آرشیف

2014-11-18

عبدالله فرحمند

اجساد

آن ها 
حرف نمی زنند
مژگان های سبزشان را
در نیمگاه سطری بسته اند
رد پای شان
تا دیوار های بلند و ساکت میرسد
که خورشید بیماری هرروز پشت آن سقوط میکند
تا جاده های مزدهم که به جهنم منتهی میشوند
و تا سکوت بی معنی در فکهای بی حس ما 
که بر جمجمه های کبود و ورم کرده شان میکوبد
درختان در گوشه گریه میکنند
و چند زن
کودکان یخ گرفته یی شانرا در حفره فرو میبرند
آنان قهر اند
و دستهای سیاهتان را دیده اند

عبدالله فرحمند
7 فبروری 2012