آرشیف

2014-12-5

استاد غلام حیدر یگانه

از جوغالک و مکـه *

 

به برادر بزرگوارم حاجی غلام محمد

بگذار چشمانم به دستان آبله کُشته ات برسد
رسیدی از کعبه، لالا- پدرم، لالا
از خانه ای که صاحبش
ستون کلبة ما را با دستان خود مستحکم کرد روزی
و آن که نوروزها می آمد تا پدر را در نهالشانی یاری کند
 
***
کفهای خارستانیت، حریر حرم را آبله ریز کرده اند
گامهای ریگستان زادت، طواف را بیخویشتن گشته اند
و بازوان علف روایتت
مکه را پشتاره بسته اند
 
***
تو در نیمة هر گندم، شبه جزیره ای می انباشتی
و تا آخرین متر مربع روز، کعبه را پابیل می کردی در ده
و عرقت کوره های کارستانها را معرق کرد حتی
تا حج را سکه زدی
و بالای بسیار میانه ات، چندین آسمان، چارشانه بود، همیشه
 
***
کندة پیشانیت، اجاق حجر را سوخت سرانجام
و جلد زغال انبارت، احرام را جرقه باف کرد
لالا ـ پدرم، لالا
که روایت سی سال تف بر روی خورشید بودی از ما در آنجا
و اضطراب سی سال پناه جویی از دنیا و عقبی
 
***
چه گفتت آن که پشت لبهای مان را سیاه کرد به بازی
آن که بازیچه های سخنگوی بولعجب می آورد
آن یار و عیار و سرمست و شیرینکار
که شیر پاک را نقب زد در این جهان خون و پلیدی 
 
***
 چشمان فشرده ات، خاکستر ستاره ها را گِل کرده ست
و داس ابروانت، حجت را درو نموده ست از دهر
«جهاد» دستارت را از «کوه سنگان» به زیر انداخت پیرار**
و «صلح»، کاکلهای مزرعه ات را با هلیکوپتر چرید امسال
 
***
قامت بسیار میانه ات، لالا
لهجة شکستة شکریت
و چپاتهای طی الارضت، چه آسان در زمین نمی گنجند
حاجی غلام محمد، حاجی لالا ـ پدرم ـ مادرم!
 

صوفیه ـ قوس 1387 
 
ــــــــــــ
* جوغالک، روستای زادگاه شاعر است.
** کوه سنگان، بلند ترین کوهی است در ولسوالی پسابند (زادگاه شاعر) و مناطق اطراف که نامش با باورها و افسانه ها در آمیخته است.