آرشیف

2014-12-12

دکتور محمد انور غوری

استاد عرضی حسین

 

استاد عرضی حسین

استاد عرضی حسین

 

در سال 1345 شامل صنف هفتم، یگانه مکتب متوسطۀ لیلیۀ مرکز غور(شهرچغچران) شدم که از صنف دوم تا صنف نهم داشت و من از سومین دور جدیدالشمولان بودم . شهر متشکل از چند تعمیر کوچک دولتی ، چند دکان و چند خانۀ گلی بود . مکتب لیلیه با تعمیر های گلی پراکنده ، به سمت غرب لیسۀ امروزی سلطان علاء ا لدین غوری موقعیت داشت . ما اطفالی که از قشلاقها و دهات دور دست آمده بودیم و به تفاوت های اندک فرهنگی همدیگر آشنایی نداشتیم ، همه چیز در نظر ما نو و عجیب بود . معلم سپورت ما بنام عرضی حسین ، از قوم هزاره ، از ولسوالی پنجاب بامیان و فارغ لیسۀ سپورت کابل بود ، قد کوتاه ، قیافۀ معمولی فقیرانه داشت با لهجۀ هزاره گی ، سخن می گفت . خودم اولین بار بود که با برادران هزاره از جمله هم صنفی هایم آشنا می شدم . چون با یکدیگر هنوز انس نداشتیم ، نسبت به هم مظنون بودیم و کمی با تعصب عامیانه به یگدیگر نگاه می کردیم . استاد عرضی حسین معلم مضامین دری و سپورت ما بود و بعدها معلم لیلیه نیز شد ، او نسبت به تعصب بین اقوام سخت رنج می برد و ار تعصب نفرت داشت ، اگر جنجالی بین شیعه و سنی رخ می داد ، جانب سنی را می گرفت و بیشتر هزاره ها را جزا می داد . زود متوجه شدیم که درقالب سیمای استاد ، مردی بزرگی با اندیشۀ پاک و سجایای بی نظیری نهفته است که ندرتاً در پهنۀ روزگار اتفاق می افتد . از برکت همین استاد ، هر نوع تعصب بین ما از میان رفت و این استاد تا فراغت ما(طی شش سال) معلم مابود ، رفتار درست شاگردان را می پسندید و از خلاف رفتاری بدش می آمد ، صداقت ، بزرگواری و دلسوزی اش نظیر نداشت . یکی از شبها ، در صف پیشروی طعام خوری لیلیه ، منتظر توزیع غذا بودیم ، من عجله کردم، بدون رعایت نوبت ، از چند نفر پیشتر ایستاده شدم اما استاد عرضی دستم را گرفت و با خشم گفت « برادری عزیز به نوبت خود استاد شو » کمی عصبانی شدم ، با قهر صف را ترک کردم و گفتم که« نان نمی خورم» ، به اتاقم آمدم ، نان خوردن خلاص شد ، ساعت ده شب بود ، من گشنه ماندم ، کمی پیشیمان بودم . متوجه شدم که عرضی استاد وارد اتاق ما گردید ، پهلویم نشست ، از بغلش یک قرص نان با مقدار گوشت بیرون آورد پیش رویم گذاشت و گفت « انورجان ، برادری عزیز ، ناز کن که ناز بردار داری» ، تحت تاثیر عاطفه و بزرگواری استاد قرار گرفتم ، اشک در چشمانم حلقه زد ، از گستاخی ام بسیار خجالت کشیدم ، معذرت خواستم ، این خاطه هرگز فراموشم نمی شود . 
در اخیر سال 1350 من فارغ التحصیل شدم ، بعدها اوضاع مملکت مختل شد ، تا سال 1380 هیچ خبری از استاد نداشتم ، در کابل از مرد مان بامیان ، پنجاب ، ورس ، لعل و سرجنگل سراغ استاد را می گرفتم ، روزی برایم گفتند که استاد عرضی در قریۀ سر درۀ منطقۀ نرگس ولسوالی پنجاب زندگی می کند و چند روز بعد ، خبر شدم که ، یکی از شاگردانش بنام محمود بی پروا از غور ، علیحده به پنجاب رفته، استاد را پالیده ، پیدا کرده و اورا به چغچران آورده ، شاگردان سابقه آش که کلان های ولایت بودند همه جمع شده ، دستهایش را بوسیده و گریه کرده اند . بلی خوا نندۀ عزیز ! استاد عرضی حسین هنوز در همان لیلیۀ لیسۀ چغچران است ، تقاعد کرده ، طور قرار دادی اجرای خدمت می کند ، سوانح اش مفقود شده ، معاش تقاعدی وی اجرا نمی گردد. تقاضا می شود که دست اندر کاران معارف غور دلسوزی کنند و سوانح استاد را چارۀ سنجیده و حقوق تقاعد وی را حمایت نمایند ، از استادان هرکدام محمد قاسم علم ، محمود بی پروا ، غلام حیدریگانه ، فضل الحق فضل ، احمد سعیدی ، غلام علی فگار و سایر شاگردان استاد سپاس فراوان که ، به ایشان توجه مبذول داشته و حقشناسی دارند .

صدق و اخلاص و درستی باید و عمر دراز
تا قـرین حق شود صاحب قـرانی در قرن