X

آرشیف

بیا بـــر گردیم

زکریا فصیحی از فرزندان لعل و سرجنگل
تقدیم به تمام جوانان عزیز و سرفراز میهنم، در هر کجا که به خاطر روز مبادای کشورشان سفر کرده و غم غربت و هجران پدر، مادر، کشور و ملتشان را با قلم و کتاب درس و مشق سر میکنند. برای همه شان آرزوی سلامتی و توفیق دارم و امیدوارم روزی که برمیگردند، برای مردم چشم به راه و کشور چشم به راهتر خود دانش و تخصص سوغات بیاورند.

 

«دو سه گامی به سحر مانده، بیا برگردیم»
مادرم «چشم به در مانده، بیا برگردیم»[1]
خواهرم گریه کنان گفت: برادر! رفتی؟
غم به دل، خون به جگر مانده، بیا برگردیم
و بــرادر که کنــار سرک آورد مرا
بی خبر پیش پدر مانده، بیا برگردیم
****
کبک زخمی شده ­ی بلخ، مزار گل سرخ
تیر صیاد به پر مانده، بیا برگردیم
سوره ی غزنه و غور از غم بی­استادی
آه، بی ­زیر و زبر مانده، بیا برگردیم
گونه ­های سرک شهر پر از گرد و غبار
و دلش غرق شرر مانده، بیا برگردیم
و چناری که لب جوی نشاندی با شوق
به تنش جای تبر مانده، بیا برگردیم
زآنکه با وعده ی «خیر» آمده بود، اما، نه
مشتی ویرانی و «شر» مانده، بیا برگردیم
سر آبادی ما در وسط معرکـــه­ ها
بی­ کلاخود و سپر مانده، بیا برگردیم
هدف مکتب و دانشکده و دانشگاه
زیر سرمای خطر مانده، بیا برگردیم
منتظر _دست «قضا»ی در و دیوار دیار
بهر تغییر «قدر»_ مانده، بیا برگردیم
لب کلکین تواخانه یکی گلدانی
به امید لب تر مانده بیا برگردیم
شب هجران وطن سر به سر زانوها
دیده در راه سحر مانده بیا برگردیم

[1] . کاظمی، محمد کاظم، قصۀ سنگ و خشت، ص62

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.