آرشیف

2020-5-18

رفعت حسینی

بانوان در تأریخ افغانستان

بروضعیت زندگانی بانوان بایستی ازدریچه عقلانی ومعاییرمدنی درتاریخ جغرافیای افغانستان دادگری شود ونظری منطقی ابرازگردد.( بدون شعارهای مذهبی،فرقه یی ،تباری ولسانی. )
بجز دردوران زمامداری دوبادشاه، امان الله ومحمدظاهر، هیچ گاهی یک بانوازحقوق انسانی واجتماعی برخوردارنبوده اند.
بلاوقفه دوحقی که به بانوان درعهد امانی وظاهری داده شد درخاطرهٔ آدم تبارز میکند:

روی لچی وآموزش درمکتب.
تنها وفقط به طالبان فرسوده اندیش هجوم وحمله بردن ابلهیست.
به بانوازسده های درازبدینسو، درین جغرافیاییکه حالا نامش افغانستان است،بجزدوره های ظاهری امانی،بحیث موجودی {کوروکروگنگ} نگریسته وبرخوردشده است. گنگ یعنی مناقشه نکند.کوریعنی مردنامحرم رانبیند.کریعنی آوازمردنامحرم رانشنود.
چادری را مردهابراوپوشاندند.بوی به طورطعنه سیه سرگفتند.زن نام مستقل یک انسان را نداشت بل عیالداری وهم مادراولاد هابود.

زن درشریعت دینی وفقه سنتی جایگاه دوم پس ازمرددارد.اگرزنی کشته شود دیت/خونبهای اونصف مرداست. درمیراث حق زنان پامال است. درشهادت دادن دردادگاه نیز.

وقتی حبیب الله بچه سقو قدرتمندشدازنخستین کارهای < درجه اول> او اینهابود:

هیچ زنی حق نداردبی چادری وبدون یکمرد درسرک راه برود،

حق آموختن درمکتب ندارد،

بانوانی که به ترکیه برای تحصیل رفته بودند بجبرعودت داده شدند.

وقتی مجاهدین اسلامی صاحب بارگاه های دولت وثروت شدند هیچ عکسی ازهمسریا همسران ربانی، مجددی دوستم ،احمدشاه مسعود، سیاف ،اسمعیل ،گلبدین،عطامحمد،برادران مسعود،قانونی بهمراهی آنان یاجداگانه منتشرنشد. همچنین ازپیسه بگیران وشرکای آنان.

اگرطالبان زنی را درسرک لت ویا سنگسارکرده نموده اند مدت های مدید پیشترازطالبان ناصرخسروبلخی وسعدی وبسیارشاعران دیگردرلسان پارسی، بانوان بیچاره را باواژه ها دراشعارننگین وپلیدومغایرفرهنگ مدنی وحقوق مدنی زخمبا ران وسنگسارنموده وکشته اند.

بخوانید:

ناصرخسروبلخی بیگانه بااخلاق ومعرفت رگهای گردن خودرامی پنداندوچیغ میزند:

زنان چون ناقصان عقل ودینند

چرا مردان ره آنان گزینند

//

بگفتارزنان هرگزمکن کار

زنان راتاتوانی مرده انگار

//

زینت یب زنانست حریروزروسیم

مردرانیست بجزعلم وخردزیوروزیب

…….

به یکی از مشهورترین سخنوران لسان پارسی، مصلح الدین سعدی، لقب هیبتناک {شیخ اجل} را هله بدوها ی نادان<گزدلک> نموده اند.

این {شیخ اجل} سعدی چنین می اندیشد:

«مرد بی مروت زنست!».

و سعدی به مردهاچنین اندرز میدهد:

زن نو کن ای دوست هرنوبهار
که تقویم پارینه ناید به کار

و نیز شعارسعدی که درمعنویت شیخ اجل میباشد، در قلمروسیستم تفکری که دارد، اینست:

<مشورت با زنان تباه است و سخاوت با مفسدان گناه!>

(شیخ)سعدی در بوستان اینچنین فکرمیکند:

زن از مرد موذی بسیار به

سگ از مردمِ مردم آزار به

و یا در حکایتی دیگردربوستان این (اندیشمند اجل) حکم می کند که

وزاندازه بیرون مرو پیش زن

نه دیوانه ای؟ تیغ بر خود مزن

و باز حکایت دیگری در همین بوستان که دادگری شیخ اجل سعدی را نشان میدهد

تراشرم ناید زمردی خویش

که باشد زنان را قبول از تو بیش؟

زنان را بعذری معین که هست

زطاعت بدارند گه گاه دست

تو بی عذر یک سو نشینی چو زن

رو ای کم ز زن، لاف مردی مزن

چو از راستی بگذری، خم بود

چه مردی بود کززنی کم بود؟

و این شیخ اجل ، سخنوردانای شعرشکوهمند پارسی ، چنین اندیشه های «مقدس ومتبرک »دارد:

چو در روی بیگانه خندید زن

دگر مرد گو لاف مردی مزن

ز بیگانان چشم زن کور باد

چو بیرون شد از خانه، در گور باد

زن خوب خوش طبع رنجست و بار

رها کن زن زشت ناسازگار

یکی گفت کس را زن بد مباد

دگر گفت زن در جهان خود مباد

تو زن نو کن این دوست هر نو بهار

که تقویم پارینه ناید به کار

……..

زن خوب فرمانبر پارسا

کند مرد درویش را پادشا

یکی گفت کس را زن بد مباد

دگر گفت زن در جهان خود مباد

کسی را که بینی گرفتار زن

مکن سعدیا طعنه بر وی مزن

تو هم جور بینی و بارش کشی

اگر یک سحر در کنارش کشی

..

درپایان ازعبدالرحمان جامی مینگارم که ابلهان به وی لقب مولانا را «چسپانده» اند. جامی هروی چنین نابحردانه ومذموم، درمورد بانو فکرمی کند:

اگرنیک بودی همه کارزن

زنان را«مزن» نام بودی نه «زن!»