آرشیف

2020-6-10

رفعت حسینی

استناد به <نامستند!> در شعر پارسی

در ادبیات پارسی (فارسی/دری) کتبی که برانها استناد ورزیده اند، ازدریچه عقلانیت ودانش،وقایه قبولی نه دارند.خودآن کتب، به اصطلاح « مآخذ»، نادرست، نا صحیح ونامستند هستند.
«مآخذ قدیم تاریخ ادبیات دری، بعد از لباب الالباب و چند کتاب عربی که (تنهاوفقط)بیتی یا جمله یی را نقل کرده اند، تاریخ سیستانست که نام مؤلف و خود کتاب هم معلوم نیست.»
تاریخ سیستان کتابیست برآن استنادمیکنندکه «نام مؤلف و خود کتاب هم معلوم نیست و انشای آن هم بحکم قوانین سبک شناسی از قرن پنجم هجری آغاز و تا ٧٢٥ق که پایان وقایع آنست تعلق دارد و بنابرین کتاب قدیم یکدست و یک آهنگ و مربوط بیک سبک نگارش و یک مؤلف نیست.این کتاب هیچ شناخته نشده بود و حتی مؤلف احیاء الملوک شاه حسین که از بقایای شهزادگان صفاری سیستان بود تا ١٠٢٨ق ١٦١٩م که کتاب خود را می نوشت از وجود چنین کتابی بنام تاریخ سیستان اطلاعی نداشت.»
.
«متن کتاب را از روی تنهایک نسخۀ  نایاب در روز نامه ایران قدیم از شماره ٤٧٤تا ٥٦٢در سنه ١٢٩٩١٣٠٢ق نشر کردند و از روی آن نسخه ها نوشتند. تا درآخر به تصحیح بهار در ١٣١٤خ در تهران چاپ شد.
این کتاب در تاریخ ادبیات فارسی دری مطالب بسیار مهم قدیم و نا گفته را اضافه کرد که از آنجمله سرود آتشکدۀ کرکوی سیستان و مدحیۀ محمد بن وصیف سگزی دبیر دیوان رسائل یعقوب لیث و اشعار محمد بن مخلد از نظر قدامت عهد و سبک کهن و رابطه و مطابقۀ آن با وقایع تاریخی در خود دارد مگرعوفی ودولتشاه سمرقندی ازآنها حتا آگاهی ندارند. ولی هیچکس نگفت: که این اشعار را فلان شاعر یا نویسنده یا مورخ تاریخ سیستان بفلان غرض و<مرض>جعل کرده و یا از نظر زبان شناسی و تاریخی پروبلم های عمیق دارد!
«در لباب الالباب و تذکرۀ دولتشاه و همین کتاب تاریخ سیستان و در سائر تذکره ها و مآخذ قدیم و جدید صدها پروبلم های عمیق حل ناشدنی را می توان حدس زد که از نظر زبان شناسی و سبک شناسی و وقایع تاریخی در خور قبول نیست مانند این قصیده معروف منسوب به عباس مروزی که گویا در مدح مأمون خلیفه (حدود ٢١٠ق) سروده بود:
ای رسانیده به دولت فرق خود تا فرق دین
گسترانیده بجود و فضل در عالم بدین
لباب ٢١».
درلباب الالباب ، این استنادگاه[ محوری ]شعرپارسی ،محمود غزنوی شاعراست ودررثای گلستان ،یک کنیزک مغبول، این شعررا سروده است:
تا تو ای ماه زیر خاک شدی!
خـاک را بـر سپـهر فضل آمد
 دل جـزع کرد گفتم ایدل صبر
 ایـن قـضـا از خـدای عـدل آمد
آدم از خــاک بـود و خاکی شد
هـر کـه زو زاد بـاز اصل آمد
لباب ٢٥