آرشیف

2015-1-16

محمد حسن حکیمی

ای کاش طفل می بودم ، مادر!

 
 ای کاش طفل می بودم تاهمیشه در آغوش گرم وپرمهرمادرقرارمی گرفتم و زمزمه زیبا وعطوفت مادری مرا به دنیای دیگری می برد که عاری ازهمه نیرنگ ها و رنگ بازی های می بود که تنها ترین روند،  برای  احساس ناب به آغوش صمیمیت می شد تا  لحظات زندگی  را به گرمی  استقبال می کردم.
ای کاش کودک  می بودم  تا درآغوش محبت مادر زندگی می کردم و حالا که بزرگ شدم می دانم که چقدر بودن در آغوش مادر زیبابوده است.  آری ! مادر با ارزش ترین موجود دنیا و نوازشگر روح و روان ، پاک کننده اشک وتسکین دهنده  دردهای صعب وسخت . ای مادر گرچه چندان از دوران طفولیتم به یادم نیست،  ولی حالا که بزرگ شدم احساس می کنم که چه قدر با  ناز و محبت مرا  پروریدی و زمانی که مریض می شدم  و وجودم درد می گرفت وهرگاه که گریه می کردم مرا به آغوش مادری ات می گرفتی و برای تسکین دردم  وتداوی جسم  و روانم کمکم می نمودی  و تلاش می کردی تا به هروسیلۀ  که باشد مرا خوش نگهداری وشاد ببینی . آنگاه که گرسنه می شدم  با چه قدرشفقت برایم غذا می دادی و با چه لطف ومهربانی  ، نظیف وپاک نگه می داشتی.  به یادم است زمانی که به بازی می رفتم  و باز بر می گشتم چه قدر برایم ازعطوفت مادری صدا می کردی و مورد نوازشت قرارم می دادی!
 ای مادر! حالا که همیشه وجودم بیمار و قلبم درد ناک است و سخت احساس تنهایی می کنم ، می دانم که آن همه عطوفت ولطفی که داشتی قضای الهی ازمن گرفت ومرا درصحنه های داغ  وغمناک دنیا تنها گذاشتی .  مادر! حالا احساس می کنم که تو یگانه روزگار بودی و مهربانترازهمه مخلوق دنیا.  فعلا که درد های تنهاییم اوج گرفته شما را زیاد زیاد یاد می کنم اما افسوس که درکنارم نیستی وتنهایم رها کردی و رفتی . هرچند گریه می کنم صدایم  را کسی نمی شنود با وجود تلاش های زیاد هیچ کس را مثل آغوش پر مهرومحبت تو دردنیا پیدا نمی توانم . اگرچه انسانهای هستند اگر ازآغوش با احساس مادر جدا شوند باز در زندگی دستان  نوازشگری دیگری هست که آنها راکمک می کند و ازگرداب اندوه  و محنت نجات شان می دهند ومن هرچند بعد از تو کوشیدم مانند دیگران  همراز وهمراهی ازنسل معاصرخود داشته باشم،  دردا که همه به سخت ترین حالت ردم کردند و دست جفا و ناباوری را به سرم کشیدند . سخت رنج دیدم و شب و روزگریستم حقاکه ظالمان روزگار ظالمترشدند ومن هم به عنوان تنهاترین فرد درزمین خدا فریاد کشیدم وآنگاه نه توبودی ونه کسی دیگر؛ تنها من ماندم وتنهایی هایم .