آرشیف

2014-11-17

سرمولف عبدالغیاث غوری

اصل و نسب زوری ها

بسمه تعالی

تعداد کثیری از هموطنان ما که در ولایات هرات، بادغیس، غور ، فراه و نیمروز زنده گی می کنند خود را منسوب به قوم«زوری» میدانند و در میان مردم نیز به این نام شهرت دارند. اما روی دلایل مختلف تا حال در بارۀ اصل و نسب زوری ها هیچ تحقیقات و پژوهشی صورت نگرفته است. در حالیکه دین مقدس اسلام دانش انساب را که با رشد و فلاح انسان در تعارض نباشد، منع نکرده است.
ازینرو، شناخت نسب از اهمیت خاصی برخوردار می باشد. چنانچه مؤلف کتاب« علم تاریخ در گسترۀ تمدن اسلامی به نقل از بن حزم مؤلف کتاب « جمهرة انساب العرب » می نگارد: دانش نسب، دانشی ارجمند و بلند پایه می باشد» (1).
برای اینکه بتوانیم دودمان زوری را از لحاظ اصل و نسب ریشه یابی کنیم، ناگزیر هستیم به منابع و مراجع مختلف و معتبر مراجعه نماییم.
پوهنوال دکتورپاینده محمد سرهنگ به قول«پښتانه د تاريخ په رڼا کې» از ظفر کاکا خیل می نگارد « در غور قدیم چهار قبیله چون سوری، جمشیدی، تایمنی و فیروز کوهی امرار حیات داشتند ولی حکمرانان غوری یکسر متعلق به قوم سوری بودند. سوریها را مؤرخان عرب به شکل معرب آن زوری نوشته اند»(2). پس در اینجا لازم به نظر میرسد تا غور قدیم را که زادگاه و خواستگاه زوریان بوده است از نظر مؤرخان و دانشمندان جهان به منظور وضاحت موضوع معرفی کنیم.
در کتاب« افغانستان در دایرۀ المعارف تاجیک» به نقل از ابواسحق ابراهیم اصطخری میخوانیم: «… حدود غور را از هری(هرات) تا فراه، تا زمین داور و تا رباط کروان گوزگانان (جوزجان) میداند»(3).
ابن حوقل بغدادی حدود غور را چنین بیان می کند.« بلادی که غور را احاطه کرده اند، از هرات(در عهد سلطان بزرگ غوری دوازده هزار دوکان، شش هزار حمام، کاروانسرا ها، آسیاب ها و سه صدد و پنجاه و نه مدرسه و خانقاء و چهار صدو چهل و چهار هزار خانۀ نشیمن داشت) تا فره (فراه) و از زمینداور تا رباط کروان گوزگانان».(4) را در بر می گرفت.
بارتولد می گوید : « ناحیۀ کوهستانی که در شرق و جنوب شرقی هرات و جنوب غرجستان و گوزگانان قرار داشت، غور نامیده می شد.»(5).
لین پول، شرق شناس انگلیسی در کتاب خود به نام طبقات سلاطین می نویسد: از زمانهای بسیار قدیم که تاریخ حتی نمی تواند حدودی برای آن تعیین نماید. خانوادۀ غوری دارای، حکومت های مستقل بودند و به ابتدای اسلام هم به استقلالیت و خود مختاری خود ها باقی ماندند.
دهخدا سلسلۀ غوریان را چنین به معرفی می گیرد: « غوریان از امرای هستند که از قدیم در نواحی صعب غور واقع در کوهستانهای مابین هرات و غزنه امارت داشتند و به ملوک شنسبانیه یا آل شنسب مشهور بوده اند و به دو شعبۀ اصلی منقسم می شدند: یکی از آن دو در غور سلطنت می کرد و پایتخت آنان فیروز کوه بود و دیگری در تخارستان قدیم واقع در شمال غور قدیم قرار داشته که پایتخت ایشان با میان بود.
علت اشتهار این دو سلسله به آل شنسب، انتساب آنان به شخصی است به نام شنسب (بهرام شاه سوری) که گویند در صدر اسلام، اسلام آورد و به کوفه رفت از حضرت امیرالمومنین علی(رض) عهد و لوا غور را بستد»(6).
به ارتباط امرا و سلاطین غور چنین نگاشته اند: آنعده از امرای غور که در اوایل ظهور اسلام گذشته اند قرار آتی اند:
1- ما هویۀ سوری معاصر حضرت علی(رض) حدود (13- 36 هـ ق). این شخص که قبلاً اسلام آورده بود بعد از جنگ جمل در سال 36 هـ ق به کوفه رفت و از حضرت علی کرم الله وجهه عهد و لواء حکومت مرو را گرفت 7).
2- شنسب بن خرنک از اخلاف سور، حدود (36 هـ ق) در غور حکومت می نمود.
3- امیر فولاد سوری از احفاد شنسب حدود (130 هـ ق) در غور.
4- جهان پهلوان امیر کرور، حدود (139- 154 هـ ق) در غور.
مؤلف تاریخ غوریان به روایت منهاج السراج جوزجانی می نگارد: که غوری ها در قیام ابو مسلم خراسانی به طرفداری عباسیان به رهبری امیر فولاد یکی از فرزندان شنسب، شرکت داشته و مانند مردم خراسان در برپایی عباسیان نقش مهمی ایفا کرده اند و بعد از درگذشت او امارت به امیر کرور رسید)(8).

5- امیر ناصر بن امیر کرور، حدود (160هـ ق).
6- امیر بنجی بن نهاران قسیم امیرالمؤمنین، حدود (170هـ ق)(وی به مقر خلافت عباسی سفر کرد و منشوری از هارون الرشید حاصل نمود و بعد از بازدید با خلیفه و بازگشت به جانب غور لقب قسیم امیر المومنین به وی داده شد که بعداً در شروع نام هر یک از سلاطین غوری این لقب افزون و به نام شان یکجا تذکر و نوشته می شد) (9).
حکومت محلی، امرای سلسله سوری تا سلطنت سلطان بزرگ غوری سلطان غیاث الدین ابوالفتح محمد سام غوری(558 – 599 هـ ق) در غور قدیم محدود بود اما با بقدرت رسیدن سلطان بزرگ غوری حدود مملکت توسعه یافت که تمام سر زمین آسیای مرکزی را از هندوستان تا عراق و از چین و جیحون گرفته تا تنگۀ هرمز در خلیج فارس تحت بیرق فیروز کوه غور درآورد.(10)

مؤلف تاریخ دولت مستقل غوریان می نگارد:
ساحۀ تحت نفوذ غوریان در هنگام اوج قدرت آنها از مشرق هندوستان و از سرحد چین و ماجین تا عراق و از رودخانۀ جیحون و خراستان تا کنار تنگۀ هرمز خلیج فارس را دربر می گرفت و خطبه به نام سلطان غیاث الدین محمد سام غوری خوانده می شد.(11)مردمان این سرزمین هادرتساهل وتسامح لسانی ومذهبی زنده گی می کردند.
علامه پوهاند حبیبی غوریان را از تبار سوری و بقایای ساکها می شمارد و می گوید که: « سوریان طایفه یی بودند از افغانان خراسان و غور که تا اکنون هم به نام«زوری» در بادغیس هرات باستان در حدود زوایای شمال غرب هرات موجود اند. در دورۀ قبل از اسلام نیز این دودمان در کوهسار تخارستان، غور، هرات و خراسان حکمروایی داشتند.(12)
بهر حال، آنطوریکه گفته آمدیم مؤلف تاریخ خورشید جهان می نگارد: «… طوایف زوری و درزایی از شاخه های قوم تایمنی اند که ریاست آنها را در قدیم عبدالغفور خان تایمنی به عهده داشته است (13). هم چنان در جای دیگر این مؤلف علاوه می کند که قوم تایمنی ساکنان سلسله جبال غور و ساخر خود را از تمن کاکر( نوادۀ غور غشت بن قیس عبد الرشید پتان ) میدانند.(14)
مؤلف مقالۀ «غور در گذرگاه تاریخ» تبار های غوری، سوری و زوری را به استناد برخی منابع و روایات مردم محل از یک دودمان و یک نژاد میداند.(15)
هم چنان مؤلف تاریخ خورشید جهان علاوه میدارد که باشنده گان اصلی و قدیمی غور قدیم تمن های سوری، جمشیدی، تایمنی و فیروز کوهی بودند که تحت ریاست تمن سوری(غوری) زنده گی می کردند و در اثر تزویج و ازدواج و شرکت در غم و شادی همدیگر و رعایت دوستی و دشمنی در مسایل صلح و جنگ میان هم چنان متحد و متفق شده بودند که هیچ امتیاز و تفاوتی میان شان نه ممکن بود و نه به مشاهده میرسید.(16)
با ذکر دلایل فوق میتوان اذعان نمود که غوری ها (سوری ها) جمشیدی ها، تایمنی هاکه زوری ها، درزایی ها و تیموریها از شاخه های آن می باشند یکجا با فیروز کوهی ها از یک دودمان بوده و همه افغانی الاصل آرین نژاد هستند و برتری آنهاازدید اسلام صرف به تقوای آنها می باشد و بس.
 

منابع و مأخذ:

1- صادق آیینه وند، علم تاریخ در گسترۀ تمدن اسلامی، چاپ سال 1377 تهران، صص (304- 306)
2- سرهنگ، غور و غوری، مجلۀ آریانا، شماره اول، ص (111)
3- افغانستان در دایرة المعارف تاجیک، ترجمۀ دکتور جلال الدین صدیقی، سال 1383، ص (242)
4- صورت الارض، ترجمه دکتور جعفر شعار، تهران سال 1345، صص (178- 179)
5- و. و . بارتولد، ترکستان نامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران 1352، ص (709)
6- علی اکبر، دهخدا، فرهنگ(لغت نامه) ، تهران 1341، ص 363
7- محمد موسی شاداب غوری، غوریا زادگاه هفت اختر ، سال 1388
8- دکتور اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، تهران 1385، صص(14-13)
9- همان اثر.
10- علامه پوهاند عبدالحی حبیبی، افغانستان بعد از اسلام، جلد اول و دوم، ص 137
11- افغانستان در دایرة المعارف تاجک، ترجمۀ دکتور جلال الدین صدیقی، ص (27)
12- شاه محمود، محمود، تاریخ دولت دولت مستقل غوریان، سال 1386، ص(48)
13- شیر محمد خان، تاریخ خورشید جهان، ص( 315)
14- همان، ص (200).
15- سرمؤلف عبدالغیاث غوری، غور در گذر گاه تاریخ ، روز نامه انیس، 6/ 11/ 1387، ص(6)
16- شیر محمد خان، تاریخ خورشید جهان، صص (64- 66).