آرشیف

2015-1-25

باقر فهيمي

از زنــدگی بیدل چـــه میدانیم؟

 

شاعر آیینه ها

بیدل به سخن هلاک کردی ما را
از صفحه ی هوش پا ک کردی مارا
در انجمن حضور آخر چه نواست
ای ساز عدم تو خاک کردی مارا

ملوک الکلام حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل، معروف به « عظیم آبادی » یا « دهلوی » شاعر بزرگ زبا ن فارسی است. بیدل، شاعری است زادۀ هندوستان وپروردۀ محیط ادبی آن کشور در قرنهای یازدهم ودوازد هم هجری، یعنی اواخر دوره ای که هند کانون زبان وادب فارسی بود.است
پدرش عبدالخالق که سپاهی ای بود صوفی مشرب، نام عبدالقادر گیلانی سر سلسه صوفیان قادری را بر فرزندش نهاد. پدر او « نوزاد را برای دعا پیش شیخ مرشد خود میرزا ابوالقاسم ترمذی برد. شیخ برای تولد کودک دو ماده ی تاریخ « قبض قدس » و « انتخاب » را ساخت وکودک را دعای خیر کند.
به سالی که بیدل زملک ظهور
زفیض ازل تافت چون افتاب
بزرگی خبر داد از مولدش
که هم « فیض قدس » است وهم انتخاب
در روایت دیگر آمده است « پدر بیدل صاحب فرزند نمی شد. نذرکرد اگر خداوند فرزندی به وی عطا کند نام اورا به تیمن وتبرک، عبدالقادر خواهد گذاشت که در واقع بنیانگذار فرقه ی قادریه شیخ عبدالقادر گیلانی است.
بیدل، شاعری دیر آشناست وهنوز سالهای زیادی از شهرت محدود او در بین شاعران نگذشته است، محبوبیت بیدل در هند وافغا نستان وتا جیکستان، و ازبکستان ، در حد محبوبیت حافظ ومولانا وسعدی وخیام در ایران است و تحقیق وتد قیق در آثار منظوم ومنثور او به سالهای دوری می رسد، تا جایی که برای مثال، زمانی که « صلاح الدین صلجو قی » در سال 1343 ه. ش. « نقد بیدل » را منتشر کرد، هنوز بیدل، چندان جایی در میان مردم وحتی پژو هشگران وشا عران نداشت،اما به نظر می رسد که بیگانگی با این شاعر گرانقدر، کم کم رو به زوال می رود ودر قلب شاعران که سر شار از عشق وارادت به حکیم سنایی غزنوی و عطار نیشا بوری، و مولانای بلخی و حافظ شیرازی ….. است، جایی هم برای بیدل باز می شود.
شاید نخستین پرسشی که در ذهن خوانندۀ شعر های بیدل مطرح شود، چیزی جز این نبا شد که بیدل کیست؟ تا آنجا که وقتی چند بیت از اشعار ناب اورا برای مخا طبی درد آشنا وحساس زمزمه می شود. شوق شناخت هرچه بیشتر بیدل را در چشمان او به وضوح می بینیم. وعلاقه مند می شویم.اما شرح زندگی شاعرانی که اکنون نیز به عنوان قله های شعر فارسی مطرح اند، در تمام تذکره ها به قدری کوتاه،پرا کنده و بعضاً متنا فر ومتفاوت است که خواننده از اینکه هیچ کس، اطلاعات کار آمد وارزشمند زیادی از زندگی فردی اجتماعی بزرگانی همچون حکیم سنایی ومولانا و حافظ ندارد تعجب می کند.
چرا دانش ما از زندگی آنان، تا این اندازه اندک است؟ پا سخ این پرسش، روشن وساده است، اغلب شاعران مثل همۀ مردم، زندگی ساده ای داشته اند وخود را از حیات مادی مردم، خصوصاً فقیر ترین وافتاده ترین قشر آنان « مردم » جدا نمی دانسته اند، پس عجیب نیست که تذکره نویسان در شرح زندگی این بزرگان، به چند سطر یا صفحه که نیمی از آن هم به اظهار ارادت، ونیمی از دیگر هم به نزاع بسنده می کردند.
بنا بر این، وقتی که ما سلوک اجتماعی وجز ئیات منش وروش زندگی شاعران بزرگ دانش اندکی داریم، جای شگفتی نیست،- که وقتی در جذبۀ جنون آمیز انسانی آگاه وشاعر همچون بیدل- که افغانی هم نبوده وبه قول بازمانده ای از باز ماند گان مغولان آرلاس است. اسیر می شویم، اطلاعات وآگا هیمان از منش اجتماعی او تقرباً به هیچ می رسد.ابو المعانی میر زا عبد الخالق ارلاس ( یا برلاس ) متخلص به بیدل در عظیم آباد پتنه به دنیا آمد. به این ترتیب در می یا بیم که تاریخ تولد بیدل، 1054 هجری و قمری است. بیدل مغولی از قبایل ارلاس بود وارلاس، قبیله ای از طوایف مغول بود که شهرت چندانی نداشت، تا جایی که امروز کسی به یقین نمی داند که ارلاس صحیح است یا بر لاس. اینکه چگونه نیا گان بیدل که احتما لاً در ما وراء النهرو تو ران می زیستند، به هند آمدند ودر آنجا ساکن شدند بر کسی پوشیده نیست.بیدل، زمانی در هند متولد شد که یکی از امپرا تور مغول، یعنی « شاه جهان » شانزده سال بر تخت تکیه داده بود: او5 یا 6 ساله بود که پدرش از جهان فانی عزیمت کرد وسر پرست وتربیت اورا مادر پر حوصله وبا فضلش که او یگانه فرزند او بود بر عهده گرفت سر پرستی وتعلیم مادر قریب یک سال و شش ماه دوام یافت از بد ایام مادرنیز درسال 1061 هه . ق. در گذشت تا این که عمویش میرزا قلندر، مسئو لیت پرورش برادرزاده را بر عهده گرفت میرزا قلندر با آنکه امی بود نه تنها شعر می سرود بلکه در اثر تربیت ذوقی صوفیانه وخانقاهی، شعر شناس توانایی نیز بود. او بود که از بیدل نوجوان می خواست اشعار وکلمات قصار وگزینش هایی راکه از متون عرفانی به عمل آورده بود. برای او بخواند تا ثیر این روش تجربی یعنی معرفی آثار عرفانی، شعرو نثر وخواندن وانتخاب کردن وسپس یادداشت هارا با صدای بلند بر استاد خواندن را در همه موارد دیگر به ویژه درنوجوانی با هوش و ذوق استعدادی ما نند بیدل نباید دست کم گرفت بیدل را از روی آثار او وسخنان تذکره نویسان، شاعری دانشمند عارف مسلک، فروتن وقنا عت پیشه می یا بیم او بر علوم ادبی، عرفان، فلسفه ودیگر دانشهای عصر وقوفی تمام داشت ومی توان گفت دانشمند ترین شاعر بزرگ فارسی بعد ازخسرو دهلوی و عبدالرحمن جامی، بیدل را معرفی کرد.علت آنست که اودر نثرو نظم صاحب شیوۀ خاص یوده ودر بیان معنی ها ومقصود های گونا گون خویش درآن شیوه با نهایت توانایی سخن گفته است.
در اثرهایش اندیشه های عرفانی وغنایی با مضمونهای پیچیدۀ شاعرانه وتشبیه ها وترکیبهای استعاری تخیلی وتوهمات پردامنه وخیال پردا زیهای دوردراز بهم در آمیخته وازاین راهها کلای با رنگ ونگار تازه وکاملاً بدیع فراهم آمده است که بکلی با دیوان های دیگر شاعران پارسی زبان متفاوت است. بیدل، درعرفان از پیروان مکتب ابن عربی به حساب می آمد ودر عین حال، اطلاعات خوبی ازآراء وعقاید هندوان داشت دوستان ویاران صوفی مشرب وسخندان میرزا قلندر که از استعداد شاعری وموزون طبع بیدل نوجوان آگاهی داشتند اورا به سرودن شعر وقرائت آن در مجا لس خود تشویق می کردند. بخش قابل توجهی از مدیهه سرایی های بیدل با این مجالس ومحافل ارتباط دارد،یکی از مشوقان، شاه ملوک صوفی محذوب، شاعر وسخن شناس بود که بیدل را به سرودن شعر بر می انگیخت. گفته های اورا تحسین می کرد. بیدل زیر نظر عمویش، میرزا قلندر، تا سن ده سالگی به مکتب رفت تا این که روزی در مدرسه دعوایی اتفاق افتاد که عمویش شاهد آن بود وبه همین خاطر اورا از رفتن به مکتب منع کرد.عبدالقادر درمدرسه فقط خواندن ونوشتن را آموخت وپیشرفت های او در واقع به خاطر تلاش و پشتکار خود او و تشویق های نزدیکا نش می باشد.« بیدل درسن ده سالگی قرآن را حفظ داشت ونخستین شعر های او مربط به همین دوره است. بیدل، از همان کودکی، هوش سر شار وحافظه ای توانا داشت تا جایی که خود می گوید.
« هر از دحامی که به مشاهده ام می رسید، به حیث مکتبی در راه تکامل من خدمت می کرد، وهر کلمه ای که به گوشم مواصلت می کرد، مرا قدمی جلو تر می کشانید.هر معنی باریکی در مقابلم، یک کتاب اسرار می گشود هر نکته ای، دفتر های حقیقت را باز می کرد. خداوند کریم، یک چنین هو ش تند به من عنایت کرده بود.» « دیوان بیدل » میر زا قلندر، یعنی عموی نا تنی بیدل، نخستین کسی بود که اورا با عالم عرفان آشنا کرد وبه او اجازه نداد که در قیل و قال علوم رسمی، هوش و حافظه اش را به حراج بگذارد، ومیرزا قلندر بود که قرآن کریم را به بیدل، نشان داد واورا وادا شت که حافظۀ بر تر خودرا گنجینه صدای حیرت انگیز خدا کند، وچنین بود که بیدل، کل قرآن را از بر شد.
به اتفاقی تمام منابع بیدل ترک تبار واز قبیلۀ بر لاس بوده است. پدران او از بد و مهاجرت به هندوستان در دستگاه حا کمانی که خود باز ماند گان واحفاد تیمور گورکانی بودند، مطابق باراه ورسمی که در دستگاه آنان وجود داشت، به شغل سپا هیگری اشتغال یا فتند وملقب به « میراز » شدند، این لقب که صبغۀ طبقاتی واشرافی دارد در این دوره کمتر به معنی درس خوانده، نویسنده ، ومحاسب دیوانی ودفتری به کار می رفته است. البته در میان این میرزایان یا امیر زاد گان افرادی که سواد ودانش آموخته بودند، یافت می شد ولی بیشتر لقب طبقۀ خاص ومنتسب به حا کمان وفرمان روا یان بوده است. بیدل در سال 1054 ق. در شهر عظیم آباد ایالت پتنه به دنیا آ مد .
عصر زندگی شاعر، دوران پر آشوب وآغاز زوال خاندان بابری هند. بیدل سیزده ساله بود که حنگهای شاهزاد گان بر سری جا نشینی شاه جهان، که خود هنوز در قید زندگی بود – آغاز شد وبعد از یک دوره خونریزی، حکومت اورنگ زیب عالمگیر را مسلم شد که با قسا وت تمام برادران را از میان برداشت وپدر را محبوس ساخت. بیدل هم در این روزگار پرفتنه زندگی آرا می نداشت وچند سال از عمرش در سفر وآوارگی گذشت، غا لباً در معیت میرزا قلندر وگاه در کسوت یک سپاهی جوان که به تشکیلات نظامی پیوسته بود کار می کرد. نبوغ بیدل از کسی پنهان نبود، بیدل، شاعری بوده است پرکار با طبعی چنان جوشان که باری مثنوی 1200 بیتی طور معرفت را دردوروز سروده است او خود می گوید،
بحر قدرتم بیدل، موج خیز معنی ها
مصرعی اگر خواهم سر کنم، غزل دارم

ودیوان گران سنگ او گواه این ادعاست. تا جایی که « شاهزاده محمد اعظم » این شاعر جوان را به در بار خواند واورا به عنوان سر بازی از سپا هیان خود بار داد. بیدل، در مدتی که همرکاب شاهزاده محمد اعظم بود با فضای پر طمطراق وفاخر در بار آشنا شد، وهنگامی که شاهزاده از او خواست تا قصیده ای در مدح او بسراید، از دربار بیرون آمد ودیگر هرگز به آنجا باز نگشت،گفتنی است که بیدل، در سراسر عمرش، حتی یک بیت در مدح شاه وشاهزاده ای نسرود. از آن پس، چند سال ازعمر شاعردر اکبر آباد ولاهور گذشت تا این که در 1096 ق. به دهلی سفر کرد وبا اقامت دایم در پایتخت ، زندگی آرامی پیش گرفت،اوبه سبب فضل و کمال وقوت شاعری، در میان اهل ادب ودولتمردان احترامی تمام داشت. ولی با همه در خواستهایی که گاه به گاه از وی می کردند، هیچ گاه به پیوستن به دستگاه حکومت وسوسه نشد.زندگی را با کتابت کتب و اصلاح وتربیت دیوانهای شاعران متمول می گذراند، نا گفته پیداست که شاعر بزرگی چون بیدل اگر می خواست شعر خودرا وسیله ی نان ونام کند واز آن نردبانی برای رسیدن به آمال وامیال وترفیع مقام سازد، کاراو به این جا نمی کشید او « قریب سی سال بر پوستین توکل وبه خرید مربع از زاویه قنا عت پا بیرون ننهاده …بیدل، پس از سفرها وتجربه های بی شمار، به شاه جهان آباد رفت وپس از مدتی رخت اقامت دردهلی افکند. ازآنجا که بیدل، سالهای زیادی عمر خودرا دردهلی گذراند، به دهلوی معروف شد، « بیدل » نیز تخلص اوست که ملهم از این شعر شیخ سعدی است.
عاشقان، کشتگان معشوق اند
بر نیاید زکشتگان، آواز
گرکسی وصف او زمن پرسد

بیدل از بی نشان چه گوید باز؟
بیدل، یکی از بزرگترین ونامدار ترین شاعران فارسی گوی سرزمین هند است.بیدل، دهلوی از شاعران دشوارگوی سبک هندی است وبه علت کثرت آثار تنوع شعرش بر غم گمنامی ونا شناختگی در محیط ایران، در افغا نستان وتا جیکستان وازبکستان ودیگر اقالیم زبان فارسی شهرت بسیار دارد. در تاریخ زبان فارسی بیدل یکی از شاعران است که فراوانی اشعارش مایه حیرت است.
زباده ای است، به بزم شهود، مستی ما
که کرد رفع خمار شراب هستی ما
بگو به شیخ که از کفر تا به دین فرق است
زخود پرستی تو تا به می پرستی ما 
زدیم دست به دامان عشق از همه پیش
مراد ما شده حاصل زپیشد ستی ما
به راه دوست چنان مست باده شوقیم
که بی خودند رفیقان ما زمستی ما
نه پیش سرو قدی خاک راه شد بیدل
بلند همتی ما بین وپستی ما

( بیدل )

بیدل با ادبیات کلاسیک فارسی بسیار آشنا بوده است زمانی که ما به خواندن اشعار بیدل می نیشینیم با انبوهی از ترکیبات خاص، حس آمیزی، تصویر های متناقض و همچنین با اوزان خاص عروض وردیف های مشکل در شعر او روبرو می شویم. در مجموع، بیدل، از خیال پردازان چیره دستی است که در ایراد مضمون های باریک، مبالغه واصرارورزد ومی توان گفت که این روش صاحبان آثار سبک هندی است که در اشعار بیدل به حدی مبالغه آمیز دیده می شود، چون وی در دورانی می زیست که شعر هرچه خیالی تر سروده می شد آن را بیشتر می پسندیدند.در نتیجه رویکرد اصلی شعر زمان بیدل حرکتی از سوی طبیعت گرایی به سوی انتزاعی گرایی بود.
اما اوج شاعری وقریحه ی بیدل در غزلسرایی می باشد که موجی از ابهام درآن ها دیده می شود زیرا پرهستند از مضامین پیچیده واستعارات رنگین تا آنجا که می توان گفت شعر شاعرانی چون عرفی وکلیم ونظیری وطالب وصائب درمقابل شعر بیدل ساده هستند.در نهایت با استناد به اشعارش می توان اورا شاعر خیال، شاعرابهام وشاعر سایه ها خواند.یکی از مشخصه های مهم دیگر شعر بیدل کلمه ی آیینه است. به قدری کلمه ی آیینه در شعر بیدل تکرار شده که گویی بیان این واژه دغدغه ی اصلی این شاعر بوده است تکرارفراوان این کلمه از نشانه های منش استعاری استوار شعر بیدل است. دکتر شفیعی کدکنی در این رابطه چنین می گوید: « موتیو m o t I y) ) « انگیزه، محرکه ، درون مایه » آیینه در شعر بیدل بالا ترین بسامد را دارد اگر اورا شاعر آیینه ها خوانده ام به همین دلیل است اگر بخواهیم مهم ترین پیام عرفانی وفلسفی شعر اورا در یا بیم چیزی جز تصویر حیرت نخواهد بود » آیینه در ادبیات فارسی بیشتر به معنای خود بینی وخود پسندی است که در شعر بیدل هم به همین معنا ومعنا های دیگر از جمله برای دیدن زیبایی ها نیز آمده است.
ولی شبنم از کلماتی است که درشعر بیدل به وفور یافت می شود شبنم در شعر بیدل نما ینده ی کو چکی وحقارت است. پارسی شناسان هند از دوراه به بیدل اعتقاد می ورزند، نخست اورا از کما لات وپیشروان بزرگ طریقت می شمارند ودوم بزرگترین شاعر پارسی گوی متا خر، بعد از استا دانی نظیر امیر خسرو دهلوی وجامی می دانند واز نظر اقبال لا هوری هم بیدل پس از شنکر چاریا، بزرگترین شاعر شبه قاره ی هند است.مولانا میرزا عبدالقادر بیدل، « دهلوی » در سال 1133 هجری قمری، در دهلی وبه روایت در عظیم آباد پتنه به سن هفتاد نه سالگی جان به جا نان آفرین تسلیم کرد وبه وصیت خود، در صحن خانه ای که در آنجا می زیست، به خاک سپرده شد واین رباعی، آخرین شعر اوست گه در بستر بیماری سرود ورجعت کرد:
بیدل! کلف سیاه پوشی نشوی
تشویش گلوی نوحه گوشی نشوی
برخاک بمیر وهمچنان روبرباد
مرکت سبک است، بار دوشی نشوی

در آیین عرس. او همه شاعران وصاحبان کمالان پا یتخت حاضر بودن. « عرس بضم اول اصل بمعنی مهمانی عروسیست، ودر عرف صوفیان ضیا فت واطعام که در مراسم بعد از مرگ یا در سالروزها وسالگرد های مشایخ وبزرگان تصوف ترتیب دهند این هنوز به همین نام میان مسلما نان هند خاصه صوفیان آدیار متداول است »
……………………………………………
امروز نسیم یار من می آید
بوی گل انتظار من می آید
وقت است از آن جلوه به رنگی برسم
آیینه ام وبهار من می آید

حیرت دمیده ام گل داغم بهانه ای است
طاووس جلوه زار تو آئینه خانه ای است

( بیدل ) 

دریای خیالم ونمی نیست درینجا
جز وهم وجود وعد می میست درینجا
امر دوجهان، ازورق آینه خواند یم 
جز گرد تحیر، رقمی نیست درینجا
عا لم همه منیا گر بیداد شکست است
از حیرت دل بند نقاب تو گشودم
آیینه گری، کار کمی نیست درینجا
بیدل من و بیکاری و معشوق تراشی
جز شوق برهمن، صنمی نیست درینجا

ما رشتۀ سازیم مپرس از ادب ما
صد نغمه سرودیم ونشد بارلب ما
چون مردمک، آیینۀ جمعیت نوریم
دردایرۀ صبح نشسته است شب ما
ابرام تک و تاز غباریم، درین دشت
جانی که نداریم چه آید به لب ما 
کم گشتۀ تحقیق خود آوارۀ وهم است
مارا بگذارید به دردطلب ما
پیداست که جز صورت عنقا چه نماید
آئینه ندارد دل بیدل لقب ما

 

( بیدل دهلوی )

 

 

منابع….
1) دیوان بیدل دهلوی، به تصحیح استاد خلیل الله خلیلی، تهران ، نشر سیمای دانش ، 1384 
2) گزیدۀ غزلیات بیدل، به کوشش محمد کاظم کاظمی، تهران ،( ابراهیم شریعتی افغا نستانی ) نشر عرفان ، 
1385 
3) شاعر آینه ها ( برسی سبک هندی وشعر بیدل ) دکتر محمد رضا، شفیعی کد کنی، انتشارات آگاه، تهران، 1376 
4) کزیدۀ غزلیات بیدل دهلوی ، مقدمه وشرح لغات ، سعید یوسف نیا، تهران، انتشارات قد یانی، 1378 
5) تاریخ ادبیات در ایران، جلد پنجم، ( شاعران پارسی گوی ) دکتر ذبیح الله صفا، تهران، انتشا رات فردوس، 1376 
6) نقد بیدل، صلاح الدین سلجوقی،( ابراهیم شریعتی افغانستانی ) تهران، نشر عرفان ، 1380 
7) غزلیات دیوان بیدل، ( جلد اول) مقدمه وویرایش ، دکتر محمد سرور مولایی، تهران ، نشر علم ،1386 
8) زند گی وشعر شاعران بزرگ ایران، ( جلددوم ) گروه نویسند گان، تهران، انتشارات تیرکان، 1384 
9) زند گی وشعر صد شاعر، از رودکی تا امروز، خسرو شافعی، تهران، کتاب خورشید، 1380