آرشیف

2015-2-3

طارق ساحلی

استکبــــار. . .

بخش نخست 
نام جنرال طره باز خان ، به یک عباره ضامنِ امنِیت و بقای ستمبارگان و شیطان منشانِ جامعه وسرزمینِ افغانستان و به تعبیری دیگرگون حامی و پشتیبانِ کشتارِ روشنگران و منادیانِ آزادی های انسانی در دیار ماست و به زندان افگندن آنان. وی به گزینشِ شخصی سردار
محمد هاشم خان ، صدراعظم مطلق العنان و خود رای ، که این جنرال را از خلالِ سالیانِ بسیاری می شناخت ، بر مسندِ قوماندان امنیت کابل جلوس فرمود . درآن سالیان قوماندان 
امنیهء کابل ، شغلِ پُر هیبت و بیم آفرینی بود و می بایست منافع مسند نشینانِ جادوگرقدرتمند را محافظت می کرد.
جنرال طره باز خان به آزادی اندیشه و استقلالِ طرزِ تفکر ، به رأی دادن انسان های آگاه و درست اندیش و به طورِ بارز به روشنفکر جماعت سر ستیزه ء ابدی داشت. معنای مبرهنِ روشـنگر در« مقامِ والای فکری! » او یعـنی دشـمنِ قـدرتمـندان و جامعـه و آزادی کامـلِ بالا دستان . 
هرچند وی از اراکینِ وزارت داخلهء افغانستان بود و بایستی برای مشورت نمودن و « اجازه گـرفتن » نزد آمر اولِ وزارت داخـله یعـنی وزیـر می رفـت ، امـا از خـلالِ گـفـتار و تجـربه هـای دیده گی روشـنگران مـو سپـیـد ، نمایـان اسـت کـه طره باز خان هیچـگاهی نزد شـخـصِ وزیـر داخـلـه نـمی رفـت تـا احـکـام تـازه دریـافت کـنـد . او بــه گـونـهء مـستقـیم ، و گـفــته می شــود هــر روز ، نـزدِ ســردار مـحــمــد
هاشم خانِ صدراعظم میرفت و نظریات و خواست ها و اوامر وی را مـی شــنــید و
پذیرا می شد .
در زندانی ساختنِ انسانهای به اصطلاح « مجرم » و تفتیش و پالیدن خانهء وی دستِ آزاد و دلبـخـواهـی داشـت و اوامر صادر می کــرد . در مـراحل عـمـدهء شـکنـجه دادن مظـلومـان به گونهء مستقیم سهم می گرفت . از به اصطلاح « مجرمان » به طورشخصی سوال می کرد و اگر « مظنون » سخنی غیر منتظربیان می داشت ، او « امر » می کرد که مجرم را ، باز هم ، شکنجه دهند تا « اقــرار! » نماید .
در پیرامونِ این شخص « مستکبر» بسیار تر خواهیم نگاشت . نبشتهء کنونی را با « قصهء » واقعی زیرین به آخر می رسانیم :
وابسته گان شخصی که به مرحلهء مرگ مریض و دچارِ سرطان معده بود و در سه چهار سال پیشتر از آن به « گناه » روشنگری و « اخلالِ نظمِ جامعه » مدتی در زندان به ســر برده بود عریضه یی ترتیب کردند و یکی از کسان صاحب زبانِ او نزد طره باز خان رفت زیرا دفترصدور پاسپورت به مریض اجازهء خروج از میهن نمی داد.
2
طره باز خان گفت : « . . . در کشورما شفا خانه های بسیاری هست و پزشکانِ فهیم و دانا داریم … این شخصِ مریضِ شما در همین وطن تداوی شده می تواند . حاجت به سفر وی به هندوستان نیست …. »
آن مرد گفت :
« . . . قوماندان صاحب ! داکتر های شفاخانهء علی آباد تصدیقی داده اند که سرطان این مرد درین جا مداوا شده نمی تواند . . . باید به هند برود تا از وسایل مدرن و طرقِ جدید معالجه که بسیار نو است ، استفاده شود . . . . »
قوماندان امنیه گفت :
« . . . حرف اول و اصلی همان است که گفتم . وقت مرا تلف نکن ! »
پایان بخش نخست