آرشیف

2022-5-13

حسین‌یار مرادی

بروز دوباره‌ی افکار زن‌ستیزانه در سایه‌ی اقتدار طالبان در دایکندی

طالب یک طرز فکر خاص است که از مهم‌ترین مولفه‌های آن «مرد سالاری»، «زن ستیزی» و مخالفت با «حقوق بشر» می‌باشد. ما باید این را بپذیریم که در زیر لایه‌های فرهنگی ما افکار طالبانی وجود داشته و هرازگاهی تأثیرات خود را نشان می‌دهند. فکر نکنیم که این دست‌آوردهای جدید، از درون فرهنگ خود ما و به آسانی تراوش کرده است. برای تحقق آن‌ها بیست سال تلاش و سرمایه‌گذاری و قربانی انجام گرفته است. من در این نوشته تلاش کرده‌ام روایتی از چگونگی شکستن این حصارهای فکری و ارزشی در زمینه‌ی آموزش دختران بخشی از دایکندی، که می‌تواند تا حدی نمونه‌ی کل این جامعه باشد و چگونگی بازگشت و قدرت‌گیری دوباره‌ی آن بیان نموده‌ام.

در طول بیست سال گذشته، یکی از مهم‌ترین دست‌آوردهای جامعه پیشرفت در زمینه‌ی «آموزش زنان» بوده است. «حق آموزش» که مطابق اعلامیه حقوق بشر یکی از حقوق اولیه‌ی تمام «افراد» انسانی می‌باشد، تا حدی زیادی در روحیه‌ی جمعی جامعه جا باز کرده و عموم والدین‌ها، زمینه‌سازی و حمایت اقتصادی برابر از پسران و دختران خود را یک «تکلیف» بدیهی‌شان می‌پنداشته‌اند. آنچه زمینه‌ساز این روحیه شد، در سطح کلی، تلاش‌های نهادهای حقوق بشری و حمایت‌های سازمان ملل بود؛ اما آنچه عملا چنین فضایی ایجاد نمود، شوروشوق جمعی اطفال و جوانان به مکتب‌ها و مراکز آموزشی و تحصیلی بوده است.

نخست فقط پسران به مکتب می‌رفتند. بعدا عده‌ای از دخترها به مؤسسات آموزشی رفتند. در ابتدا فقط تا صنف ششم درس می‌خواندند. بعدا عده‌ای جسارت کردند و علی‌رغم مخالفت خانواده‌های‌شان تا صنف دهم درس خواندند. باز هم عده‌ای با سماجت‌شان توانستند تا صنف دوازدهم درس بخوانند. دختری که از صنف دوازده فارغ می‌شد، باید «بس می‌کرد» و اغلب، وقت ازدواجش نیز فرا می‌رسید. خروج از روستا برای زنان یک تابو بود. نخستین دختران که به شهر رفتند و وارد دانشگاه‌ها شدند، در باور غالب مردم «پاکی و حیا»ی‌شان مخدوش می‌شدند. این امر حتا موانع شدیدی بر سر راه ازدواج آنان نیز ایجاد می‌نمود. اما دختران توقف نکردند. آنان با شور و علاقه صنف‌های مکتب‌ها را پر کردند و بعد از فراغت از مکتب، با شجاعت، یک شبانه‌روز را به تنهایی سفر کرده و به کابل آمدند و درس خواندند. بعدا که فارغ شدند، اکثرا در ادارات دولتی و مؤسسات شاغل شده و در کنار کمک مالی به خانواده‌های‌شان ،شخصا نیز دارای استقلال نسبی مالی گردیدند.

رفته رفته حیثیت اجتماعی دختران با ملاک درجه‌ی تحصیلی و مقام شغلی‌شان تعریف می‌گردید. از آن به بعد، پیشرفت تحصیلی زنان خیلی سریع و بی‌وقفه انجام گرفت و آنان، جا و مقامی مهمی در جامعه باز نمودند. دختران زیادی نان‌آور خانواده‌های‌شان شدند و بسیاری نیز به ادامه‌ی تحصیل تا مقطع ماستری و دکتری پرداختند. در این جریان، «حق آموزش» آنان با قوت در میان جامعه مطرح گردیده و از سوی خانواده‌ها و مردم نه تنها به رسمیت شناخته شد، بلکه فراهم‌سازی زمینه‌ی آموزش آنان، یک «تکلیف» بدیهی‌یی هر پدر و مادری گردید.

تقریبا در هر منطقه و روستایی، هر زمستان کورس‌های آموزشی خصوصی دایر می‌گردید که مضمون‌های درسی مکتب و مضمون‌های ساینسی تقویتی در آن تدریس می‌شدند. در این کورس‌ها تقریبا تمام دختران بالاتر از صنف ششم، همراه با پسران حضور یافته و درس می‌خواندند. در این اواخر، مؤسسات و مراکز آموزشی انگلیسی نیز به فعالیت آغاز کرده بودند که عمدتا از سوی دونرهای خارجی حمایت شده و مورد پذیرش و حمایت همه‌جانبه‌ی مردم نیز واقع شده بود.

شاگردان و دانش‌آموزان با شور و علاقه‌ی توصیف‌برانگیز درس می‌خواندند و اکثر آنان، با قاطعیت برای آینده‌ی نزدیک‌شان برنامه‌ی تافل و دیگر مدارک زبان را ریخته بودند. بیشتر دانش‌آموزان را در تقریبا تمام مراکز آموزشی، دختران تشکیل می‌دادند. این مراکز در کنار کارکردها و تأثیراتی که روی دانش و مهارت‌های زبانی و درسی دانش‌آموزان داشتند، تأثیرات بسیار گسترده و ملموس در زمینه‌های آزادی، تقویت روحیه و فعالیت‌های اجتماعی، رشد انگیزه‌ی تحصیلی، برابری جنسیتی، شکوفایی استعدادها و حتا کاریابی آنان با جذب‌شدن در خود همان نهاد و یا نهادهای دیگر داشته است. در کل، دختران در مکتب‌ها، مؤسسات و مراکز آموزشی دولتی و خصوصی، دانشگاه‌ها و تمام نهادهای حقوق بشری و مدنی، حضور فعال و شورانگیز داشته‌اند.

شکل‌گیری یک هم‌چون روحیه‌ی کلی و فضای غالب دانش‌دوستی، بیش از همه ناشی از تلاش‌های جوانان و خصوصا دختران و زنان روشنفکر و تابو شکنی‌ها و هنجارشکنی‌های شجاعانه‌ی آنان بوده است. بعد از مدتی، بزرگان و مردم عام نیز حمایت همه‌جانبه و شورمندانه از تعلیم و تحصیل نموده و آرزوی هر فامیلی راه‌یابی فرزندان و خصوصا دختران آن‌ها به بهترین نهادهای تحصیلی بوده‌اند. اما متأسفانه وضعیت کلی درسی اخیرا زیر سایه‌ی حکومت طالبان از شور و هیجان باز مانده است. در مورد دختران، محدودیت‌ها روزافزون شده و متأسفانه اتفاق‌ها در جهتی رخ می‌دهند که دارد امید و روحیه‌ی کلی جامعه و خصوصا دختران و زنان را هر روز بیشتر از پیش متأثر می‌سازد.

افکار سنتی و زن‌ستیزانه که سال‌هاست از بین رفته، دوباره مجال بروز و تأثیرگذاری یافته است. در یکی از این گونه موارد، مرکز آموزشی خصوصی‌یی در مرکز ولسوالی میرامور دایکندی، منطقه‌ی تگاب، به فیصله‌ی عده‌ای از ریش‌سفیدان بر روی دانش‌آموزان دختر بسته گردیده است. درحالی‌که نه بیان شفاهی و نه حکم رسمی از سوی مقام ولسوالی مبنی بر اقدام انجام‌شده صورت گرفته، اما گویا برخورد خشمانه‌ی چند سرباز با دو دختری ـ هیچ‌کدام آن‌ها دانش‌آموز کورس نبوده است ـ  که چادری‌های‌شان را نپوشیده و (شاید به علت گرمی هوا) در دست‌های‌شان گرفته بوده، بهانه‌ای دستِ عده‌ای از بزرگان و موسفیدان منطقه داده است. آنان با توجیه جلوگیری از تکرار هم‌چون رویدادهایی فیصله کرده‌اند که از این به‌بعد دختری حق ندارد در کورس برود. مرکز کورس در مکتب ذکور قرار دارد و فاصله‌ی آن از دو مکتب نسوان هم‌جوار آن حدود یک ساعت راه است، لذا امکان تدریس جداگانه‌ی آن‌ها در مکتب‌های‌شان از جهت‌های گوناگون ناممکن است. این اقدام، انگیزه‌ی تمام دختران را از بین برده و حتا دختران خوردسال که در صنف‌های انگلیسی اشتراک می‌نمودند نیز، به دلیل ممانعت استادهای دختر از حضور در کورس، به درس‌های‌شان ادامه داده نمی‌توانند.

متأسفانه این تصمیم را کسانی گرفته‌اند که اکثر قریب به تمام آن‌ها دختری دانش‌آموزی در کورس ندارند و عده‌ای نیز از گذشته کماکان با آموزش دختران خصوصا در کورس‌های مختلط مخالفت می‌نمودند و امروز با این فیصله‌ی‌شان دختران زحمت‌کش و علاقه‌مندی که حتا در این شرایط یأس‌آلود و با تحمل گرمای شدید، زیر چادری‌های سیاه، فاصله‌ی دو سه ساعت راه را پیموده و در کنار رسیدگی به درس‌های مکتب‌شان با انگیزه‌ی تمام درس می‌خواندند را با چشمان اشک‌آلود و قلب‌های شکسته و اندوهگین به خانه‌های‌شان برگشتانده‌اند. این عمل خشین و زن‌ستیزانه است و از سوی کسانی انجام شده است که در طول بیست سال گذشته نتوانسته‌اند با ارزش‌های مدرن که یکی از مسلم‌ترین آن برابری زن و مرد در آموزش است، کنار بیایند و در زیر لایه‌های فکری‌شان جایگزینی‌هایی صورت بگیرد. متأسفانه در زیر سایه‌ی حکومت طالبان افکار کهنه و زن‌ستیزانه دوباره در حال زنده‌ شدن و اثرگذاری است. با تداوم چنین وضعیتی که امکان مخالفت آشکار با افکار و رویه‌های ضد طالبانی دشوار می‌باشد، جامعه در حال تبدیل شدن به یک جامعه‌ی بسته و خشین است. دست‌آوردها و ارزش‌های نوین، خصوصا در عرصه‌ی زنان که پیش قراولان آن حقارت، توهین و سختی‌های بی‌شمار دیگر را تحمل کردند، دارند می‌سوزند و خاکستر آن به باد رفته، سایه‌ی تاریکِ بر جامعه ایجاد می‌نماید که در سردی آن جنبش و هیجان و سرزندگی را یخ خواهد زد.