آرشیف

2017-7-20

تــنها و خســــــته ام فریاد فریاد
خدایا 
تــنها و خســــــته ام فریاد فریاد
بیزار از زنـدگانی ای داد ای داد 
او رفـت خــــــدایا روزم سیه شد 
قلبی شکسته من درهجرش فنا شد
او بود خـــــــــــدا یا دارو نــدارم
در زندگــــــــــانی جـان و جهانم 
او شده بود خــــــــدایا همه امیدم 
وفایم قـرارم خـــــــــــزانم بهارم
دیـوانه گشــته ام از ایـن همه غم
ای زندگانی بس کــن جفا بر من
او را گرفتی مـن نکــردم گریان
او بود یار و یـارم در این جهان
دانی خــــــــــــدایا که من یتـیمم 
در ظلـمت شب ها لـرزان چنینم
خدایا نشکن دلی را در راه عاشقی
شایق نکن دیگر فریاد از زندگانی
باعرض حرمت
شایق الله دلدار اندرابی