آرشیف

2018-7-4

افغانستان؛ از فقرِ فرهنگی تا پارادوکسِ فرهنگیان

فرهنگ یکی از اصول و مبانی تاثیرگذار در پیشرفت و توسعه‌یافتگی کشورهاست. یکی از ابعاد مهم هر جامعه، فرهنگ جامعه است، اصولن جامعه بدون توجه و عنایت به معقوله‌ی فرهنگ قابل تصور نمی تواند باشد. ایجاد و گسترش فرهنگ، جامعه را میتواند از بسیاری بحران‌ها و پدیده‌های اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی که افغانستان با آن مواجه است گره‌گشا و راه‌گشا باشد.
فرهنگ معقوله‌ایی منتزع یا جدا از جامعه و ملت نیست، از این رو برای داشتنِ شهروندان و جامعه‌ی پویا باید مولفه‌ها و نیازهای فرهنگی برخواسته از درون جامعه و مردم باشد نه صرف ملاحظات حقوقی تا تأکید یکسویه بر آرمانها و آروزها. یعنی برای رشد فرهنگ باید با نوعی توسعه و رشد درون‌گرای فرهنگی روبرو بود تا صرف فشار و تحمیل فرهنگ از بیرون.
در کشورهایی که فرهنگ دمکراسی رشد غیرطبیعی و ناگهانی داشته است با کشورهایی که فرهنگ دمکراسی بطور تدریجی رشد و تکامل طبیعی خویش را پیموده‌است فرق‌ها و تفاوت‌های گوناگون میتوان دید. بطور نمونه میتوان گفت که در سرزمین هایی که نظام دمکراسی با پیش زمینه‌ی فرهنگ عالی بوجود آمده‌است داری خصوصیات ذیل می‌تواند باشد.
نخست “مردم و توده‌ها در این کشورها باورمند و معقتد به مبانی و ارزشهای دمکراتیک، همزیستی مسالمت آمیز، همپذیری و سایر مولفه‌های اخلاقی و انسانی شده‌اند. در گام بعدی مردم خود حافظ و حامی نهادها و مجامع دمکراتیک نیز هستند که فرایند رشد فرهنگی بین مردم در کشورهای توسعه یافته و مدرن این مسیر و سیر تکاملی طبیعی را پیموده‌است و داری پایه‌های قوی و مستحکم فرهنگ و ارزش‌ها گردیده‌اند.”
اما در کشورهایی مانند افغانستان فرهنگ نه تنها فرایند طبیعی اولی را نه پیموده‌است بلکه با فرایند غیر طبیعی و با فرازها و فرودهایی روبرو بوده است به همین دلیل نه تنها فرهنگ سازی در بین توده‌ها و مردم کمتر صورت گرفته است بلکه بین قشر نخبه و تحصیل‌کرده کشور بنابر فقر فرهنگی نوعی ذهن و رفتار پارادوکسیکال را در میان تعدادی از این قشر بوجود آورده است. مثلن در جامعه‌ی روشن فکری و فرهنگی افغانستان با گونه‌ایی از کنش و منشِ متناقض تا اکنون مواجه بوده‌ایم. از یک سو روشن فکران و فرهنگیان افغانستان در آرزوی داشتن یک کشور دمکراتیک، برابر و عاری از خشونت و دهشت، توسعه یافته هستند و از سوی دیگر بسیاری از این قشر نخبه حاضر به مدارا، تساهل، مشارکت فعال در عرصه‌های فرهنگی و همپذیری یکدیگر نیستند و در بعضی مواقع قشر نخبه و فرهنگی کشور در پی تلاش کسب امتیازها و غیره… حاضر به رفتار خلاف موازین فرهنگی و اخلاقی نیز شده‌اند و با رفتار و افکار قومی، سمتی و زبانی باعث ایجاد بحران و تشدد در میان مردم و جامعه گردیده‌اند. در صورتی‌که افغانستان یک کشور چند قومی و چند فرهنگی است و تا اکنون قشر تحصیل‌کرده، فرهنگی و اجتماعی نتوانسته‌اند یک چهره و شخصیت واحد فرهنگی با حفظ و احترام به تمامِ خُرده فرهنگ‌های این سرزمین با دیدگاه و رویکرد مدرن تعریف و بازنگری کنند و بطرف زبانِ گفتمانِ مشترک برای رفع نیازهای فرهنگی با در نظر داشت شرایط مکانی و زمانی تولید و احیا کنند. هر چند بطرف آینده حرکت نموده‌ایم بدلایل فقرِ فرهنگی و عدم اندیشه‌ی مستقل فرهنگیان این کشور بیشتر زبان و چهره‌ی فرهنگی افغانستان منقسم و غیر قابل ترمیم به عنوان جسم واحدگردیده است.
بنابر ملحوظات فوق کشوری مانند افغانستان نیاز دارد که فرهنگ و ارزشهای دمکراتیک هم توسعه درون‌گرا داشته باشد و هم توسعه بیرون‌گرا. رشد درون‌گرا باید در میان توده‌ها و مردم با روحیه‌ی همزیستی، مبارزه علیه افراطیت، فساد اداری و همپذیری بستر سازی شود از طرفی هم نسلِ روشن فکر-نخبه افغانستان با تولید محصولات نرم افزاری و فرهنگی مطابق نیازهای عینی افغانستان در راستای فرهنگ و تمدن جهانی زبانِ تعامل و تفاهم را بوجود بیاورند.
به همین دلیل یکی از مهمترین معضلات جهان سوم و تا حدودی کشورهایی مانند افغانستان، مسئله‌ی فقرِ فرهنگی می باشد. با توجه به خصلت چند بُعدی فقرِ فرهنگی، پرداختن به این مقوله نیز ابعاد مختلفی را در بر می‌گیرد که بررسی هر یک از این ابعاد زمان و هزینه‌های فراوانی را اتلاف خواهد کرد . فقرِ اقتصادی، فقرِ آموزشی، فقرِ هویتی، فقرِ سیاسی و در نهایت از همه مهمتر فقرِ فرهنگی؛ از مهمترین مشکلاتی هستند که بسیاری از کشورهای پَساجنگ مانند افغانستان هنوز نتوانسته‌اند حتی به طور نسبی با آن بر خورد کنند و بر آن فائق آیند . علی رغم حمایت‌های همه جانبه‌ی سازمانهای بین‌المللی که برای ارتقاء سطح پیشرفت و توسعه‌ی ملل مختلف و جوامع بشری به وجود آمده‌اند هنوز گام بزرگی برای رفع این معضل برداشته نشده است و اکنون نیاز است که برای محو و نابودی فقرِ فرهنگی حرکت منسجم و ملی در راستای رسیدن به جامعه بهتر و ایده‌آل بدون تناقض در رفتار و افکارمان مستقلانه و بدون هیچ‌گونه پیشداوری‌ها برای بازسازی چهره‌ی فرهنگی افغانستان جریان و روندِ هماهنگ بین ملت و دولت و تحصیل‌کرده‌ها داشته باشیم.

   نویسنده: محمدرضا عبدی