X

آرشیف

استکبــــار. . .

بخش نخست 
نام جنرال طره باز خان ، به یک عباره ضامنِ امنِیت و بقای ستمبارگان و شیطان منشانِ جامعه وسرزمینِ افغانستان و به تعبیری دیگرگون حامی و پشتیبانِ کشتارِ روشنگران و منادیانِ آزادی های انسانی در دیار ماست و به زندان افگندن آنان. وی به گزینشِ شخصی سردار
محمد هاشم خان ، صدراعظم مطلق العنان و خود رای ، که این جنرال را از خلالِ سالیانِ بسیاری می شناخت ، بر مسندِ قوماندان امنیت کابل جلوس فرمود . درآن سالیان قوماندان 
امنیهء کابل ، شغلِ پُر هیبت و بیم آفرینی بود و می بایست منافع مسند نشینانِ جادوگرقدرتمند را محافظت می کرد.
جنرال طره باز خان به آزادی اندیشه و استقلالِ طرزِ تفکر ، به رأی دادن انسان های آگاه و درست اندیش و به طورِ بارز به روشنفکر جماعت سر ستیزه ء ابدی داشت. معنای مبرهنِ روشـنگر در« مقامِ والای فکری! » او یعـنی دشـمنِ قـدرتمـندان و جامعـه و آزادی کامـلِ بالا دستان . 
هرچند وی از اراکینِ وزارت داخلهء افغانستان بود و بایستی برای مشورت نمودن و « اجازه گـرفتن » نزد آمر اولِ وزارت داخـله یعـنی وزیـر می رفـت ، امـا از خـلالِ گـفـتار و تجـربه هـای دیده گی روشـنگران مـو سپـیـد ، نمایـان اسـت کـه طره باز خان هیچـگاهی نزد شـخـصِ وزیـر داخـلـه نـمی رفـت تـا احـکـام تـازه دریـافت کـنـد . او بــه گـونـهء مـستقـیم ، و گـفــته می شــود هــر روز ، نـزدِ ســردار مـحــمــد
هاشم خانِ صدراعظم میرفت و نظریات و خواست ها و اوامر وی را مـی شــنــید و
پذیرا می شد .
در زندانی ساختنِ انسانهای به اصطلاح « مجرم » و تفتیش و پالیدن خانهء وی دستِ آزاد و دلبـخـواهـی داشـت و اوامر صادر می کــرد . در مـراحل عـمـدهء شـکنـجه دادن مظـلومـان به گونهء مستقیم سهم می گرفت . از به اصطلاح « مجرمان » به طورشخصی سوال می کرد و اگر « مظنون » سخنی غیر منتظربیان می داشت ، او « امر » می کرد که مجرم را ، باز هم ، شکنجه دهند تا « اقــرار! » نماید .
در پیرامونِ این شخص « مستکبر» بسیار تر خواهیم نگاشت . نبشتهء کنونی را با « قصهء » واقعی زیرین به آخر می رسانیم :
وابسته گان شخصی که به مرحلهء مرگ مریض و دچارِ سرطان معده بود و در سه چهار سال پیشتر از آن به « گناه » روشنگری و « اخلالِ نظمِ جامعه » مدتی در زندان به ســر برده بود عریضه یی ترتیب کردند و یکی از کسان صاحب زبانِ او نزد طره باز خان رفت زیرا دفترصدور پاسپورت به مریض اجازهء خروج از میهن نمی داد.
2
طره باز خان گفت : « . . . در کشورما شفا خانه های بسیاری هست و پزشکانِ فهیم و دانا داریم … این شخصِ مریضِ شما در همین وطن تداوی شده می تواند . حاجت به سفر وی به هندوستان نیست …. »
آن مرد گفت :
« . . . قوماندان صاحب ! داکتر های شفاخانهء علی آباد تصدیقی داده اند که سرطان این مرد درین جا مداوا شده نمی تواند . . . باید به هند برود تا از وسایل مدرن و طرقِ جدید معالجه که بسیار نو است ، استفاده شود . . . . »
قوماندان امنیه گفت :
« . . . حرف اول و اصلی همان است که گفتم . وقت مرا تلف نکن ! »
پایان بخش نخست

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.