آرشیف

2014-11-22

صالحه وهاب واصل

بهار نو

 

در جـبـیـن بــاغ بـیـنـم شـبـنـمـی آرد بـهـــار
از سفر با خویش رنـگ خُـرمـی آرد بـهـار

گل به رنگ عمریست از زخم جگر خون میخورد
رنگ و بوی شـادی را چـون مـرحـمـی آرد بـهــار

دم غـنیمت دار یارا در نـظـارت هـای باغ
کین صفا را همچو عمر گل دمی آرد بهار

از نشستن دانه را تا سر کشیدن همرهست
هـر نـفس از عشق در تابش خمی آرد بهار

میدرد چاک گریبانِ خزان را دست نور
کز پس این پرده راز محرمی آرد بهار

جشم ما را قوتِ دیدار می باید بر آن
کز دل هر ذره بیرون ، عالمی آرد بهار

طاقت خود داری را از دست ما دزدیده است
هستی ئی کـز هـر نـشـانِ مـبهـمـی آرد بهار

سیـرِ بـاغ و عـیـشِ گـلـشـن نـشـۀ بــادِ صـبـا
گـردِ بـر چـشـم دلـسـت تا زآن نـمی آرد بـهـار

«واهِبا» هر بوی بشکن هر چه رنگ است کن نهان
کـــز درونِ خــویــش رنــگ مـحـکـمـــی آرد بـهــــار

14-03-2013
صالحه وهاب واصل
هالند