آرشیف

2016-7-28

انــتــحـــــــاری

شعر گونه بی سر وپای برای درد مردمم که دیروز در خاک وخون غلطیدن

چه گویم من ز دست انتحاری
همه ترس جهان از انتحاری

پدیده جهان نو همین است
به مدل های جدید است انتحاری

نمی فهمم کسی دارند ندارند 
همی خدا نترس های انتحاری

ندارند رحم بر اولاد آدم
همین بی پا و سر ها انتحاری

صحرگاهان با آذان بامداد
رسد بر گوش صدای انتحاری

به مسجد و نماز رفته نتانی 
ز ترس انفجار و انتحاری

ز گوشت و پوست سرکها فرش گردید 
ندیدیم انتقام از انتحاری

ز جنس انس و جن هست یاکه آدم 
همی آورده گرهای انتحاری 

ز خون سرخ جویها گشته رنگین 
به دهمزنگ شده چند انتحاری

همی خلق را به خدا گفتن نماندند 
که جا در جا رسید سه انتحاری

ز مرد و زن همه پیر و جوان هم
بدیدن انفجار انتحاری

اگر حکومت نگیرد امنیت را
نمی آرند اغیار انتحاری

سرازیر می شوند از شرق کشور
به هر جا که رسید این انتحاری

دگرگون ساخته است احوال دولت
همه روزه قطارهای انتحاری

ادامه دارد این فابریکه شان
به تولید هم فراوان انتحاری

نمی گردد تلاشی موتر شان 
ز مبدا تا به مقصد انتحاری

خدایا رحم هم بر حال ما کن
نشویم روبرو با انتحاری

پولیس،اردو،امنیت مولی 
نتوانند گرفت یک انتحاری

به موترهای شیشه دودی میارن
همه روزه بری ما انتحاری

نداریم چاره ای جز زیست درین شهر
بیاید گر دمادم انتحاری

نگرد ای غوری تو بیجا درین شهر 
که ورنه میشی طعمه انتحاری