آرشیف

2023-1-18

ذکیه نوری

به شوق دیدنت از خویش رفتم مهربان من

 

به شوق دیدنت از خویش رفتم مهربان من

اگر چه هست عشقت همچنان آرام جان من

 

به من آرامشی بخشیده این بودن، نمی‌دانی

به رنگ و بوی تو آغشته‌ام جانِ جهان من 

 

شبیه یک ستاره دور تو می‌چرخم هر ساعت

به آغوشم بکش یک‌بار تنها كهكشان من

 

فدای خرمن موی تو می‌‌گردم، در این وادی

به خوی و بوی تو آرام، جسم ناتوان من 

 

كجایی ای گل سنگم، بیا که بی‌تو می‌خشکم

نجاتم ده از این وحشت‌سرا، رنگین كمان من

 

به عرش تو عروجی غیرِ عشق‌آسان نمی‌باشد

مرا با خود ببر از این جهان ای آسمان من

 

سپاه چشم تو قفل شب تار مرا بشکست 

که جاری بوده در دل عشق و نامت بر زبان من 

 

بدون تو میسر نیست این‌جا زندگی کردن 

به سمتت راه دارد شوکت روح و روان من

 

به پای تو گذشتم از خودم، چیزی اگر باشد

فدایت می‌کنم هر آن‌چه باشد در توان من

 

 

ذکیه نوری

Zakia Noori

 

به شوق دیدنت از خویش رفتم مهربان من