آرشیف

2014-10-24

محمد حسین نبی زاده

بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

                                                                     (سفرنامه و تصویر)                                
 
آفتاب از پشت  کوه پایه های فیروزکوه سرک کشیده بود، شهر ساکت و آرام بود اما آفتاب داشت دامن  طلایی رنگش را روی زمین می گستراند. نمونه ای از منار جام با قامت بلند و رسایش در مرکز شهر تک و تنها ایستاده بود و در حالیکه چشمانش را تازه سرمه کرده بود بدون اینکه کوچکترین حرکتی از خود نشان دهد، داشت اطرافش را نگاه می کرد؛ اکثر مسافرین هوای خانه را بسر داشتند تا عید را در کنار فامیل های شان بگذرانند، برخلاف ما که می خواستیم روز های عید را در کنار بودا و بند امیر باشیم.
مسافرین همگی سوار ماشین شدند، ماشین فلانکوچ یا مینَی از مرکز شهر دور تندیس منار جام پیچید و سرک غور- کابل را در پیش گرفت. در اولین پولیس راه، سربازی با چشمان خواب آلودش کنار دروازه نشسته بود و بدون اینکه حتی از  جایش تکان خورَد مانند آدم های خمار از دور دستش را تکان داد، راننده نیز منظور سرباز را فهمید و بدون توقف از مقابل پولیس راه گذشت. برگ های سبز درختان با گندم های زرد رنگ دهکده نشان دهنده زحمتکشی دهکده پوزه لیج وردک ها بود که به منطقه زیبایی ویژه ای بخشیده بود و هوای پاک را به مردم منطقه به ارمغان می آورد. با گذشتن از قریه پوزه لیج در منطقه پل کهنه به آخرین بازرسی امنیتی رسیدیم ولی این ایستگاه بازرسی توسط پولیس نه، بلکه توسط اردوی ملی اداره می شد. سرباز اردوی ملی با چهره بشاش خود که نمایانگر همت والایش بود به ماشین نزدیک شد و اطراف ماشین را دَور زد و از راننده تعدادی از بارهایش را پرسان کرد  که داخل اینها چیست؟ و به کجا می رود؟ راننده نیز جواب داد که راهی کابل است، سرباز اجازه داد تا ماشین از پولیس راه بگذرد و به راهش ادامه دهد. قریه های تسرقی و بادگاه را به آرامی پشت سر گذاشتیم و تازه از قریه گنداب گذشته بودیم که مسافرین لب به سخن گشودند، هرکس خاطره اش را از این مسیر قصه می کرد، یکی با اشاره انگشتش می گفت، همینجا کارمند انکشاف دهات شهید شد، یکی می گفت در این کوتل 4 نفر در یک روز کشته شدند و یکی هم از دزدی سخن می گفت. سنگچین های کنار جاده هم نشان می داد که در این مناطق حتما اتفاق هایی رخ داده است، ولی ما خوشبختانه با آرامی از آن ساحه گذشتیم و به ولسوالی دولتیار رسیدیم.
دولتیار اقوام مختلف ولایت غور را در خود جای داده است، تقسیم بندی قومی از گذشته های دور در این ولسوالی سبب نفاق و جنگ های ذات البینی شده است و تاکنون نیز ادامه دارد. منطقه ای که قبل از دیدن آن فکر می شود دارد در آتش نفاق می سوزد و با وزیدن نسیم های تندی از ساحه کوه پایه های  شمال هریرود آتش نفاق بیشتر شعله ور میگردد. گل های بنفش و قرمزرنگ تریاک در گوشه و کنار این ولسوالی به چشم می خورد. باآنهم هنگام سفر ما، دولتیار در آرامش کامل بسر می برد، مردم ولسوالی برای گذراندن زندگی خود همچنان تلاش می کردند، مغازه داران مصروف معامله با مشتریان عید بودند، موترداران نیز نزدیک پل دولتیار انتظار مسافر را می کشیدند و کشاورزان نیز روی زمین های شان به کشاورزی مصروف بودند. درختان تازه قد کشیده "شینیه" و "ده مَرده" در دو سوی دریای هریرود صف کشیده بودند و انگار داشتن از مسافرین پذیرایی می کنند.
 تازه در دره سرسبز "سرجنگل" مربوط ولسوالی لعل و سرجنگل داخل  شده بودیم که آرامش به همه مسافران برگشت و تمام ترس و هراس ها از بین رفت. جریان آب از وسط دره سرجنگل با گل  های سفید شَفتل و دیگر گیاهان و درختان سر به فلک  کشیده به زیبایی منطقه افزوده بود، گویا سرجنگل لباس های سبز و دامن دو رنگ سبز و آبی با گل های سفید به تن کرده است. کوه ها نیز از دو سو این دره زیبا را به آغوش کشیده است. از هرگوشه و کنار سرجنگل چشمه های آب سرازیر  است و شرشر آب در هرجا به گوش  می رسد. اینجا نه تنها سرجنگل بل سرچشمه دریای هریرود است، چنان سخی است که قسمت عمده آب هریرود از اینجا سرچشمه می گیرد و غورات و هرات را سیراب می کند و  حتی کشور همسایه ما نیز از سخاوت سرجنگل برخوردار می شود. موتر فلان کوچ راه پر خم و پیچ سرجنگل را از میان دهکده  های مایل، مختار، بازار خم شور، سنگ زرد، تکه غال، چهار آسیاب و غیغانک یکی پس از دیگری پیمود تا اینکه مارا به  بازار سفید آب رسانید. شاگردان مکتب تازه از درس و مدرسه رخصت شده بودند، بازار سفید آب را دختران مکتب با چادر های سفید رنگش سفید تر کرده بود. تلاش و زحمت کشی مردم منطقه و شور و شوق  اطفال به تعلیم و تربیه نشان می داد که در اینجا نه تنها زندگی جریان دارد بلکه مردم در صلح و امنیت کامل بسر می برند و دیموکراسی حقیقی در اینجا تمثیل می شود. دهکده های زیادی را با خانه های کاه گیلی و ساده اش و مردمان زحمتکش شان که شب و روز، زن و مرد برای لقمه نانی زحمت می کشند را یکی پس دیگری پشت سر گذاشتیم. هرچه جلوتر می رفتیم  به زیبایی منطقه  افزوده می شد تا اینکه به کوتل بَکک که سرحد میان دو ولایت غور و بامیان است رسیدیم.
پوشش گیاهی کوتل بَکک همچنان دست نخورده باقی مانده بود و منطقه از گیاهان کوهی پوشیده بود. تازه به ساحه بامیان وارد شده بودیم،  مردمان منطقه در تپه ها و دره  ها ایلاق آمده بودند، گاو ها و گوسفندان در دره ها و تپه ها می چریدند و  مردم همچنان مصروف کار بودند. دره های زیبای یکاولنگ با تپه های سرخ رنگش و غار های طبیعی در قلب طبیعت به زیبایی یکاولنگ افزوده  بود، دره ها سرسبز از  درخت و گیاه بودند و درخت های ارچه و  چینار رو به آسمان قد کشیده بودند ولی شاخ های درختان سیب و زردالو از سیب و زردالو های  سبز و سرخ و زرد تقریبا پوشیده بود  و درختان مجبور در مقابل آن همه زحمتی که مردمان منطقه برای باروری آن ها کشیده بودند سرفرود آورند و میوه های  رنگارنگی را  به مردم منطقه هدیه دهند.
تازه ماشین ما به جاده پخته یکاولنگ بامیان رسیده بود و چرخ هایش روی جاده پخته  حرکت می کرد،  هم ماشین و هم مسافرین نفس تازه می کردند و با آرامش راهش را به سمت بامیان می پیمودند و دیگر مسافرین  نیاز نداشتند اسم منطقه هارا بپرسند بلکه اسم منطقه ها در تابلو هایی در کنار جاده نوشته بود و علایم ترافیکی در دو سوی جاده نیز به چشم می خورد. جاده یکاولنگ- بامیان از جمله  جاده های  استاندارد در سطح کشور  است که کشور  دوست کوریا ساخته است. منطقه های فیروز بهار، کته قلعه، شیبرتو، قرغنه تو، شهیدان، خواجه علی، سرخ دره و ملا غلام را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم و وارد شهر زیبای بامیان شدیم.
 
بامیان، قلب تپنده هزارستان
بامیان یکی از ولایت های باستانی و تاریخی کشور است که در مرکز کشور واقع شده و روزگاری؛ مرکز بودایی های جهان بوده است. بودائیان از گوشه و کنار جهان به قصد بازدید و عبادت عازم بامیان می شده اند که دو بت شامامه و صلصال با قدامت تاریخی 1500 سال گواه این موضوع است، اما طالبان در سال 2001 با هدف قرار دادن این میراث فرهنگی و تاریخی بشریت قلب هزارستان را نشانه گرفتند و آثار تاریخی که در زمان خلفای راشدین و سایر ادوار اسلامی حفظ شده بود را از بین بردند. اکنون تنها جای  خالی بت های بامیان باقی مانده است.
بامیان و بازسازی:
شهروندان بامیان در مورد بازسازی بامیان نظرهای متفاوتی دارند، خوشبینان و مسئولین دولتی وصل شدن بامیان از طریق دره غوربند به پروان و کابل، کار روی سرک بامیان- میدان وردک، سرک یکاولنگ-بامیان و دانشگاه بامیان با داشتن (5) رشته تحصیلی  را نشانه هایی از توجه حکومت مرکزی به بامیان می دانند. منتقدان حکومت آنچه تاکنون برای بامیان انجام شده است را نه تنها ناکافی می دانند بلکه بی توجهی حکومت مرکزی نسبت به بامیان و کل هزارستان را یک کار عمدی می پندارند، محروم بودن مردم بامیان از برق، انکشاف نکردن شهر بامیان و وضعیت اسفبار اقتصادی شهروندان بامیان به ویژه مغاره نشینان بامیان در مرکز بامیان را از موضوعاتی می دانند که حکومت مرکزی و محلی کمترین توجهی به آن نکرده است. مردم بامیان نسبت به دانشگاه بامیان نیز انتقاد دارند که بامیان به عنوان یک ولایت در زون مرکز باید دانشگاهش به سویه و امکانات دانشگاه بلخ، هرات و جلال آباد می بود، مردم یاد آور می شوند که حزب وحدت در (3) سال حکومتش در بامیان با کمترین امکانات در یک شرایط جنگی توانست (4) رشته مهم تحصیلی چون دانشکده زراعت، مهندسی، طب و ادبیات را در چوکات دانشگاه بامیان ایجاد کند ولی  حکومت مرکزی در جریان 12 سال تازه توانسته تنها یک رشته تحصیلی (5 دانشکده) را در دانشگاه بامیان البته با تبدیل نمودن رشته های تحصیلی کاربردی و مورد نیاز جامعه به رشته های کمتر کاربردی اضافه کند. بامیان نظر به موقعیت جغرافیایی و نیازمندی ولایت های اطرافش ظرفیت داشتن رشته های مهم تحصیلی را دارد و در مدت 12 سال می توانست به شکل برق آسا در زمینه علم و فرهنگ پیشرفت داشته باشد.
بامیان تنها ولایتی که توسط والی زن اداره می شود:
بامیان یکی از امن ترین ولایت های افغانستان تنها ولایتی است که توسط والی زن اداره می شود، حبیبه سرابی اولین و تنها والی زن در کشور است که ولایت بامیان را اداره می کند،  او نیز مانند سایر والی های کشور طرفداران و مخالفانی در بامیان دارد. مخالفین حبیبه سرابی در بامیان اورا یک والی ضعیف در قسمت انکشاف و بازسازی می داند که حکومت مرکزی با منسوب کردن سمبولیک وی بحیث والی، از یک طرف خواسته است تا رضایت جامعه جهانی و فعالین  حقوق زن را کسب کند و از جانب دیگر در مجموع احزاب شیعی و به ویژه حزب وحدت را به حاشیه براند. اما برعکس طرفداران حبیبه سرابی اورا بعنوان یک مدیر مدبر می داند که با ایجاد فضای سالم در بامیان باعث شده فعالیت های مدنی و حقوق بشری به اوج خود برسد. حبیبه سرابی نه تنها انتقاد های فعالین مدنی را می پذیرد بلکه با تمام فعالین مدنی همنوا است و جامعه مدنی را بازوی پنجم حکومت می داند. او نه تنها باعث نشده احزاب سیاسی در حاشیه قرار گیرد بلکه موجودیت حبیبه سرابی در بامیان سبب شده تا احزاب سیاسی از رقابت های ناسالم دست کشند. طرفداران حبیبه سرابی از رقابت های منفی هواداران احزاب سیاسی شیعی در ولایت سرپل که سبب برکناری معاون و والی سر پل گردید و رقابت در ولسوالی های هزارستان بر سر یک بست معلمی و مدیریت مکتب بعنوان نمونه یاد آور می شوند که در بامیان کمتر اتفاق افتاده است.
بامیان شهر بابه مزاری :
نام بامیان با  نام حزب وحدت و شهید مزاری گره خورده است و روزگاری بامیان مرکز قدرت حزب وحدت اسلامی در کشور بوده است. اکنون که چندین سال از شهادت بابه مزاری گذشته است نام و یاد او در دل تک تک شهروندان بامیان حک شده است. مردم بامیان به پاس خدمات شهید مزاری، تندیس بابه مزاری را در چوکی در مرکز بامیان نصب کرده و این چوک را به نام "چوک بابه مزاری" نام نهاده است و عکس های بزرگی از شهید مزاری در گوشه و کنار بامیان به چشم می خورد. مردم بامیان سالانه سالیاد شهادت و ولادت شهید مزاری را گرامی می دارند و تصاویری از بابه مزاری در طول سال در گوشه و کنار بامیان به چشم می خورد.
بامیان شهر دمبوره، چنگ و رباب، موسیقی و کانسرت:
بامیان به خاطر امنیت و انکشاف فرهنگی اش، مکان مناسبی برای هنرنمایی هنرمندان موسیقی است. بامیان همه ساله شاهد برگزاری "جشنواره راه ابریشم" است که با حضور هنرمندان محلی و ملی کشور این جشنواره برگزار میگردد. دمبوره، موسیقی اصلی مردم بامیان است که هر برنامه هنری بدون دمبوره نزد مردم بامیان نا تکمیل است، دره  ها و مغاره های بامیان با نوای دنبوره عجین شده است. بامیان تنها ولایتی است که هنرمندان مرد و زن می توانند آزادانه با حضور زنان و مردان کانسرت موسیقی را در فضای آزاد برگزار کنند در حالیکه حتی در شهر های بزرگ کشور و پایتخت این امکان کمترمیسر است.
شهروندان بامیان، زحمتکش ترین مردمان دنیا:
شهروندان بامیان را می توان زحمتکش ترین مردمان دنیا نامید، نه تنها در عرصه زندگی روز مره  و اقتصاد فامیلی شان بلکه زحمتکشی شهروندان بامیان در عرصه تعلیم و تربیه نیز زبانزد عام و خاص است. مردم بامیان شب و روز زحمت می  کشند، سیب زمینی و هوایی می کارند، در فصل تابستان در کوه و کمرها ایلاق می روند و گوسفند پرورش می دهند تا روزگار بگذرانند ولی هیچ شهروند بامیان حاضر نیست در مناطق شان کوکنار و تریاک کِشت شود. مردم بامیان حاضرند در فقر و تنگدستی در مغاره های بامیان زندگی کنند ولی حاضر نیستند از راه مزارع کوکنار روزی به  دست آورند. به نظر من این کار شان می تواند  بزرگترین افتخار زندگی  شان باشد.
 
بامیان و مکان های تفریحی و تاریخی آن
هرچند در طبیعت زیبایی چون بامیان نمی توان تنها چند مکان مشخص بعنوان آبده تارخی، محل تفریحی ویا طبیعت زیبا یاد نمود بلکه آنچه در سر زمینی بنام بامیان قرار گرفته همه شان اوج زیبایی طبیعی کشور است با آنهم جاهایی که نگارنده  توانسته است از نزدیک ببیند بعنوان نمونه ذکر می شود.
الف- مکان های تاریخی:

  1. شهر غلغله: شهر غلغله که در ساحه جنوب شرقی شهر بامیان واقع شده، یکی از مکانهای تاریخی بامیان است. این شهر اکنون زیر تعمیر و بازسازی قرار دارد و با تکمیل کار آن به زیبایی بامیان افزوده خواهد شد.

  2. بت های شهمامه و صلصال: بتهای بامیان که زبانزد خاص و عام است در درهاصلی بامیان واقع شده و اکنون تنها جای خالی آن باقی مانده است. هرچند در اطراف شهمامه و صلصال، بتهای کوچک زیادی درگذشته وجود داشته که تقریبا اکثریت شان در زمان طالبان تخریب شده است. مغاره های موجود در ساحه بودا نیز همه شان دیدنی می باشد.

  3. < >باغ زنانه: باغ زنانه بامیان که در ساحه شرقی بامیان در زمان ولایت حبیبه سرابی ساخته شده، یک مکان تفریحی زیبا و مناسبی است که با گلهای رنگارنگ تزیین شده و دارای رستورانت زیبا برای پذیرایی مهمانان می باشد، در کنار  این باغ زیبا، جنگل های طبیعی و رودخانه قرار دارد که به زیبایی این باغ افزوده است.

  4. دره فولادی و کوه های بابا: دره فولادی که در ساحه غرب شهر بامیان واقع شده از  دو سو توسط تپه های زیبا محاصره شده است، این دره ضمن داشتن درختان در دو سوی خود از وسط آن آب زلالی جریان دارد. موجودیت درخت در ساحه بالای تپه ها، این مکان را به یک جای رؤیایی تبدیل کرده است که تنها می توان چنین منظره  هایی را در فلم های هندی دید، ظاهرا مسابقات اسکی روی برف نیز در همین منطقه برگزار میگردد.

  5. بند امیر طبیعت زیبا و غیر قابل توصیف بامیان:
    بند امیر که در سال های اخیر از سوی دولت بعنوان اولین پارک ملی کشور نام گذاری شده است، در ساحه شمال غربی بامیان واقع شده است. این مکان ضمن اینکه یک مکان تفریحی زیبا است، به اعتقاد عامه مردم قدمگاه حضرت علی خلیفه چهارم و امام اول مسلمین نیز می باشد و برای مسلمانان به یک مکان تفریحی مقدس تبدیل شده است. چشمه شفاء و زیارت بند امیر دارای احترام خاص برای مسلمانان است. بند امیر ضمن داشتن آبشار  های زیبا، آب ایستاده ای دارد که رنگ آبی تیره (نیلی) آن زبانزد تمام مردم است، گویند تابحال عمق آب بند امیر را کسی نتوانسته است مشخص کند. بجز بند اصلی که  "بند هیبت" نامیده می شود، بند های دیگری نیز در ساحه بالای بند امیر قرار گرفته که بنام های بند غلامان، بند ذوالفقار، بندپنیر، بند قنبر، بند پودینه یاد می شود. زیبایی های بند امیر را زمانی می توانیم به درستی درک کنیم که آبشار های بند امیر را از نزدیک ببینیم، به قایق ها سوار  شویم و روی آب بند امیر قایق رانی کنیم و بر قله های بند امیر بایستیم و طبیعت زیبای آن را تماشا کنیم.
    هرچند زیبایی های بامیان را نمی توان باکلمات بیان کرد بل باید از نزدیک دید، امید تصاویری که از گوشه و کنار بامیان گرفته شده است روح و روان خواننده را به  بامیان ببرد و یاد و خاطره بامیان را در دل ها زنده کند.

نویسنده: محمد حسین "بی زاده"
پایان
تابستان 1392
 
بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

بامیان؛ قلب تپنده هزارستان

بقه عکس ها در بخش عکس و فیلم