آرشیف

2015-4-27

امین الله سعيدي

بیوگرافی اسـتــاد غلام دستگیر خرسند سیبکی

بیوگرافی استاد غلام دستگیر خرسند سیبکی

بیا ای بلبل افگار سیبک
بزن نغمه تو در کوهسار سیبک
قدم گاهی منور خضر رهبر
ازو پیدا شده انهار سیبک

 
محترم غلام دستگیر خرسند  فرزند  ملا امان الله در سال ۱۳۳۱ هـ در یک خانواده مسلمان و متدین در قریه سیبک یامان مربوط ولسوالی تیوره ولایت غور چشم به جهان گشود ، دوره طفولیت و کودکی را در آغوش گرم والدین سپری نمود . در سن هفت سالگی در نزد پدر خویش از الفبا شروع ، قرآن کریم و پنج کتاب را فرا گرفت و همچنین در سن هشت یا نه سالگی توسط استاد محمد رسول فگار و استادعبدالغفار خان که در آن وقت مفتش بود در مکتب نو تشکیل دهاتی یامان به صنف اول شامل گردید مدت سه سال دوره ی دهاتی را در همان مکتب به صفت اول نمره و کفتان به انجام رسانید . بعدآ نظر به داشتن نمرات و لیاقت عالی به انتخاب استاد عبدالغفار خان در مکتب متوسطه ی لیلیه جدید مرکز غور یعنی چغچران به صنف چهارم شامل شد ، مدت نه سال را در مکتب مذکور که بالآخره به لیسه ارتقا یافت تحصیل و صنف دوازدهم لیسه سلطان علاء الدین غوری را به انجام رسانید در سال ۱۳۵۲ هـ همراه دیگر همصنفیان خویش با مکتوب مدیریت معارف غور شامل دارالمعلمین عالی هرات گردید و صنف سیزده ام را در هرات تحصیل و به دوم حمل سال ۱۳۵۳ بحیث معلم رسمی با مکتوب مدیریت معارف غور در مکتب ابتدائی عاشقان ولسوالی تیوره مقرر گردید در سال ۱۳۵۴ هـ بحیث معلم لیلیه در مرکز غور تعین و بعدآ در مکتب ابتدائیه نسوان چغچران مدت چند ماه را بحیث معلم ایفای وظیفه نمود ، از برج سنبله ۱۳۵۴ به مکتب متوسطه تیوره تبدیل و تا اخیر سال ۱۳۵۶ در همان مکتب به صفت معلم به وظیفه مقدس معلمی ادامه داد ، از حمل سال ۱۳۵۷ به متوسطه کاکری در مکتب صاحبی صاحب ولسوالی پسابند تبدیل و به تدریس خویش ادامه داد ، سال ۱۳۵۸ هجری در مرکز پسابند بحیث معلم به متوسطه خواجه وهاج الدین مقرر گردید ، در اخیر سال ۱۳۵۹ نظر به جنگ و جهاد که علیه ولسوالی پسابند صورت گرفت ولسوالی سقوط نمود و مکاتب همه ذریعه ی مجاهدین با کرند، کلند و بیل تخریب و ویران گردید، معلمین که در همان محیط بودند بین مجاهدین افتادند ؛ لابد به مجاهدین پیوستند .
خلاصه اینکه استاد غلام دستگیر خرسند تا سال ۱۳۷۱ هـ از وظیفه معلمی سبک دوش گردیده در بین مجاهدین قرار داشت .
استاد خرسند میگوید :
اوضاع وطن در نظرم تیره و تار است    
روزم شب تار است
روحم به فغان آمده قلبم بی قرار است     
روزم شب تار است
از قول نبی ما همین نکته بکن گوش      
گر هست ترا هوش
اسلام گر اسلام کشد هر دو به نار است   
روزم شب تار است

 
در سال ۱۳۷۲ در زمان استاد برهان الدین ربانی دوباره بعضی مکاتب احیا گردید – بنآ استاد خرسند به صفت سرمعلم در مکتب سرخ دیوار مربوط ولسوالی تیوره مقرر گردید و دیری نگذشت که به اثر جنگ های داخلی در ولسوالی موسی قلعه مربوط هلمند مهاجر گردید در این زمان که سالهای بعد از خروج روس ها بود جنگ های داخلی ، قومی و چوکی پرستی به اوج خود رسیده بود چنان که خرسند به جنگجویان داخلی چنین میسراید :
غارت به وطن دوباره کردی
بنگر چقدر خساره کردی
ویران وطن ز ظلم روسان
ای ظالم نو کراره کردی (۱)                     
تا روس ز خاک ما بیرون شد
تو کشتن ما اجاره کردی

(۱) کراره = تکرار

بعدآ در سال ۱۳۷۳ به صفت معلم در مکتب یامان ایفای وظیفه نمود و در سال ۱۳۷۶ به صفت معلم در مکتب لیسه سلطان شهاب الدین غوری برای یک سال وظیفه اش را انجام داد . گروه های که گاهی طالب بودند و گاهی طرفدار دولت دوباره وضع مکاتب اطراف را دگرگون ساختند چنانچه استاد خرسند میگوید :
گهی طالب گهی دولت خدا یا
شدم حیران این ملت خدا یا
دو رویی و دو رنگی نیست گناهی
نمیدانم به این علت خدا یا
خدایا از تو چندان کس نترسد
چنان کز طالب و دولت خدا یا
چو دیدند هر طرف قدری قوی شد
شوند تسلیم با سرعت خدا یا

 
در مرحله اول طالبان در بین ایشان ناخوان ها و نادان های جاه گرفتند که حتی از امور شرعی هیچ نمیدانستند و در صف طالبان قرار داشتند ، خرسند به ارسال نامه به ولسوال تیوره چنین مینویسد :
ولسوال جوان در تیور غور
سلامت میفرستم از ره دور
همیخواهم صحت باشی سر افراز
ز شرور زمانه دایمآ دور
دروغ گویان دو رنگ و فریب باز
به تفنگ شما گشتند مغرور
دعای قنوت از ایشان سوال کن
اگر گفتند هستند پروفیسور
عوام جاهل بیگانه از علم
نشانی طالبی از وی بود دور
ز الف تا به یا حرفی ندانند
صراط المستقیم را کی رود کور
به لباس سفید و موی دراز
نگوید طالبم هر مرد مغرور
طالب علم در نزدم عزیز است
چراغ روشن است در شام دیجور

 
استاد غلام دستگیر خرسند در سال ۱۳۸۱ هـ بحیث رئیس رادیو نشرات غور تعین گردید آن وقت نشرات هم تحت حکم زورگویان و فرمایش ایشان بود . فلهذا در سال ۱۳۸۲ از این وظیفه استعفآ و بصفت سرمعلم در مکتب ابتدائی خفک ولسوالی چهارسده مقرر شد.
از سال ۱۳۸۳ الی اخیر سال ۱۳۸۵ به صفت معلم و بعدآ مدیر لیسه مقاومت مربوط ولسوالی تیوره وظیفه خویش را انجام داد . و سال ۱۳۸۶ بحیث معلم در مکتب لیسه خواجه محمد گنجان واقع در پشت تنگی سرپنک ولسوالی تیوره تعین و به درس دادن خود ادامه داد و سال های ۱۳۸۷ الی ۱۳۸۸ بحیث سرمعلم در مکتب لیسه یامان مربوط تیوره ایفای وظیفه نمود و در سال ۱۳۸۹ بصفت معلم در لیسه گردهلنگ مربوط ولسوالی دولینه مقرر گردید . سال های ۱۳۹۰ و ۱۳۹۲ بحیث عضو نظارت معارف در مرکز ولسوالی دولینه وظیفه خود را سپری نمود و سر انجام بعد از امتحان رقابت سال ۱۳۹۳ بحیث آمر لیسه یامان ولسوالی تیوره تعین شد و فعلآ که سال ۱۳۹۴ هجری است در همین وظیفه خود پا برجاست .
استاد خرسند نظر به تبادله نامه های که بین همصنفان و همصحبتان سابقه اش تبادله شده بود لازم دید که خود را در سلسله قطار آنها جا دهد و این نظم را بسراید و بدسترس محترم امین سعیدی برادرزاده استاد احمد سعیدی قرار دهد که امین سعیدی تهیه کننده این بیوگرافی میباشد قبلآ اشعار استاد خرسند را در سایت های انترنتی به نشر رسانیده است.
استاد خرسند در نثر و نظم چنین تحریر میدارد :
عالیقدران محترم جناب والی صاحب فضل احمد ، استاد عارف ملکزاده و جناب استاد یگانه السلام علیکم و رحمت الله برکاته .
مضمون جدید که خاطرات کهن را جامه نو پوشید واقعآ جالب و جاذب بود . اگر چه من در نوشتن نثر چندان مزه ی ندارم و در نوشتن نظم نظر به نظمیان دیگر هم خوب نیستم با آنهم لازم دیدم خود را در قطار آخرین صف شما ها جای دهم . فلهذا دل نا دل منظومه ی زیر را مینویسم و از شما تشکر میکنم .
جناب والی و استاد عارف                   
شدم از حال و از احوال واقف
ز تحریرات خاطرات سابق                 
عجب موزون و زیبا و مرادف
یکا یک نام از همصنفیان را                
گرفته والی صاحب نام شان را
چو دیدم تحریر نغز شما را                 
نمودم آفرین مغز شما را
بخاطر آمدم آن روزگاران                  
همان صنف شما با جمله صنفان
از آن وقت و از آن دوران مکتب          
ز دوستان خوش و خندان مکتب
فگارزاده ، سعیدی نیز مدهوش             
که رحلت کرده با دنیای1 خاموش
ز فضل و یگانه قاسم اعلم                   
به هفت سال بوده ایم همصنف باهم
حسین علی لعل ، سراج تولک              
ز بی پروا ؤ هم ایوب وردک
ستار جعفری ، عظیم نیک                 
صمد چاردر و حسین خرنک
خلاصه جمله ی دوستان و یاران            
چو فلم بگذشت حال از پیش چشمان
از این مضمون نو و تازه ی تان           
 به هر جاه رفته است آوازه ی تان
خوش و خوشحال و هم خرسند باشید       
که تا هستید صحتمند باشید

(۱) – دنیای خاموش / منظور از قبرستان است
 
استاد غلام دستگیر خرسند اشعار زیاد را سروده ولی تا هنوز مجموعه شعری خود را به چاپ نرسانیده است – نمونه از اشعار اش را در اینجا می آورم :

یارب تو مسلمین را از هر بلا نگهدار
این حامیان دین را از هر بلا نگهدار
بر آبروی احمد سردار ما محمد (ص)
این امت غمین را از هر بلا نگهدار
یارب به میان آور یک صلح و صفا آخر
تا پاک شود از جنگ این کشور ما آخر
با اشک یتیمان و با آه یتیم داران
افروز چراغ صلح با نور و شعاع آخر
بیا ای طفل با سوی معارف
ادب آموز از کوی معارف
اگر خواهی گلی از علم چینی
یا در باغ دلجوی معارف
بیا ای بنده مومن نشین در محفل قرآن
کلام ایزدی بشنو که باشد شامل قرآن
بشر را رهنما باشد ز هر عیبی جدا باشد
ز صدق دل مصفا شو بنور کامل قرآن
خدا یا ملت افغان عجب حیران و مضطر شد
وطن ی بینوای ما عجب ویران و ابتر شد
فزون جنگ و جدل گردید نا امنی مبارک باد
برای مردمی که روزی صدها جسم بی سر شد
به صدها انتحار و انفجار و کشتن هر روز
هزاران بی گناه ، مظلوم بخاک و خون برابر شد
ای غور تویی مسکن و ما وای دلیران
ای غور تویی واله و شیدای دلیران
در تاریخ دنیا تویی شهره آفاق
تاریخ جهان شاهد و گواهی دلیران
از شوکتت ای غور به هند بود خبرها
ای مامن با عظمت و با جاهی دلیران
ثبت است بتاریخ جهان آهنگرانت
از سور هویداست نواهای دلیران
از مرکز شینکوت ز تیور تا به ساغر
هم شهرک و تولک ز خلف های دلیران
دولینه و چارسده و دولیار و هم لعل
باشند همه منزل و ماوای دلیران
تسلیم به بیگانه نا اهل نباشید
ای غوری ها ای غور تویی جای دلیران
ای جوان بی ادب از چیست پوزک میزنی
گاهی لب جنبانی و گاهی بروتک میزنی
نیست عقل و هم وقار و احترام مردمان
بی محابا میدوی گهه جست و خیزک میزنی
از چه درفش غرور و کبر و آز و نخوتی
سالها از گشنگی خار و گروک میزنی
گر بپرسند از خوراک خرچ بی اندازه ات
لاف خرچ مزک و خلط ِ خلوک میزنی
ای ملک ای قریه دار از خالق سبحان بترس
تا به کی از مردمان تو گاو و شیشک میزنی
ای معلم چون تویی استاذ با شاگرد خود
جای شرم است که تو دوغ و ماس و مرغک میزنی
ای مفتش گر ترا ندهند پیسه اهل کار
پشت اندر زیر دستان کرده جفتک میزنی
ای ولسوال و قومندان قاضی شرع نبی
جای شرم است که ز بهری پولی دمبک میزنی
گر ببینی لغمه چرب لذیذ را مدام
همچون موشی در تلک سویش بروتک میزنی
دائما از مال مردم خورد و نوش و پوش توست
نیستی آگهه که زهر مار و تلخک میزنی
ای گوینده این ضمایم هست در تو بیشتر
لیک از جان بی خبر گشتی و مجک میزنی

26 سرطان 1355 / مرکز تیوره
………………….
استاد خرسند که دوسال قبل یعنی ( ۱۳۹۱) به سن ۶۰ سالگی رسیده است چنین سروده :

رسـیــده عـمــر مـن بـا شــصـــت یــارب
جـــــوانــــی ام بـشـــــد از دســت یــارب
بـغـفـلــت و گـنـــاه عـمــــرم تـبــــاه شــد
زعـصـیـــانــــم خـــجــــل پــســـــت یارب
غـــــــرور مـســتـــی و ذوق جــــوانـــی
دری طـــاعــــت بــــرویــــم بــــت یـارب
طـــمـــع آز حـــــرص کـــــــار دنـــیــــــا
هـمـــه بـــا مــن شـــده پـیــوسـت یـارب
زدم دف خــــوانــــده ام بـیـــت وغـزل را
خوش و خوشحال و هم سر مست یارب
نـیــامـــد یــــاد مــــن از مـــرگ مـــردن
چو می خــواران و بـــودم مـست یــارب
کـنــــون لـــرزیــــدم و بـیــــدار گــشـتـم
مــرا هـــم مــرگ و مـردن هست یارب
روم روزی از ایــــن دنـیـــــا فــــانــــی
بـــه مـــوتــــر اجــــل در بــســت یـارب
نـمـــی دانـــــم شــقــــی ام یــا سـعـیـدم
بـــه تــحــریـــری روزی الـسـت یـارب
امــیــدم هـســـت از الـطــاف بــی حــد
بـبــخــشــی بــر مـــن دلـخـسـت یارب
مـنــی خــرســند را چاره دیگر نیست
امید برلطف و فـضـلــت هست یـارب

دو دلیر و دو رئیس و دو حریص خود پرست
هر دو شان بگرفته اند زمام امور را بدست
هر کدام از خود گروهی خاص دارند در کنار
از معاون تا مشاور تا سخنگو هرچه هست
هرکه سوی خود کشد خروج را بالای نان
شاخدار و کل به یک محفل همی دارند نشست
هفت ماه بگذشت اما ملت ما منتظر
از جناب عین و غین خیری نمیآید بدست
کابینه بعد از گذشت هفت ماه تعین شد
لیک وزیر دفاع هنوز ز کابینه کم است
والیان کهنه کار و رشوه خوار در هر کجا
جاه بجا هستند بی زحمت بنام سرپرست
بی کاری و خاری و ذلت شود هر دم زیاد
از برای مردم غریب و خار و زار و پست
سربریدن عساکر ، کشتن صد بی گناه
کی بفکر و مغز رهبرها همی سازد نشست
یارب از لطف و کرم رحمی نما بر حال ما
تا شوند خرسند ملت غریب و حق پرست

استاد خرسند نظر به وظایف که در مناطق غور باستان انجام داده به یاد و خاطر آن وقت نام بعضی مناطق را در سلک نظم چنین در آورده است:

یاد از غور کهن

هوای غور باستان یادم آمد
هم بزمان ُ همصنفان یادم آمد
ز سالهای امنیت و محبت
ز صحبت های یاران یادم آمد
لعل و سرجنگل و گرماب و تلخک
دولت یار و شینیه تابه سومک
بادگاه و تسرقی ،گنداب و پوزلیچ
مرکز غور چغچران یادم آمد
مرغاب و چهارسده و باغ ملمنج
خفک و بادقل و کورگین و نلنج
قلعه گوهر و خونیه و گلخنج
مومن و عبدالرحمن یادم آدم
دولینه گردهلنگ و تا شهیدان
تربلاغ و بیدک جلال و اوشان
چهل گزی و قلعه آهن گله بید
ز سوخته و بی بی یان یادم آمد
دیوار سفید و برنجی و اختم
سیرزار و چشمه سفید و گودر پهم
سیه خاک و فقیرآباد و نقشی
دهک ، سلمین ، خواجگان یادم آمد
چهار راه و تگو اشلان و تولک
سرچشمه و غوک و کمنج و شهرک
نمکسار غوک و هم قریه جام
منار جام باستان یادم آمد
ز ساغر زیبا و ده ی گوهر
فراوان میوه های خشک و هم تر
ده ی شیر ، فاسک و هم قیصار و طولی
زیارت های پیران یادم آمد
حوت و برحوت و غنده سنگ و غارک
سری بام ، سیاه چوب و خاک یارک
تلمستان و پلنگان و ارمنگان
ز بولدی و سرخ الوان یادم آمد
گرمآب و نورک و مرکز پسابند
نوهلنگ و تخته سبز تاسری بند
خانه بیگی ، ادکل سرخ سرای شریف
صاحبی پیری باشان یادم آمد
سینی و سوخته کرم زار و تشتک
قلعه خمبلاق سرخک و متک
کاکری و دوسنگ و تابه تلخک
به سنگا شاهی سمنگان یادم آمد
یخن و سرپنک لعل و سرخ و تیور
باغنو و خواجه غار و سین و چهاردر
نیلی و زیرنی ، پشوره و ورکش
خطیف و سیبک ، یامان یادم آمد
ایگین و ورس و یخن سفلی
زه نوروز و دهتای و ملا اعلا
چشمه ی میران و پایحصار و اوتای
سرجنگل و عاشقان یادم آمد
ز کوه چهل ابدالان یادم آمد
سور و سرتای و قریه ثموچک
سرسبد و اسکوچه تا به پیرک
زمردان سخندان و سخن گوی
سعیدی ی سخندان یادم آمد
لارغه و سیب تلخ و زرگرک را
ورجه و راغمشت و خزبه گک را
کیلگو و الوتو و هم نیک را
قچی ، سرهلنگ ، کویان یادم آمد
خوجه محمد گنجان یادم آمد
منی خرسند و از سیبک یامان
ز غور و مربوطات غور باستان
نوشتم قریه های چند و دوستان
زهر جائیکه الان یادم آمدم

 
ناگفته نماند که داستان طالب غغکش و سکینه سرسبد در سال ۱۳۸۵ توسط استاد غلام دستگیر خرسند جمع آوری و به خدمت علاقمندان قرار گرفته است.
تهیه کننده : امین سعیدی
۲۶/ اپریل ۲۰۱۵- فیروزکوه