ی آزردگی شما شده باشند، پوزش میخواهم . به امید خود شناسی بیشتر آن روشنفکران که گسسته پیوند هستند !