X

آرشیف

برف

برف آمد وبرف آمد، عشق وصفا به سرریخت
بربام دلم حتا،یک فصل کبوتر ریخت

صحراشده مه پاره ، ازنور قدم هایش
ازشاخه ی امیدم ، تاریکی سرا سر ریخت

هنگامه ی پیک او، درکاخ وجود من 
چون لولوی عمانی ، ازطارم اخضرریخت

درکوچه وپس کوچه ، اوطرح نوین انداخت
یخ بسته تمام شهر ، تا خوشه ی مرمر ریخت

پروین درخشانی ناگه به زمین افتاد
گویی که گلوبندی ، شد پاره وگوهر ریخت

اندردل دشت وکوه ، انوار نمایان شد 
این خرمن خود افروز، تا شعله ی اخترریخت

تا فصل بهار آید ، ازیارخبر ناید
چون برف زمستانی ، تا زانو، تا کمر ریخت

لب خند لبش آسان، دل بُرد ضیایی را
تا قند نیستانی ، چون ذرّه ی شکرریخت

10/10/1392

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.