آرشیف

2014-12-13

حبیب سرود

از عشق مگو هیچ

از عشق مگو هیچ، تباهم نموده‌ای
چون یوسف عزیز به چاهم نموده‌ای
خرمن کنم ترا و چه قسمی بخورم‌ات؟
با گونه‌های گندمی کاهم نموده‌ای
غمگین و غم‌درون و غم انگیز و غم به غم
با کارهای خود همه آهم نموده‌ای
موهای تو به صورت من می‌وزید و من…
چه بی‌خیال، تو به گناهم نموده‌ای
تا حضرت لبان ترا می کشم به لب
گویی که از گناه پناهم نموده‌ای
چون کاغذ سفید به دستت فتاده ام
از عشق نوشتن که سیاهم نموده‌ای
بی‌راه عشق تو که شدم باز یک رقم
با چشم های خود چه به‌راهم نموده‌ای
 
 
17/4/1390  کابل