آرشیف

2014-11-22

ساغر رشیدی

بهار و زمستان

 

آغاز بهار پر از هلهله وخوشی است و هر زن ، مرد ، کودک  و جوان ما به  فکرانیکه با اغاز بهار جنگ ختم شد مگر چندین بهار آمد و رفت بر علاوه که جنگ ختم نشد افزایش یافت هر بهار رنگ و رونق دیگر بخود گر فت و شامل سیستم در نظام کشور  شد اگر هوای لذت بخش برای کار وغریبی مساعد می شود باز فضای نا امن یک نا راحتی به مردم ایجاد میکند واکثرا" پی لقمه  سرگردان هستند صبح که از خانه بر آمدن امید باز گشت ندارند و تصاویر که در تلویزیون ها نشان می دهد رهروان بیگناه و کارمندان شاروالی که با خریط سواد شان هدف قرار گرفته همان چند دانه نان هم با خون شان آغشته در کنار جاده ها افتاده اند دستخوش همین حوداث مردم فقیر وبی گناه که نه از سیاست  نه از جبران سیاستمداران چیزی می دانند می شوند .
 
با شروع فصل زمستان تراژیدی دلخراش دیگر آغاز میشود در کنار جاده ها در سرک های عمومی اطفال برهنه پا با تکه های چرکین موتر های که در اثر اذاهم توقف کوتاه دارند پاک کرده کسی پول می دهد کسی دشنام شکم شان گرسنه وتن شان برهنه طوریکه باید لباس به تن شان باشد نیست لباس بهاری و زمستانی ندارند در پی هر موتر می دوند هزاران زن ،کودک ، پیر وجوان سر گردان زندگئ است .وقتی از زمستان وسردی هوا بحث می کنند بی اختیار کلبه سرد زنان بیسرپرست و اطفال سرگردان کنار جاده ها وطن بیادم می آید که چسان نه از گرمی ونه از سردی خبر ندارند زندگئ برایشان بهار وزمستان ندارد