آرشیف

2014-12-28

محمداسحاق فایز

به مناسبت روز جهانی صلح، برای صلح چه باید کرد؟

  

بسمه تعالی
با سلام و دورد فراوان !
 
 امروز روز جهانی صلح است. در چنین روزی در تمام دنیا راهکارهای برای تأمین صلح و پایان دادن به منازعات و کشمکش هایی  ارایه می شود که  همه روزه در نتیجه آن صد ها انسان کشته میشوند و صد ها زن و کودک بی سرپرست می مانند.
در حال حاضر افغانستان، عراق، کشمیر، شرق میانه، مناطق قفقاز، شاخ افریقا، بخش هایی از افریقای مرکزی، پاکستان و… به عنوان نقاط داغ شناخته شده اند و مهم تر از همه افغانستان سوزنده ترین خطه این کره صاحب حیات است و معلوم نیست که کشتار آدمها و ویرانی  آبادی ها و خشکیدن سبز بنان آن در کدامین روز وروزگاری پایان می یابد.
افغانستان همین اکنون گرفتار جنگی است که سی سال قبل دوستان و دشمنان ما آنرا مشتعل کردند. دوستان ما به عنوان دوستی و دشمنان ما به خاطر دشمنی، بیش از سه ملیون تن ما را قتل عام کردند وکشورما را کانون جنگ وبحران منطقه و جهان ساختد.
دوستان و دشمنان ها هردو به گونه یکسان در اشتعال این آتش بزرگ همکاری کردندو برای آنکه ما افغانها بتوانیم خوب تر و بهتر همدیگر را بکشیم ازشرق و غرب و از شما ل وجنوب به درون این آتشگاه،  باروت و بم و گلوله فرستادندو در عین حال توانستند مارا به الوان مختلف در آورند، تا با شمشیر تفرقه و تبعیض همدیگر را سر و دست و پا ببریم و دیگران به کام دل خود برسند.
در میان این کار و زار  هولناک و این آتش هستی سوز و  خاکستر ساز، روزگار پریشانی ما چنان وحشت آفرید که چیزی نزدیک به هشت ملیون تن از برادران و خواهران و زنان و کودکان و پیر مردان ما چون پرنده گان مهاجر کوچیدند و از قاره ای به قاره ای گریختند و چه بسا که در یان راه دشوار شماری از آنان خوراک نهنگان شدند و شماری هم گرفتار مصایبی فراوان دیگرشدند که ذکر آن همه در و فاجعه مثنوی خروار ها کاغذ خواهد شد.
آری ما سی سال است در آتشی میسوزیم که دیگران برای ما افروختند و حالا خود آموخته ایم که چگونه در این آتش  تاجک، هزاره، پشتون ، ازبک و ترکمن و … شویم و بسوزیم،  در حالی که همه مدعی هستیم مسلمانیم و افغانیم و باشنده گان این خاک و پرورده گان  دامان این سرزمین.
دشمنان ودوستان ما در گیر و دار این معرکه خو نین از دریای خونی که ما  افغانها از پیکر های خود جاری ساختیم، آسیاب ها ی مراد خویش را چرخاندند و در زیر سنگ های صبور این آسیاب بیرحم، هستی مارا گرد ساختند تا از آن کاخ های مراد خویش را  با اشک چشم مادران و خواهران ما  ترکرده ، بنا سازند.
در سی سالی که گذشت،  همسایه گان دوست و دشمن ما ، همه با ما دشمنی کردند و چنان با دست های اغراض ومزور خویش بر فرق های مان کوبیدند که خشم  و دشمنی شان را مهر دانستیم و اشک تمساح شان را عین رأفت و دلسوزی پذیرفته خود هیزم شدیم تا آتش،  برج و باروهای وطن را بسوزاند و زبانه های آن شام تاریک همسایه گان را روشن کند تا در روشنایی آن راه فلاح و سعادت خویش را در کنار افغانستانی ویران شده و بر باد رفته شناسایی ��نند.
ما در جریان این سی سال گذشته از چاه  و چاله ها و کوتل ها گذشتیم و با آنکه باد��دن ملیون ها قربانی درفش آزادی رابر فراز قله های سرزمین خویش بر افراشتیم،  اما باز هم  نا سنجیده از زیر چکک  به  زیر ناودان پناه بردیم و خدا  می داند که ما از این مصیب تازه راهی به سوی رهایی داریم یانه؟
حالا که چنین است و ما چه باید کرد در پیش رو گذاشتیم تا داروی دردو زخم این ناسور سی ساله را دریابیم وبه کار بندیم،  به نظر می رسد که نسخه های ارایه شده توسط "دوکتوران متخصص خارجی"!؟ برای پیکر هزار پاره و دردمند مادر وطن نه تنها کار ساز  نیست بل  داروی این نسخه دردمارا بیشتر می کندو زخم تن مارا خونین تر، تا ما بیشتر درد بکشیم و برای درمان المتاس کنان بر آستان این دایه گان مهربان تر از مادرسر فرو گذاریم تا با بی پنجا و دو و انواع تسلیحات و تجهیزات و بم های رنگارنگ، حتا محفل عروسی زنده گان و فاتحه خوانی مرده گان مارا بماران کنند و آنگاه با بوق و کرنای دموکراسی و دفاع از آزادی و حق  آنسان، جهانی را متوجه این مهربانی های خویش سازند.
افغانها بایداین را بدانندکه جنگ روزی به هستی شان پایان میدهد.  همین  اکنون درانظار همسایه گان و کشور های دیگر جهان، جز مشتی از آد م های خشک، خشن و بی عاطفه و عاقبت نا اندیش،  بیش نیستیم.
ما در ایران افغانی پدرسوخته و پدر س…، در تاجیکستان افغانی گریزه، درپاکستان مهاجردر هندوستان پتان ودرکشور های دیگر نیز تعریفاتی داریم که هیچ یک از آنها  به مزاق ما خوش آیند نیست.
حالا باید پرسید مگر میشد ما تعریفات بهتری داشته باشیم؟ پاسخ من این است که بلی ولی حیف که دوستان دیروزی ما دشمنان امروزی ما شده اند و اکنون با عبا و قبای دیگری چون مار های فرو رفته در آستین، نیش می زنند و هر روز که ما کشته میشویم، درنتیجه افسون این کفچه ماران بیگانه است و ما همانند تسلیم شده گان به سرنوشت، بی هیچ تعقلی این همه را می بینیم و لب بسته ایم تا مبادا وضع مان از بد بد تر شود.
آنانی که تادیروز برای نابودی دشمن هیولا وار شان مارا کمک می کردند، امروز با ترفند و فریب  وخلعت دیگری بر تن،  همان کاری را می کنند که آن مکار اولی می کرد.
امروز ما افغان ها که بر اصول و معیار های افغانیت خویش پابند نمانده ایم، بی مهابا همدیگر را سر می بریم و دراین راه به هیچ کس رحم نداریم.
امروز ما افغان ها هستیم که مشتی از خدا بیخبران را جامه انتحار در بر می کنیم تا در میان زنان و کودکان کشور خودما که نانی برای شام و روز خود ندارند منفجر شوند و  مادران و خواهران ما داغدیده تر بمانند و فرزندان شان یتیم و بی سرنوشت شوند تا فردا ها در گسترش این فاجعه، این خاک دردمند، خلیفه و سردار و فزرندی نداشته باشد تا آنرا نگه بدارد، تا فردا افغانی نماند که ملیارد ها دالر قرض های بانک جهانی و صد ها غول استعماری دیگررا بدهد و اگر ماند، چنان در زیر این قرض ها ی هولناک جان بدهد که نپرس. 
امروز ما افغانها چنان دشمن همدیگر شده ایم که در جامه طالب و غیر طالب  وبا ترفند شمالی و جنوبی همدیگر  را میکشیم.
ما افغان ها امروز مشتی در چنگال غرب و مشتی هم در چنگال جنوب اسیریم و با عینک های دودی و سیاه  به همدیگر می بینیم.
امروز ما افغانها غافل از ترفند بیگانه گان چنان با تیشه های تعصب و جهل  به جان نخل  زنده گانی هم افتاده ایم که بسیار زود است این نخل گشن بیخ همانند جنگلات پسته و بلوط و ارچه ما  ن��بود شود و ما آنگاه بر خاگستر هستی خود دوران بررخ بگذرانیم تا دمیدن سور و رستاخیز خداند(ج).
  ما افغان ها باید بدانیم که به قول عاصی،  شاعر شهید:
خبر دار بیکانه بیگانه است!
ما افغان ها باید بدانیم که  غربی ها تا پیش از پیروزی مجاهدین  آنانرا قهرمانان و حماسه سازان دنیا می نامیدند و چون دشمن آنها،  اتحاد شوروی با دست های خالی این قهرمانان شکست و متلاشی شد،   آنان حالا د نزد  شان جز مشتی جنگ طلب و تفنگ سالا و جنگ سالار،  بیش نیستند.
ما افغان ها باید بدانیم  که چرا در حضور داشت هشتاد هزار نیروی خارجی در کشور و هزینه بیش از پنجاه ملیادر دالر دراین هفت سال،  ما هنوز پایتختی داریم  که در پنجصد متری قصر رییس جمهوری  ویرانه های جنگ و خانه های گلین وجود دارد و تازه این پایتخت روز تا روز درمحاصره دشمنانی قرار می گیرد که  آنها نیزافغانند.
ما افغانها باید بدانیم که  چرا این دوستان بین المللی ما نمی خواهند ما درکشور خود صاحب یک فابریکه برق شویم تا مجبور نباشیم ملیون ها دالر را هزینه کنیم و برق را از همسایه گانی بخریم که با آنها صد مشکل سیاسی و غیره وغیره داریم و هر وقت خواستند این برق را قطع می کنند و ما هنچنان در تاریکی فرو می رویم.
ما فغانها باید بپرسیم که چرا ما تا حال نتوانسته ایم به کمک این دوستان امپریالیست خویش فابریکات نساجی بگرامی و گلبهار را باز سازی کنیم وبکار اندازیم تا هزاران بیکار درآن بکار افتندو صدها هزار خانواده ازآن امرار معیشت کنند  و ما بتوانیم دیگر تکه برای پوشاک تن خویش از پاکستان و کشور های دیگر وارد نکنیم.
ما افغان ها باید بداینیم که چرا این دوستان بین المللی ما کمک نمی کنند تا ما قادر باشیم بخشی از نیازمندی های ما از ناحیه نفت و گاز با بکار اندازی تاسیساتی از شمال افغانستان بر آورده شود و ما از این  بابت درگیر و دار بحران نفت در دنیا نباشیم؟
ما افغانها باید بدانیم که چرا انگلیس ها مثلاً حومه هلمند را چین قبضه کرده اند و با سیاست های دو پهلوی شان گه به نعل می زنند و گه به میخ.  مگر در این هلمند جز تریاک و  هیروئین چیز های دیگری وجود ندارد که مایه دلچسپی ایشان نباشد؟
ما افغانها باید بدانیم که چرا با همه افتخاراتی که در راه مبارزه با اشغالگران داریم  زمانی که به یک کشور غربی سفر می کنیم حتا وزرای کابینه  ما ازدم تیغ کمپیوتر ها می گذرند و تا با انواع تحقیرو توهین بازرسی بدنی نشوند، جواز عبور به خارج از ترمینال هارا ندارند؟
ما افغانها باید بداینم که چرا ما چنین پارچه پارچه متفرقیم و چرا مارا نمی گذارند تا دستان همدیگر را بگیریم و در زیر یک چپری در میان کرد های  شالی و یا باغ های انگور و اناریا پنبه،  درد مشترک مان را فریاد بکنیم و این را بگوییم که برادر ما هموطنیم، چرا دوری، چرا نفاق و چرا اینقدر شمشیر کشیدن و خودهارا به کام مرگ فرستادن؟
ما افغانها باید بداینم که سر انجام راه افغانستان از جلگه های تفاهم وآشتی می گذرد_ چیزی که بیگانه گان آنرا نمی خواهند چون درآنصورت به زدوی ما کشور خودرا آباد می کنیم و صاحب سرزمین و ثروت های خویش میشویم ویقیناً در آنصورت همسایه گان و دور تر از همسایه گان مایل نیستند که ما به چنین موهبتی دست یابیم.
هزاران باید های دگر را داریم که باید بگویم  ولی می ترسم_ می ترسم از اینکه باز هم این را نخوانی و من مأیوس تراز گذشته زانوی حزن بغل گیرم و همچنان شاهد این آتش و نابودی بمانم.
هموطن.
تاجک، پشتون، هزاره، ازبک، ترکمن و بلوچ، پشه ای و نورستانی و ایغوری وووو!
میدانی وقتی ما را آماج تجاوز قرار میدهند نمی پرسند که از کدام قوم و قبیله ایم. میدانی که استعمار با چه ترفند هایی وارد معرکه شده است؟
میدانی که ما همه روزه فرزندان خودرا به خاک می سپاریم تابرنامه ها و اهداف دشمنان وطن، دین و آرمان های ما تحقق یابند و از خون ما،  ثروت  بانک های بین الملی و کشورهای دیگر تأمین شود؟
هموطن! ای از هر تبار و قوم، این از هر نژاد وزبان، ای از هر مذهب و آیین!
هرچه ما از همدیگر دور بمانیم ، فرصت برای رسیدن به آرمان آبادی و همسری کردن با همسایه گان آزمند  و همگنان ما در عرصه جهان،  از دست می رود.
هرچه ما به همدیگر از تیرکش قلعه ها و از روزنه سنگرها به همدیگر ببینیم و سینه های همدیگر را با تنفنگ ها نشانه بگیریم،  خون است و جان کندن، آتش است ویرانی و سوختاندن .
هموطن! بمبی  که در "عزیزآباد" منفجرمیشود، کودکان عزیز، مردان شجاع، مادران زحمت کش و فرزند مرده و پدران افغان هارا تکه تکه می کند.  در "هسکه مینه" هم عروس و داماد افغان است که زفاف شان با انفجاربم تجلیل می شود وماه عسل شان را با مرگ بدرقه می کنند. در "دیراوود" هم همینطور، در بادغیس هم همینگونه است و نتیجه اش هم این که کین و خشم افزایش می یابد و ما بد بخت تر از هرروز به جان هم می افتیم.
هموطن!
چرا بگذاریم خارجی ها برای قامت مان جامه ببرند و دستان تفتین و فتنه گر شان آنرا با ترفند بدوزد؟ مگر خود کییم؟ مگر ما همان هایی نیستیم که دیروز با دستان خالی وشکم ها ی گرسنه هیولای سرخ را از پا در آوردیم؟
دیروز ما با اتحاد این کار را کردیم. مگر چه شده است که امروز ما اینگونه پریشان و متفرقیم و نمیتوانیم راه آشتی  ئدوستی وبرادری را بپیماییم؟
هموطن!
راه آینده درست ازکوچه های دوستی برادری و همیاری و مفاهمه ومذاکره می گذرد. تا دیر نشده است دست هارا به همدیگربدهیم و بت این طلسم کهنه را که استعماربرای جدایی ما و حکومت کردن خود و حصول منافع خود در سرزمین ما نهاده است،  بشکنیم .
تا دیر نشده است به صدای مادر وطن که مارا به اتحاد و صلح ودست کشیدن از جنگ فرا می خواند لبیک بگوییم. مگذارید در نتیجه مخاصمت و عاقبت نا اندیشی های ما، فرزندان ما در آینده عذاب وجدان بکشند ودشمنان ما خشنود زنده گی کنند.
مگذارید که دامان وطن عزیز بیشتر از این به خون فرزندان فقیر این سرزمین الوده شود. از روی این خون های ریخته شده گیاهی  نخواهد رویید که  حاصل  آن کام مارا شرین کند.  این خون های ریخته شده، آمال و آرزو های دشمنان ما را  ببار می آورد.
مگذارید که در تفرقه و دشمنی ف،   فرزندان افغانستان همچنان بسوزد،  در حالی که دور و بری های ما روز تا روز آباد و معمور تر میشوند و با بزرگتر ها همسری می نمایند.
ادامه جنگ ریشه های مان را در آتشی میسوزد که خود افروخته ایم. تا دیر نشده است تفنگ هارا برمیخ ها بیاویزیم تا روزی اگر بیگانه ای قصد سرزمین مارا کرد،  دوباره آنرا بر شانه کنیم.
تا دیر نشده است وطن را دریابید. تا دیر نشده است با کنار گذاشتن خصومت و دشمنی همانند روزگاران پیشین گرد شویم و مشلات خودرا با زبان و قلم حلن ماییم.
صدای مادروطن در دره هاکوه ها و دشت ها و مزارع وطن این است:
فرزندان من!
جنگ به شما پایان میدهد، خود هارا دریابید!