آرشیف

2014-12-29

رامین رحیمی

از ایـــن غـزل گـذشتم

از این غـزل گـذشتم و از تو نمیشود
یعنی که هرچه گفته شود دو نمیشود

دل بی خیال رفتن واین آمدن که است
هـرگز دچـار مغلـطه ی او نمیشود

شاعر به شعرخود به دوچیز است پایدار
آن وزن وقافیه ٬ که دروغگو نمیشود

من با زبان بی دهن ام حرف میزنم
مثل دلـی که بـرده گـیسو نمیشود

انسان تازه ی به نگاهت دمیده ام
غرقم به چشمیکه به تو ابرو نمیشود

آخــر رسیـد دایـره زنــدگی مگر
اما کی گفته بود به گـردو نمیشود