آرشیف

2014-12-28

تـــــــــــــــویی که منم

 

 

در رویاهایم دیدم که با نور می درخشی
تا کهکشان ها با غرور می خروشی
لیکن ابر های تیره خفاش….
آبی کمان تو را با سیاهی پوشانیده 
و با باران خشم و خون
دندان های زهری خود را بر تو خمیده
و
تو با دانه های مروارید که در اغوشت است
صفای دیگری گرفتی
نگینه های الماس قلبت با نور
که
خداوند بر تو بخشیده
غبار تاریک رویت 
را با چتر سپید خود از تو دور میکنند
و
به نام پاک الله
با شعار اسم تو…
و سرم فدای تو
سیلاب زهررا بر خود میخرد
لیکن
تورا همچون بچه شیره
در آغوش
محبت خویش پناه میدهد
تا تورا در قلب خود
و خود را در قلب تو 
در امان نگاه دارند
چون با داشتن تو
سلسله این مروارید ها
در کهکشان ها پدید دار میشوند
به نام تو قدرت و شهرت ایشان
پیش همه کواکب آسمان ها ماندگار میشود
تویی که آنها زنجیرند
همچون آیینه یی با صفا
در خواب همدیگر تعبیر اند
تویی که میگویند منم
شیر غران وطنم
افغانستان است میهنم

سارا نایاب
01.08.2014