آرشیف

2015-1-26

محمد دین محبت انوری

احترام پلنگ بـــــــــه قرآن

 

 یک نفر شکاری که درکارش وارد وماهر شده بود وهمیشه در کوه ودره ها مصروف شکار بود وبخوبی میتوانست درسختی وبلندی کوه ها برود.روزی از یک سنگلاخ در حال گذشتن بود که یک پلنگ قوی از مقابلش آمد. آنوقت راه بند شده بود امکان برگشت وجود نداشت هیچ راهی دیگری هم نبود.  این راه آنقدر باریک وخطرناک بود که یک نفرکوه نورد به مشکل میتوانست عبور نماید آنهم همین شکاری بود که ازچنین راهی میگذشت.
شکاری از ترس اینکه پلنگ قوی هیکل اورا از بین نبرد قرآن شریف را که درجیب داشت بیرون نموده جلو روی پلنگ گرفت پلنگ با دیدن قرآن شریف هر چهار چنگ دست وپای خودرا به سنگ محکم نموده پائین تر از شکاری بروی سنگ آویزان شد تا شکاری بتواند بگذرد شکاری از کنارش گذشت . وقتی که گذشت با بی اعتنای وبی رحمی پای خودرا به پشت شیر زد و اورا از جایش انداخت پلنگ از سنگ خطا شد ودرپائین دره سقوط کرد صدای ناله اش بگوش میرسید وبعداز چند لحظه جانداد .
مرد شکاری بخانه برگشت ازهمان روز به بعد از زنده گی خود خیری ندید به ترتیب نوبت زن واولادهایش فوت نمودند وخودش تنها مانده بود وهیچ گوسفندی کوهی را نمیتوانست شکارکند از نظرمردم منفور شده بود وکسی برایش نان نمیداد اواز کردار خود که دربرابر یک حیوان مرتکب شده بود پشیمان بود پلنگ درنده که به قرآن احترام داشت جان خودرا فدای قرآن کرد وبه شکاری ضرر نرساند لیکن مردشکاری با او نامردی کرد.
 
پایان
چغچران
قوس ١٣٨٨