X

آرشیف

ابـــــــر ظلمت

 

نسیما ! آمدی از ملک خاور 
خبر داری ز حال زار مادر ؟
چه گفت از حال زار و خستۀ خویش ؟
چه گفت از سال و ماه و هفتۀ خویش ؟
چه گفت از حالت زار و زبونش ؟
ز درد و رنج و احوال درونش ؟
ز فرزندان غدارش چها گفت ؟
شکایت از چها و از کیا گفت ؟
چه گفت از ناکسان دور و پیشش ؟
چه گفت از درد و رنج و قلب ریشش ؟
چه گفت از گلرخان غرقه در خون ؟
چه گفت از فتنه های دست بیرون ؟
نه گفتی کابل زیبا چطور است ؟
هنوز هم جایگاه یار و حور است ؟
بگو از مکتب و از درس و تعلیم 
ز علم و معرفت ، از کار تعمیم 
هنوز هم بسته است درب مکاتب ؟
ملا و بوریا ، نصوار و کاتب …
خبر از گور های بی نشان است ؟
صدای ضجه و داد و فغان است ؟
ز دانشگاه و پوهنتون چه دانی ؟
ز علم و معرفت آنجاست نشانی ؟
چه کرد آن دشمن دیرینه با ما ؟
به علم و دانش و پیشینۀ ما ؟
به آتش سوخت هست و بود ما را 
هر آن چیزی ز دانش بود ما را 
ز تاکستان پروانش سخن گفت ؟ 
ز هیری تا به بغلانش سخن گفت ؟ 
ز هلمند تا به غزنی و شبرغان 
ز بلخ بامی و ننگرهار و لغمان
تخار و کندز و فاریاب و میدان
ز لوگر تا به دارالملک بامیان
به کوه و دشت و دامانش چه کردند ؟
به خاک و آبشارانش چه کردند ؟
همه جا آتش است و خون روان است 
همه جا ناله و آه و فغان است 
بسی گلها که بودند در گلستان 
همه مردند و رفتند زین شبستان
دگر کابل گلستانی ندارد 
هوای خوب پغمانی ندارد 
چرا کابل چنین ویرانه گردید ؟
چرا مردم چنین بی خانه گردید ؟
وطن را ابر ظلمت پرده افگند 
چنین شر و فساد را برده افگند 
چرا مردم به جان هم فتادند ؟
به قصد خون یکدیگر ستادند ؟
بگو ای باد ! باز هم نو بهار است ؟
گل و سرو و سمن هر سو قطار است ؟
غزالان است به دشت شیرماهی ؟
و یا مرگ است و خون است و تباهی …
چرا دست زمان بر ما جفا کرد ؟
ز خویش و خانمان ما را جدا کرد 
هوا بارانی و فصل خزان است 
در آن سو قبر های بی نشان است 
به عشق میهن خود جان سپردند 
ز جان خوشتر چه باشد ؟ آن سپردند 
وطن گفتند و جان دادند و رفتند 
ز قید بردگی مردانه رستند
مبارک باد مادر ! رفته گانت 
به عشق پاک تو قربانیانت
کنون آن دوره رفت و طرح نو شد
وطن باز هم فروش و یا گرو شد
کلاغان زهر طرف پرواز کردند 
بنای چور و تاراج ساز کردند 
همه تکنوکرات چور و تاراج
ز ابلیس هم ستانند هر زمان باج
هروئین کار و بار و پیشۀ شان 
همین در سر بود اندیشۀ شان
وطن دوستی ، وطن خواهی شعار است ؟
و یا ترویج چرس و یا قمار است ؟
به زیر خط فقر افتاده افغان
همه محتاج و سرگردان به یک نان 
نمی بینی که مردم در چه حال است 
اگر خاموش بنشینی وبال است 
چنین حالت درونم را فسرده 
غم مردم گلونم را فشرده 
امید و آرزو برباد رفته
قفس قفل است ، کلید از یاد رفته

 

سید محمد نادر خرم 
اسلو – ناروی

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.