آرشیف

2014-12-31

دیپلوم انجینیر عبدالعزیز اویانی

اظها ر نظر، حق الاهیِ هر انسان است!

به پیشگاه همه انسان های خیر اندیش و به ویژه همه ( به قول عالمان محترم ما ) بی سوادان، سلام و احترام!
با تعجب فراوانم، چند لحظه پیش، درصفهً جام عزیز ما ، از زبان برادر محترم غوری ام  مولوی حسام الدین سعیدی غوری ( از کسیکه از خانهً ویرانه و محروم ام؛ از خیابان عقب نگه داشته شده ام ، از قلب مهربانش ) سرودهً بسیار جالب و خوش نوایِ را دیدم که درآن،  منِ بیچاره را به صفت "پشه" خوانده و با " پشه" ای خود، سرِ سخن دارد. دیروز جناب مولوی عزیزی، اویانی را "کر، گـُنگ واصم ، جاهل ، بیسواد و….." خوانده و امروز غوری ای عزیزم از من "پشه" ای ساخته است که ازش هیچ حاصلی نیست. تشکر از برادر غوری ام!  واما:
من آن "پشه" و " کور، گنگ و بی سوادی"  نیستم که از لندن ویا از پاکستان با آئینک های شب پوش ، در جامهً برنگِ اسلام به خانه رنجیده ما آمده باشم.  من با خواست خداوندم، آزاده در غور؛ در تولک و در قریه چهارراه تولد شده ام. من را خداوند بزرگم تولد کرده با اندیشه و افکار که خودش لزوم دیده ، نه کدام مدرسهً مکارعلمیِ بیرون مرزی ونه کدام عالمی. من را مانند  همه انسان ها، خداوند یکتای ما حق مسلَم داده و قرآن کریم ما تائید دارد تا حقایق را صادقانه و آزادانه بیان داریم  و همچنان حق اظهار نظر و انتقاد را به انسان ها و درجمله به من، اعطا فرموده.
برادارن مسلمانم!  آیا کسی از ما ، لحظه ی مکث کرده و به خود سوالی داده که آیا قرآن کریم ما مسلمانان، برای شخصی ( باشد که مولوی است و یا "بیسواد" )، به جواب انتقاد که متوجه اش شده، منتقد را حیوان گوید؟
من قاطعآ می دانم و تاکید دارم که باور من به دین مبین اسلام و کتاب مقدس ما – قرآن کریم، کمتر از باور هیچ کس از مسلمانان (حتا از مولوی صاحبان  ) نیست. قرآن شریف ما، دستورالعمل دینی و انکار نا پذیر همه مسلمانان است و ما بایدیم مطابق احکام کتاب مقدس ما عمل کنیم.  ما، قرن های زیادی شده  سخنان شیرینی از زبان کسانی فراوانی از نام اسلام و برای خدمت به اسلام شنیده ایم و امروز ، حتا انگلیس ، با علاقهً عام و تام به خانهً ما قدم دارد و تحت نام خدمت به مسلمانان کشور ما، خون ما را می چوشد  و تلاش دارد پیمان حاکمیت دائمی اش را  برما، عقد نماید. بسته، بسته طفلکان معصوم ما فدای  اهداف شیطانی  "دوست های ؟ " اجنبیِ ما می گردند و اقسام شرارت ها،  ظلم و فساد های که تاریخ بشریت تا امروزه ندیده بود و دین مقدس ما آنهارا قطعآ  کـُفرخوانـَد، در خانهً اشلامیِ ما بیداد گری دارد.  اما، ما – عالمان دینی خموشیم و در عین حال فرزندان عزیز مان را بخاطر اظهار نظر ها و یا انتقاد های شان "حیوان" و یا " کفر" می دانیم.  این چه حالتیست و چه نام و صفتی را به آن میتوانیم گذاشت؟
بیائیم صادق باشیم به دین پاک خود ما!  بیائیم، با چشمان باز نگاه اندازیم به آنچه  که در زندگیِ روز مرهً ما می گذرد!  اگر واقعآ حقیقت گرا ( آنچه از ما خداوند بزرگ ما می خواهد) باشیم، می بینیم که برادر گرانقدر و عالم دینیِ ما محترم عبدالقدیر علم، هیچ کلمه ای که ضدیت با دین اسلام و احکام قرآن کریم، داشته باشد، در مطلب شان در بارۀ نکاح شغار و رسمِ لنگی، وجود ندارد. محور بحث شان ، مساله حقوق زَن است. همه نوشته های شان منطق علم است و من حق دارم نظری دهم ، چه در رَد َش و چه در تائیدش. و درین ارتباط ، مولوی صاحب محترم ابوالفیض بشری – برادر غوری ام ( زحمات زیادی شبانه روزی کشیده )، حُکم دُور و درازی را صادرکرده و در آن، عالم محترم عبدالقدیر علم را ( حق من است واضح گویم که محترم و عزیز من است) محکوم به گمراهی  و ….. می دارد.  من درهیچ جائی از فتوای مولویِ صاحب محترم  ما – غوریِ عزیزم  ندیدم که از آیات و احکام قرآن کریم  حرفی داشته باشند. ایشان فقط از سخنان، فتوا ها و رهنمائی های  شیوخ و حضرات عربی سخن دارند.  شاید اشتباه باشد، شاید من "کور" نباشم  و "حیوان" ( "پشه")  نیز!
من نکاح شغار را ( با لحن قاطع گویم )  نمی خواهم ، نه بخاطریکه ( به قول عالمان ؟)  "بی سوادم"، بلکه بخاطر که زنان هم انسان اند و مانند ما مرد ها ی مسلمان، مسلمان اند و حقوق انسانی و اسلامی دارند،  ای برادران  مرد!  زن متاع  ارز بازار نیست و حق انتخاب و بیان؛ حق دوست داشتن وحق دوست خواستن را  دارد. من نمی خواهم لنگی بپوشم،  آیا "پشه" و یا " کافر" شده ام؟  تکرا می کنم ، بیائیم صادقانه گوئیم که حق زن درخانه ( کشور) ما تلف است وبه شدت تلف است، این مغایر با موازین  و احکام دین مقدس ما است.  نکاح شغار ( قرار تفصیل استاد عزیز ما محترم علم ) یک رسم و معمول زمانی بوده و یقینآ درست است.
آیا در قرآن شریف ما گفته شده که برای شیخ های عرب همه نعمات زندگی  انسانی و اسلامی روا، جایز و حتمی است واما برای ما، مسلمانان پاک نهاد و سرزمینِ بد بختِ  که نامش را به کمک همان دوست(؟) دیرینهً اسلام  {انگلیس، حامیِ ابدیِ جبههً (علم، روشنی  و صداقت )؟ از پاکستان } مانده اند، ممنوع و یا نا جایز است؟ و یا دوزخ برای تمام دنیایِ  که زندگی انسانی دارند، می باشد و جنت،  تنها برای اتباع کشور ما است؟   
قرآن کریم یک دستورالعمل روشن و زنده برای ما مسلمانان است، نه یک سنگ منجمد و دُگم. هر کس حق دارد و بایدست اورا بخواند و محتوایش را بداند. در جهان، کسانی از دنیای علوم دینی  وجود دارند که قرآن کریم ما را تحقیق علمی- منطقی دارند و به شایستگی و سلامت کتاب مقدس ما باور کامل دارند، در حال که خود شان مسلمان نیستند. اما، خیلی متاسفم ازینکه در کشور تاریکِ ما، احکام چنین کتاب مقدس که حتا غیر مسلمان به خوبی هایش معتقد است تطبیق نمی شود. چون ، همینکه  یک انسان،  کسیکه، حد اقل فرق بین اعمال و گفتار مارا می بیند و میداند ، دهان باز می کند و حرفی  و یا اظهار نظری مغایر با خواست و یا حکم یک جناب محترم عالم دینی ( ویا ملای امام صاحب) بمیان می آورد؛ بلا وقفه به جهل و بیسوادی و حتا کُفر محکوم می شود. این گونه اسلام ناب (؟) را تنها در کشور ما خواهیم دید.  چنین شیوهً عمل اسلامی ( دهان بسته کردن از بیان نظر و عقیده ) خلاف احکام دین اسلام  و خلاف عقل سلیم است و من حاضرم در هر محکمه ای واقعآ اسلامی ( نه پاکستانی – انگلیسی )، حقانیتم را ثبوت کنم.  آیا معتقید که قرآن شریف ما، با منطق مخالفت ندارد؟  در کشورِ به چاه افتادهً ما از منطق "من" اش را داریم و "طق" اش خدا داند کجا است. ما تابع  قانون "من"  هستیم، تابع قانونِ که بر ما حکم می کند: " هرچه من گویم درست ، سالم و اسلامی است و هر چه مغایر باشد کفر است". 
من، با درک و با خواست اسلامیِ خود؛ با مسئولیت وظیفوی،  وجدانی – انسانی و اسلامیِ خود، به هیچ صورتی ؛ به هیچ شکل و نحوه ای،  نمی خواهم تابع  مکتب و قانونی باشم،  که گویـد :

مَـنـَـم عـالِـم  و مـن – طِـق را نـدانـم
کـسـی روشــن گـویـد صـادق نـدانـم

من که ( به لطف سعیدی غوری عزیزم –" پشه" ام) و از من عَسَلی حاصل نیست، واضحآ می بینم و به عقلِ اندک سلیم و نیمه بیدار،هویدا ست که   بسا طلا و نقره و عَسَل از عالمان حاکم در افکار و زندگی خود دیده ایم که همه مردم " بیسواد ، جاهل و کور و کافر" و حتا " پشه" های  دنیا از ما درس عبرت دارند و حس نفرت، حتا عرب ها. جنایت های  را که در حق مردم پاک نهاد ،مسلمان و بیچارهً ما ، دشمنان اسلام  مرتکب می شوند، حتا برای سگ های خود روا ندارند.  چرا خموشیم برادران مسلمان؟  جرا خموشیم مولوی صاحبان محترم؟
من جنگ را گزینهً راه نجات،  نگفته ام؛  من انتظار شکایت نامه های شان را در مراکز و سازمان های  بزرگ اسلامی بین المللی، دارم و خواهانم !  صدا ی عزیزان ما، مولوی صاحبان مارا، فتوا های اسلامی شان را علیه اعمال نا بخشودنیِ کافران در خانه و خاک مقدس اسلامیِ ما را انتظار دارم! 
در کجای دنیا مارا بدیدهً قدر و یا احترام می بینند؟  کی است که درین پرسش ها جواب دارد؟  آیا این خداوند است که در همین دنیا جهنم را بما روا دیده؟  آیا خداوند توانای ما نفرموده اند که: " من برای تو هوش و چشم و گوش آفریده ام تا بیندیشی، ببینی و بشنوی؛ تا حرکت کنی و من برکت دهم" ؟   پس ما حق داریم که گناه های مان را به گردن خداوند بیندازیم!  بس است در کوره راهی قرار داشتن!  بیائیم از وحدت و همبستگی در خانهً ویرانه ی اسلامیِ ما سخن گوئیم!  بیائیم از بر انداختن  حاکمیت ظالم دشمن بر افکار و عمل ما سخن گوئیم!  بیائیم از فرقه سازی ها در دین مقدس ما، دست بر داریم!  دین مقدس ما، از دست اعمال ویران کنندهً ما، نالان و گریان است، اگر زبان می داشت، حتمآ فریاد بر می آورد.  همه روزه بر وجود و تنِ  دین اسلام خون می ریزد. چــرا درین موارد، شعر و فتوا مثنوی و قصیده و تفسیر و مقاله و حکم سرائی نداریم؟ 
برادران عالم و با سواد !  من ، فرزند دین اسلامَم و حق دارم از آنچه خیر دین و مردم ما باشد ، وبرای خدمت به فرهنگ و ادب غنا ی تاریخ ما، وظیفه دارم، خموش نباشم و تاکید دارم که:

مـَنـَـم مُـسـلِـم بـگــویـم حـق هـمـیـشــه
شـود تـا مـردمَــم ایـن رســم و پـیـشــه.

 
" هــر مـسـلـمـان بـاید اسـت در بـاره و بــه خـیــرِ هــر دیـگر مـسـلـمـان بـیـنـدیـشـــــد!"
این باشد  یگانه راه خدمت به اسلام!
26/جدی/1390