آرشیف

2014-11-16

استاد عبدالمجید نامجو

ازجنس توام…………

 

 

همرنگ توام ترانه بارانم کن
یک قصه بخوان ومست وخندانم کن

ازجنس توام مسافرخسته وسیر
خاکم بتکان به خنده درمانم کن

ای ماه سرشت پرده برافکن زمیان
باحسن وجمال خویش غزلخوانم کن

ازخاک برآمدم تو را می جستم
در دست توام بی سرو سامانم کن

کفرم تومخوان آلوده ام نیزمپندار
برگرد و بیا سراسر ایمانم کن

ازدوری تو خسته شدم ای ماه رخ
زنجیر بکش مرا و زندانم کن

یا پیش من آی و بوسه بارانم کن 
یا دار بزن مرا و پایانم کن