آرشیف

2022-10-1

محمد اسحاق ثنا

بند قفس

 

آمد خزان به دیدن گلشن هوس نماند 

ذوق هوای نسترن و گل به کس نماند 

 

بیداد کرد دست خزان در حریم باغ 

باد خزان وزید به جز خار و خس نماند 

 

قمری به یاد سرو سهی ناله سر نمود 

افتاد از نوا که گویی نفس نماند

 

آمد خزان ز ترس زمستان و مفلسی 

در گریه شد غریب به دست خار و خس نماند 

 

از ملک ما کشد قدم صلح و آشتی 

جز جنگ و جز تباهی و بند قفس نماند 

 

گردید آشیانه ای بلبل چو تار و مار 

آباد گر شود به او دسترس نماند 

 

بانگ جرس ز محمل شب رفته گان کجاست 

محمل اسیر گشت و صدای جرس نماند 

 

محمد اسحاق ثنا 

ونکوور کانادا 

۱.۱۰.۲۰۲۲