آرشیف

2022-2-25

رفعت حسینی

برگ درخت  

 

غلام حیدر یگانه از غور است. نام وی را پس از خوانش یک داستان کوتاه وی برای کودکان ، که درمجله عرفان درکابل به دبیری رسول اسدی ، دردهه پنجاه منتشر شده بود شناختم.

ودردهه شست به خودوی معرفت یافتم.

واکنون پی برده ام که وی انسانی والاست.

درپایین شعر نازنینی ازوی رادرلسان فارسی با شگفتی می خوانید وازخود می پرسید :

نگاشتن چنین سراپا{ شعر} درلسان پارسی امکان داردآیا؟

درلسان فارسی یا ک…خداورسول وامامها (حمد/نعت/منقبت) یاک…وغار ستمگر(مدح) را بایستی بوسید ولیسید وبه آن سجده نمود!

حیدر یگانه

                  درخت

درختِ پاییز، مرا می‌تکاند از برگ

و شلیک می‌کند دشتی از شقایق را در قلبم

پیرهن را درمی‌دهم

و پنجه‌های رنگینم را پرتاب می‌کنم

در عمق غارهای نخستین

***

در اولین بارش نوروز، تیرباران شدم

تا در اولین تعادل میزان

جعبه‌ء همه نقاشان را

در گریبان پاییز بریزم.

***

درخت، مرا می‌تکاند

مرا می‌تکاند درخت

و می‌ریزد برگ برگ هرچه که کتاب است .

….

..

.