آرشیف

2015-1-8

نیک محمد نیکزاد

ابتدای نزول وحی بر پيغمبر خدا صلی الله عليه و سلم

  

باب اول: چگونگی ابتدای نزول وحی بر پيغمبر خدا (ص)

از عايشه رضی الله عنها روايت است که: 
حارث بن هشام رضی الله عنه از پيغمبر (ص) پرسيد: يا رسول الله! وحی برشما چگونه نازل ميشود؟ پيغمبر خدا (ص) فرمودند: 
گاهی مانند نغمهٍ جرس، که اين شديد ترين آنست، تا جاييکه سراپايم درهم ميشکند، و من آنچه را ميگويد بخوبی درک ميکنم، و گاهی مَلَک بصورت شخصی برمن ظاهر ميگردد، و با من سخن گفته و من آنچه را که ميگويد درک ميکنم. عايشه رضی الله عنها ميگويد: من پيغمبر خدا (ص) را در روز نهايت سردی ديدم که وحی برايشان نازل ميگرديد، و از اثر اين وحي، آنچنان تحت فشار قرار گرفته بودند که عرق از پيشانی شان سرازير گرديده بود. 

از أم المؤمنين عايشة رضی الله عنها روايت است که گفت: 
اولين باری که بر پيغمبر خدا (ص) وحی نازل گرديد، رؤيا های نيکی بود که در خواب ميديدند، و آنچه را که در خواب ميديدند، مانند روشنی صبح صادق بحقيقت می پيوست، و همان بود که خلوت گزينی را اختيار نمودند، و اولين خلوت نشينی شان در (غار حراء) بود، و در آنجا بدون آنکه بخانواده اش برگردد، چندين شب متوالی را بتفکر و تعبد ميپرداخت، و برای اين عمل توشهٍ لازم را با خود ميگرفت، و چون توشهٍ که با خود داشتند به اتمام ميرسيد، بار ديگر نزد خديجه آمده و مانند مرتبهٍ گذشته، توشهٍ لازم را با خود ميبردند، تا آنکه در همين (غار حرا) بر ايشان وحی نازل گرديد، و بدين صورت بود که: ملکی نزد شان آمد و گفت: بخوان، گفت: (من خواننده نيستم)، پيغمبر (ص) ميگويد: آن مَلَک مرا گرفته و تا جاييکه تحمل داشتم فشار داد، سپس مرا رها کرده وگفت: بخوان، گفتم (من خواننده نيستم)، برای بار سوم مرا گرفته و فشار داد و گفت: (بخوان که بنام پروردگارت که آفريده گار است، انسان را از خون بستهٍ خلق نموده است، بخوان و پروردگار تو بزرگوارتر است)، بعد از آن پيغمبر خدا (ص) با آنچه که از مَلَک شنيده بود _در حاليکه قلبش ميطپيد_ نزد خديجه بنت خويلد رضی الله عنها آمده و گفت: (مرا بپوشنانيد، مرا بپوشانيد)، و او را پوشاندند تا آنکه ترسش از بين رفت، ماجرا را برای خديجه رضی الله عنها بيان نموده و گفت: (واقعا برجان خود ترسيدم)، خديجه رضی الله عنها برايش گفت: نه، هرگز مترس، بخداوند قسم است که ترا هيچگاه خار و زبون نخواهد ساخت، تو کسی هستی که صله رحم را بجا آورده، به بيچارگان ياری رسانده، و با درماندگان همنوايی ميکني، از مهمان بگرمی پذيرايی کرده، و از حق پيشتيبانی می نمايي. 
خديجه رضی الله عنها او را با خود نزد پسر عم خود ورقه بن نوفل بن أسد بن عبدالعزی برد، اين شخص از جاهليت به نصرانيت گراييده بود، و بنوشتن عبرانی شناسايی داشته و چيز هايی را از انجيل مينوشت، و بسن پيری رسيده و کور شده بود. 
خديجه رضی الله عنها برايش گفت: ای فرزند عمم! از برادر زاده ات بشنو که چه ميگويد؟ ورقه به پيغمبرخدا (ص) گفت: ای برادرزاده ام! بگو چه ديدي؟ پيغمبر خدا (ص) آنچه را که ديده بود برايش حکايت نمود، ورقه گفت: اين همان مَلَکی است که خداوند بر موسی [عليه السلام] فرستاده است، ايکاش جوان ميبودم، و ايکاش درآن روزی که قومت ترا بيرون ميکند زنده ميبودم، پيغمبر (ص) فرمود: (آيا ايشان مرا بيرون خواهند کرد)؟ گفت: بلي! هيچکس با چنين چيزی که تو آمده ای نيامده است، مگر آنکه مورد دشمنی قرار گرفته است، و اگر آنروز را دريافتم، با تو همکاری شايانی خواهم نمود، ولی ديری نپاييد که ورقه وفات يافته و وحی بتأخير افتاد. 

جابر بن عبدالله انصاری رضی الله عنهما که از حديث تأخير وحی حکايت ميکند، بنقل از پيغمبر خدا (ص) چنين ميگويد: «درحاليکه براه ميرفت ناگهان صدايی را از طرف آسمان شنيدم، چون سر خود را بلند کردم، ديدم همان مَلکی که در غار حراء آمده بود، بين آسمان و زمين روی تختی نشسته است، از وی ترسيدم، بخانه باز گشته و گفتم: مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد، و خداوند اين آيات را نازل کرد: (ای شخص جامه بر خود پيچيده! برخيز پس بترسان، و پروردگار خود را به بزرگی ياد کن، و جامه های خود را پاک ساز، و پليدی را دور کن) و همان بود که وحی دوباره شروع شده و پياپی نازل گرديد. 

از ابن عباس رضی الله عنهما در تفسير اين قول خداوند متعال که ميفرمايد: )[ای محمد] زبان خود را برای آنکه قرآن را زود تر فرا بگيري، حرکت مده) چنين روايت است که گفت: پيغبر خدا (ص) از نزول وحی به تکاپو و مشقت ميافتاد، و لبهای خود را حرکت ميداد. 
ابن عباس رضی الله عنهما ميگويد: من هم لبهای خود را مانند پيغمبر خدا (ص) حرکت ميدادم، و خداوند اين آيات را نازل کرد: ([ای محمد] زبان خود را برای آنکه قرآن را زود تر بدست آوري، حرکت مده، بتحقيق که جمع کردن و آموختن آن برای تو، بر عهدهً ما است). 
ابن عباس رضی الله عنهما در تفسير اين آيات ميگويد: جمع کردن قرآن در سينهً تو، و اينکه آنرا بخواني[ برعهدهً ما است]، (پس وقتی که آنرا بر تو خوانديم، تو هم متتابعاٌ آنرا بخوان) يعني: آنرا بشنو و گوش فرا ده، (پس برماست بيان آن) يعني: سپس برعهدهً ماست که تو آنرا بخواني، و همان بود که چون جبريل [عليه السلام] ميرفت پيغمبر خدا (ص) قرآن را طوريکه جبريل بر ايشان خوانده بود، تکرار مينمود. 

و از ابن عباس رضی الله عنهما روايت است که گفت: 
پيغمبر خدا (ص) سخاوتمندترين مردمان بود، و از آن هم سخاوتمندتر هنگامی بودند، که در ماه رمضان جبريل عليه السلام نزد شان می آمد. 
جبريل عليه السلام درماه رمضان هرشب نزد پيغمبر خدا (ص) آمده و قرآن را با ايشان تکرار ميکرد، و در اين هنگام بود که پيغمبر خدا (ص) در کار های خير از وزش باد هم سخاوتمندتر بودند.
نیک محمد "نیکزاد"24/11/1390