آرشیف

2015-2-3

سخیداد هاتف

بــــه یک فرع شناس در باب قطعنامه شورای علما؟

 

آقای شورا، جناب علما سلام،

از خداوند منان متشکریم که منت نهاد و جناب شما را از کتم عدم بر نطع ِ وجود آورد ( علمایی اش چه قسم می شود؟ من دیری است سبق ام را مرور نکرده ام و عربی ام خراب شده). به هرحال، منت خدای را که شما را داریم. صحت مبارک شما خوب است؟ وضع مزاج تان چه طور است؟ البته منظورم فقط آن بخش خاص از مزاج نیست. در مجموع احوال تان را می پرسم. گفتم نامه یی بنویسم و از شما تشکر کنم که با وجود این همه مشغله  دل تان از وظیفه ی مقدسی که بر عهده دارید هیچ سرد نمی شود. سرد نمی شود سهل است، دل تان هر روز گرم تر هم می شود. در ضمن ، برای من سوالی پیش آمده بود که می خواستم با شما در میان بگذارم:

 

آقای شورای علما،

در شرایط حساس کنونی ( حساس و کنونی به مدت چهل سال) بسیاری از مردم افغانستان احساس می کردند که باید مشکلی که از ناحیه ی زنان این مملکت رو نما گردیده در اسرع وقت حل و فصل شود. همه می دانیم که خداوند (ج) مرد (رض) را اصل و زنان – لعنه الله علیهن- را فرع قرار داده. سوال من این بود که معنای حقیقی این اصل و فرع چه بوده و آیا این اصل و فرع دارای درجات مختلف می باشند؟

شاید برای تان این پرسش پیش بیاید که من چرا در این باره سوال می کنم. علت اش این است که من با آن که می دانم مرد اصل است و زن فرع ، شب و روز به این فرع فکر می کنم. راست اش دچار نوعی تشویش فلسفی بسیار عمیق شده ام. گاهی از خود می پرسم: من چه گونه اصلی هستم که یک فرع مرا این قدر گرفتار خود کرده؟بر اساس ضوابط منطقی می دانید که قاعدتا باید فرع دنبال اصل برود. اما در این مورد خاص قضیه کاملا  برعکس است. شما یک بار بیایید به کوچه و ببینید که اصل ها چه گونه محو تماشای فرع ها هستند. بسیاری از این اصل ها بین خود که هستند همه ی افتخار شان این است که فلان فرع طرف ِ شان نگاهی کرده. خود من همین دیروز از پی یکی از این فرع ها راه افتاده بودم. آخر بر گشت و با جسارتی که از یک فرع انتظار اش نمی رفت گفت : " برو گم شو نا اصل ِ پدر سگ"! خیلی از اصل بودن خود خجالت کشیدم. راستی ، پدر سگ گفتم یادم آمد که یکی از شاعران اصیل زبان فارسی گفته است:

سحر آمدم به  کویت به شکار رفته بودی

تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی

می دانم  شاعر ِ این بیت که یک مرد یعنی اصل است می گوید که ای زن ِ بی عقل! ای فرعی! ای نامرد! چرا مرا با خود نبرده بودی؟ از عصبانیت اش خوش ام می آید. اما به نظر شما بد نیست که یک اصل پیش یک فرع خود را سگ بسازد؟ تنها شاعران نیستند. من علمایی را می شناسم که حتا اگر تمام جهان در آتش بسوزد هم لحظه یی از فکر کردن به این فرع ها خلاص نمی شوند. خیلی فرع باز اند. چه طور می شود یک اصل این قدر تحت تاثیر فرع باشد؟ 

 

به امید تن درستی و موفقیت هر چه بیشتر شما در مبارزه با فروع.

 

نوشته شده توسط : سخیداد هاتف/ وبلاگ رهانه