آرشیف

2014-12-30

استاد خیرالاحد غوری

آیا به این نقاط توجه کـــــرده ایم ؟

درین روزها تمایل فراگیر شهروندان غوری برای تغییر نام چغچران به «فیروز کوه»، در رسانه ها و محافل غوریها و غیر غوریها و در فضای مجازی گرم است . برای اظهار نظر و چشم انداز اجمالی به این شهر طوفان زده و بیقرار چغچران خواستم تا پیرامون ان بحث مختصری داشته باشم . در نام چغچران، همیشه تکانه ¬و جذبه ای هست که همواره ، سکوت، بی-پروایی و بی تفاوتی را به چالش می کشد. میلِ تغییر نام چغچران به فیروز کوه نشان بیداری ما غوریها نسبت به این نامِ که همواره ما غوریها را به سوی حق و عدالت خواهی و مبارز برای حصول آن می طلبد . این سعی و تلاش که از سالها پیش در دماغ ما غوریها تولید گردیده ، آغازیست شایسته و معنی بیداری مان را به نحوی تمثیل میکند اما باید در نظر داشت که با این تغیر نام غور و غوریها چه را میخواهند بدست بیاورند؟ و سر انجام این تغیر نام، چه تحولی را در زندگی مردم غور در قبال خواهد داشت ؟ 
تا زمانیکه روزگار شما را چندین بار به زمین نکوبیده باشد ، نمی توانید معنی واقعی بهای زندگی تان را درک کنید، تا وقتیکه دل تان نشکسته باشد ، نمی توانید کاملا قدر عشق را بدانید و مادامیکه با غم و اندوه آشنا نشده باشید قادر نیستید ارزش خوش بختی را به فهمید .آنگاه که در میان مرده قدم بر داشتید ، چشم انداز قله برای تان دل انگیز میشود . هر بار که نام چغچران را میشنوم یادم از چند نکته که در بالا ذکر کردم می آید و مرا به سوی آن روزها و وضعیت های میکشاند که باید روی آن مکث کرد و هرگز آنروزهای تلخ زندگی مردم غور را فرا موش نکرد. می خواهم علاوه نمایم که ما غوریهای امروزی نسل بد بخت و کم طالع هستیم دست ما به مقصر اصلی نمی رسد از هم دیگر انتقام می گیریم و یکی را به جای دیگر قرار میدهیم و فکر میکنیم که کار خیر و صواب را انجام داده ایم وبا این حرکت به درد و رنج مردم پاسخ مثبت داده ایم . 
گرچه، من در آب و خاک بین پسابند و تیوره، قریه سر سبد که از آثار تاریخی و دیوار های قشنگ و قدیمی بر خوردار است بهره برده ام اما هیچ وقت به چغچران به چشم کم ندیده و این شهر رنج و غم را که در درزنای تاریخ به آن توجه صورت نگرفته از قریه سر سبد کم ندانسته ام وبه نام نستوه ان افتخار میکنم ، من در چغچران بود وباش نداشته ام و در آنجا درس نخوانده ام ولی در درسال 1355 که متعلم صنف هشتم مکتب بودم برای سپری نمودن امتحان کانکور به چغچران، با جمع از هم صنفیان خویش آمده و بعد از سپری نمودن چند شب و روز مختصر عازم کابل شدم وباز در سال 1997و 1998 برای سروی تشخیص ضرورت های مبرم مردم غور در ترکیب تیم سروی به چغچران آمده تا ازمشکلات و تنگ دستی های مردم غور معلومات تهیه بدارم . در سال 1998 در ترکیب تیم سروی که من در آن عضویت داشتم اکثرا انجینران و دوستان که درین تیم با هم بودیم از ولایات دیگر کشور بودند و من از ایشان خواستم تا با من یکجا به قبرستان برویم که در آنجا مردمان بی بضاعت چغچران در سالهای 1350 و 1351 از فرط گرسنگی جان داده بودند و در خاک سر زمین نستوه چغچران خوابیده اند . من هدفی داشتم تا از یکسو درین قبرستان گرسنگان غور اتحاف دعا نمایم و از جانب توجه همکارانم را به بی پروایی و بی توجهی سر دمداران قدرت در کشور معطوف نمایم . در حالیکه اشک از چشمانم جاری بود برای دوستا ن غیر غوری خویش توضیح میدادم ایشان هم مرا همرای کردند که این خاطره تا روزی که زنده باشم فراموشم نخواهد شد من به دوستان که درین سفر همرایم بودند تذکر دادم که در کشور ما ضرب المثل است که گفته میشود (قبر گرسنه را تا هنوز کسی نشان نداده ) است خاطر نشان ساختم که این مردم که درین خاک مدفون و خوابده اند مردگان گرسنه اند و خوب به خاطر دارم که همه بر حکومت وقت لعنت گفتند. من درجه این عزیزان غوری که از بابت گرسنگی و قحطی بکام مرگ فرو رفته اند کمتر از درجه شهادت در راه دفاع از خاک و وطن نمی دانم. ای کاش مناره های که در غور اعمار گریده بنام همین شهدای ارمان بگور رفته نامگذاری میشد ، اگر این کار میشد من شخصا به این نتیجه میرسیدم که ما غوریها اکنون به سر هوش آمده و متوجه خود شده ایم . می خواستم تا شمار این خفته گان بخاک را بگیرم باز یکی از دوستان گفت که درین قبرستان در سالهای پسین هم مردم دفن گردیده است و من هم از شمارش قبرها صرف نظر کردم . من که بیشتر دوران جوانی و زندگی خویش را در کابل سپری نموده ام و هر وقتیکه نام چغچران را میشنوم هم زمان با آن یادی از شهدای گرسنه به خاک غور و بی توجهی ، بی پروائی ، بی لیاقتی ، هرزه گی ، ، ظلم ، جفا ، بی باز خواستی ، بی کفایتی ، و ناروایی، عدم حس رعیت پروری زمامداران وقت را مسجم میسازم . مردم غور همه این مشکلات را تحمل کردند و مردند مگر به مال و جان کسی تعرض نکردند آیا تحمل و برد باری و خویشتن داری ، صبر و حوصله ، قناعت و جان نثاری ازین بیش شده میتواند؟ از نظر من غوریها باید هر رهبر و سیاست مدار کشور که به غور میرود در قدم نخست و در روز اول به همین قبرستان برده شود و درین مورد برایش توضیح داده شود تا چشم نا بینا و گوش نا شنوای همه با دیدن این مردان و زنان ، اطفال و کودکان خفته بخاک باز شود . این یاد گار تاریخ زندگی ماست که به هیچ وجه نباید ازان انکار کنیم و یا تلاش نمایم تا این روزهای سیاه زندگی را فراموش کنیم .
قحطی ، تنگ دستی ، فقر و گرسنگی چیزی نیست که تنها به سراغ ما غوریها آمده باشد بسیاراز ملل جهان به آن آشنا هستند. ازینکه روزی در سر زمین چغچران قحطی آماده و عده ای از مردم غور در پای این قحطی جان سپرده اند به هیچ وجهه به معنی شرمساری ما نیست که امروز عدهء از جوانان غور از وضعیت پیش آمده در سالهای گذشته مایوس و متأثرند. اما بر عکس تشتِ بدنامی ادارات بی¬عرضه از بام افتاد؛ ولی استواری چغچران که امروز برخلاف آن دوران، دارای تحربة بیشتر، علما، کارشناسان،و رسانه ها است، مجدداً اثبات گردید. 
فرض مي كنيم نام چغچران فيروزكوه شود چه تغير رونما خواهد شد؟آيا سرك هاي آن قير ريزي ميشود؟آيا مردم آن با سواد خواهد شد اين درست است كه فيروز كوه نام با اعتباربوده وزماني شهر نامداري در جهان بوده ولي اگر صداقت وعزت نفس باشد وآن غرور پدران را داشته باشيم به سادگي ميشه از چغجران فيروزكوه بسازيم. 
چغچران نامیست ریشه ای ودرخور باشندگان غور تاریخی! فروزکوه هم چنانیکه از شکوهش پیداست ، خیلی دارای ابهت وعظمت است ، اما این نام پابرجا واز اهمیت همیشگی برخوردار ونیز متعلق به قلمرو غور تاریخی است. اگر چغچران را از غور ببریم وفیروزکوه را بران ببندیم، در حقیقت ، چغچران ریشه ای را با دست خویش از دست خواهیم داد؛ حالا کاری باید کرد که هم چغچران بماند وهم فیروزکوه از بالندگی تاریخی بهره مند شود. حال اگر غوریها همت کنند و دست وآستین بر زنند و در پی حصول حقوق از دست رفته ای خویش اقدام نمایند با هم دیگر پذیری و ایجاد تفاهم و همدلی میتوان چغچران را به فیروز کوه مبدل ساخت و حتی بهتر ازان معمور و آباد گردانید . حال فرض کنید که نام محمود به احمد دادید .آیا در کرکتر ، خواص و اوصاف احمد کدام تغیر کلی به میان خواهد آمد . خود اسم چغچران هرگز به قحطی سال های 50 و51 ربطی ندارد . این سر زمین غور بار بار در طلاطوم، نا میمونیها و قهر روزگار روبرو شده است . نام چغچران از روزگار قدیم مانده شده وهم با یک مناسبت خاص روزگار که آن هم با همین طور یک مسأله روبرو بوده است . 
اگر غوری ها همت کنند وکمر ببندند بدون شک می توانند نام پدران خود را زنده کنند، امااگر فقط به باوراین باشند که اگر ما نام های تاریخی راجایگزین نام های که دربین مردم جا افتاده است نماییم، این کار راه را به جای نخواهد برد وهیچ دردی را دوا نخواهد کرد هیچ نام به ذات خود مطلقا بد ویاخوب نیست مهم اینست که مردم ازان نام چه برداشت دارند و چه عملکرد را داراهستند . اگر نام چغچران به فیروزکوه تبدیل شود شاید درفعالیت های افراد درغور کدام تغییر رونما نگردد وفقط این امر درفراموشی فقروبدبختی درغور وخود را تکیه دادن به سایه ای افتخار کردن به کارهای که درگذشته ها کسانی انجام داده است ولی به اثر بی تفاوتی های خود ما وخواب های غفلت عنقریب غور فراموش شود. این تقصیر نام چغچران نیست بلکه تقصیر ما هست که کارنکرده ایم که کسی نام مارا به یاد داشته باشدوبه نیکی یاد نماید. 
چغچران با نام محرومیت ومظلومیت توام است فکر نکنید که عقب مانی به این نام گره خورده است. چغچران یاد حوادث تلخ را در لوح خاطر ما زنده میگرداند که شاید حماسه بیافریند.لذا خوب است چغچران وفیروز کوه را به هم پیوند دهیم عدالت خواهی رااز نام چغچران آغاز کنیم تا همه سر زمین ما فیروز کوه زمانش شود. 
اما نخست باید، اندیشه و عمل ما دگر گردد. ولی، دریغا که همچنان به اصلِ واجب¬الاحترام بودن و بی مسؤولیت بودنِ نظام سیاسی باورمندیم. هنرِ همکاری با مسئولان، تشویق آنان و درایتِ نظارت بر کار آنان را نداریم. یعنی همانیم که بودیم. و از این رو است که نام نستوه چغچران، لرزه بر اندام ما می اندازد تا غفلت ممتدِ ما را برهم زند.
اکنون که بحث از نام فیروز کوه به جای چغچران است به ناچار به سراغ تاریخ برویم و چند صفحه ای از تاریخ را درین مورد ورق بزینم تا خیال ما درین باره بیشتر و روشن تر گردد . 
منهاج السراج جوزجانی در طبقات ناصری جائیکه در باره معرفی سلطان جنگ آزمای سلطان علاوالدین می نویسد چنین بیان میدارد" سلطان علاوالدین پس از نشستن در تخت فیروزکوه هردو برادر زاده خود غیاث الدین محمد سام و معزالدین محمد سام پسران سلطان بها والدین را در قلعه وجیرستان محبوس کرده و برای آنها وظیفه و معاش تعیین نمود وبا سلطان سنجر مکاوحت پیش گرفت تا کار بجائی رسید که سلطان سنجر لشکر خراسان را جمع کرده عزیمت بلاد غور را مصمم گردانید و سلطان علا والدین لشکر غور را در حدود هریوا رود فرود اورده امر فرمود تا زمین پس پشت لشکر را آب داده ومنادی کردند که پس پشت زمینها پر آب شده است هر کس واپس گریزد در گل خواهد ماند ، چون مصاف شد هردو لشکر مقابل شدند از دست راست لشکر غور ششهزار سوار که از اقوام خلج و ترکان غز بودند بگشتند ودر لشکر سنجر شاه پیوستند ، هزیمت بر لشکر غور افتاده و جمله مبارزان و معاریف لشکر غور در آن زمین های خلاب و پر نی و گل بماندند، برخی اسیر و بعضی شهید شدند و سلطان علا والدین گرفتار گردید. سلطان سنجر فرمان داد تخته بند آهن حاضر آوردند تا در پای او نهند ، سلطان علاوالدین گفت که با من آن کن که من با تو پسندیده بودم و تخته بند زر با تو مهیا کرده بودم تا مقدار و حرمت سلطنت تو محفوظ و موفور باشد ، سلطان سنجر همان تخته بند بر پای خودش نهاد و مراجعت کرد . چون لطایف طبع و شهامت عقل علا والدین حسین در آن عصر مذکور و مشهور بود و آن معنی به سمع سلطان سنجر رسیده بود ، بعد از چند روز سلطان علا والدین را طلب نمود و اعزاز کرد و مخلص گردانید ویک طبق گوهر ثمین پیش مسند نهاده بود بدو بخشید و علاو الدین بر بدیهه این رباعی بگفت.

رباعی

بگرفت و نکشت شه مرا در صف کین 
هر چند بودم کشتنی از روی یقین

بخشید مرا یک طبق در ثمین 
بخشایش و بخشش چنان بود و چنین

 

سلطان سنجر اورا حریف و ندیم خویش تعیین کرد ، چنانچه هیچ مجلس عشرت بی حضور او نبودی ، تا در نتیجه ء الفت به اخوت کشید و سلطان سنجر او را برادر گفته با اعزاز و اکرام با گله های اسپ و رمه های گوسفند و خدم و حشم فراوان در غور فرستاد . در آوان غیبت سلطان علاوالدین اکابر جبال غورات اتفاقا ملک ناصرالدین حسین مادینی را از مادین آورده وبر تخت فیروزکوه بنشاندند و جماعت متمردان (کشی) که از دیگر خلق غور به استکبار و استبداد از همه راحج تر بودند ، فساد بسیار کرده بودند خزاین و اموال سلطنتی را بغوغا از ملک ناصر الدین در لباس انعام و صدقات تشریفات در تصرف آورده بودند . سلطان علا والدین که با آن خزاین و حشمت و مواشی از خراسان در غور آمد ابتدا در (کیشی) رفت و جمله کشکها و عمارات شان را خراب کرد و بعد از انتقام متمردان در فیروز کوه آمد و قبل از رسیدن او ناصر الدین حسین را هلاک کرده بودند، سلطان علا والدین پس از اشغال تخت فیروزکوه روی به فتوحات بلاد دیگر نمود چنانچه با میان ، تخارستان ، جرم، داور ، بست این بلاد را تصرف کرد و از خراسان قلعه تولک را که در جبال هرات است بگرفت ، شاعری بود در حصار تولک او را عمر سراج میگفتند در وقت آخر جنگ و فتح قلعه تولک این بیت بگفت.

براسپ نشسته ورلک و فورلک 
مقصود تو تولک است این هم تولک

و از آنجا به غرجستان آمد و آنرا بگرفت و دحره نور ملک را که دختر شاه ابراهیم بن آرد شیر پور بود بحواله نکاح خود آورد و صحن رودبار مرغاب و قلاع آنرا در تصرف خود آورد و مدت زیاد در حصار و قلعه (سبکجی) جنگ نمود تا تصرف کرد. 
طبقات ناصری در صفحه 349 شرح حال ملک ناصر الدین را چنین بیان داشته است که چون سلطان علا والدین حسین در مصاف سنجر گرفتار گردید مملکت غور و جبال آن مهمل ماند ،گردن کشان و متمردان غور تمرد آغاز نمودند و با یکدیگر مکاوحت کردند ، اکابر شان ملک ناصر الدین حسین بن ملک شهاب الدین محمد مادینی را از مادین آورده بر تخت فیروزکوه بنشاندند او خزاین سلطان علا والدین را تصرف کرد و جمله نفایس و اموال و ضرایف را چه به ضرورت و چه به اختیار به امراء و اکابر و اراذل داده ممالک غور را تصرف نمود ، تماما تحریک و قوت دادن ومدد او از جانب متمردان (کیشی) بود. ملک ناصر الدین بر زنان و جواری ایلاع تمام داشت ، بعضی از جواری سلطان علا والدین را در خدمت خود آورده بود ، چون سلطان علا الدین از نزد سنجر با عزاز و اکرام وافر عازم غور گردید و خبر وصول رایت اورا در فیروز کوه آوردند ، رعب سیاست او همه دلها را در ورطه خوف انداخت ، جمعیکه در اخلاص دولت عالی مخصوص بودند در خفیه آن کنیزکان سلطان را که در خدمت ملک ناصر الدین بودند تحریص کردند تا فرصت جستند و به وقتیکه ملک ناصر الدین بر بستر خفته بود ، بالش را بروی او نهادند و در چار طرف بالش بقوت جمعیت فرو گرفتند تا هلاک شد. 
حال شاید به بعضی از دوستان و هم وطنانی غوریم سوال خلق شده باشد که ذکر این همه از طبقات ناصری چی ربطی به بحث فیروز کوه و چغچران دارد ؟ من درین مورد رابطه ای را می بینم . چون در چندین جا در نوشته فوق از (کیشی)یا (کشی) ذکر به میان آمد و در نوشته بعضی از تواریخ نگاران متقدمین (کسی) یا (کیسی) نیز تذکرات به ملاحظه رسیده است . این (کشی ) یا کیشی) در حقیقت نام (کاسی ) امروزی را در دماغ انسان تولید میکند. از احتمال بعید نیست که (کشی) یا (کیسی) نام گذشته کاسی امروزه باشد. زیرا بین (کیشی یا کشی، کسی یا کیسی ) قدیم با (کاسی) امروزی هم خوانی زیادی وجود دارد که نمی توان آنرا از نظر انداخت. پس اگر قبول کنیم که (کیشی) نام گذشته کاسی امروزی باشد پس این ساحه متعلق به شهر فیروز کوه نیست . چنانچه صاحب طبقات ناصری درین مورد مینگارد که (سلطان علا والدین که با آن خزاین و حشمت و مواشی از خراسان در غور آمد ابتدا در (کیشی) رفت و جمله کشکها و عمارات شان را خراب کرد و بعد از انتقام متمردان در فیروز کوه آمد) . از فحوای کلام مولانا منهاج السراج معلوم میگردد که فیروزکوه جای دیگری در غور بوده و مرکز اصلی حکمروایی سلاطین غور بوده است که امروز به افسانه تبدیل گردیده. تاریخ شاهد است که فیروز کوه در سال 619- 620 در اثر حملات جهانسوز چنگیز از دست اوکتای پسر چنگیز خان بکلی خراب شده و به خاک مبدل گردیده اکنون محل اصلی فیروز کوه مشکوک است . محترم محمد عثمان صدقی در رساله شهر های آریانای خود در باره فیروز کوه معلومات ذیل را ارایه میدارد که فیروز کوه حصار کوهی است در سر زمین غور که از طرف قطب الدین محمد معروف به ملک الجبال در ناحیه موسوم به (ورشاده) یا (ورساده)بنا یافته بود . پس دیده میشود که کلمه (ورشاده)یا (ورساده) با (کیسی)یا (کشی ) هیچ هم خوانی ندارد . اما بالاخره زمان خواهد رسید که بعد از مطالعات و کاوش های علمی شهر فیروز کوه و محل آن تثبیت گردد. 
و اما کاسی مرکز چغچران است و از دولتیار 67 کیلومتر فاصله دارد ، کاسی و قشلاق های مربوطهء آن اصلا در شمال مجرای هریرود واقع است ، ولی مرکز حکومت چغچران با محوطه بزرگ مربع شکل آن در دهن کندیوال تقربا به 300متری سواحل جنوب رود خانه آباد شده است به طرف شرق کاسی (قطس) بطرف غرب آن (سونک) و (الند) به طرف شمال آن غلمین وبه جنوب آن هریرود جریان دارد ، از مربوطات آن یکی شیلهء (کندیوال ) است که از وادی کاسی به دامنه و داخل رشته (بند بایان) پیش رفته است و (ا خته خانه ) یکی از دهکده های مهم آنست . روی هم رفته دره کاسی را به سه حصه سفلی ، و وسطی و علیا تقسیم میکنند که بیشتر از 300 خانوار در آن اباد است . 
فیروز کوهی اسم است نسبتی از روی (شهر فیروز کوه) مرکز سلاله های غوری یا از روی نام کوه (فیروز کوه) به میان آمده است . 
فیروز کوهی قراریکه گفته شد اسمیست نسبی ووضعی و نسبتا جدید که شاید (اوتی های) هرودت ایشان باشند . اما تیمنی های غور را مورخین بدو شاخه بزرگ تقسیم میکنند که یکی قپچاق و دیگری را درزایی گویند و احتمال دارد ، عبارت از همان درازی یا دروزی باشد که بیلو آنرا یکی از دو شاخه فیرزکوهی خوانده به هر حال این شاخه خواه جزئی از فیروز کوهی خواه قسمتی از تیمنی باشد هرودت از آنها بنام (دروسوئی ) یاد کرده و شهر معروف آنها را تیباره خوانده و این شهر همان تیوره ویا تیواره امروزی است . 
اما اکنون، نیاز بیشتر به شناخت درست چغچران و غور داریم. تا با شناخت درستر و کاملتر از خود بتوانیم باوری بیشتر بخود خلق کنیم ، ایجاب میکند تا به عوض تغیر نام چغچران را بهتر از فیروز کوه آبادان بسازیم، زیرا چغچران، فقط طرحی و هویتِی بالقوه، است که باید دلسوزانه به آن توجه گردد تا سرانجام، این تاریخچه،بگونه دیگری ورق بخورد. 
دیگران نیز به اساس سعی و کوشش به نتایج مطلوب رسیده اند مثلا دوبی که روزی جز ریگزار خشن با افتاب سوزان و دشت های نا ملایم ترس و وحشت را در دل انسان جا میداد امروز به بهشت روی زمین مبدل گشته است و تمام مردم دنیا عاشق دوبی اند . یا اگر نظری به تاریخچه حیات آباد پاکستان انداخته شود روزی به جز غند جهادی حکمتیار کسی دیگر را تاب بود وباش دران نبود امروز از برکت کار و ابادی به جای رسیده که به قول مردم اگر مرده را درآن به بری زنده میگردد. زمانی که نمره های زمین در خیر خانه توزیع میگردید من خوب به یاد دارم که مردم کابل میگفتند که به خر خانه کی میرود و یا به پشه خانه کی میرود اما امروز خیر خانه یکی از جا های دیدنی و پر بهای شهر کابل است . 

خوب به همه حال ، اکنون می پذیرم که ، چغچران را فیروز¬کوه نامیدیم، باز چه اتفاقی خواهد افتاد در بین مردم افغانستان نیکو نام تر خواهد شدیم ؟ آیا مردم افغانستان دیگر غور را ، غور هرات نخواهند گفت ؟ رعایت حق شهر وندی ما بیشتر خواهد شد؟ به اتحاد و اتفاق غوریها کمک بیشتر خواهد کرد؟ هیبت و ابهت غور را بیشتر خواهد ساخت ؟ ودر یک حرف گره گشای کدام مشکل غور خواهد بود؟ آیا این یک جعل تاریخی نیست که ما غوریها بدست خود بر تاریخ و محلات تاریخی سر زمین خویش میزنیم؟ جای که تا هنوز محل اصلیش مشکوک است و ما به ضم خویش تصور می کنیم که چغچران فیروز کوه است. دلیل فوق العاده که باید چغچران به فیروز کوه تغیر نام دهد کدام است؟ فیروز کوهی که ما غوریها ودولتهای بد نام و کم کار ما تا هنوز موقعیت آنرا تثبیت کرده نه توانسته ایم آیا میشود که فقط با نامگذاری چغچران به فیروزکوه باز چغچران معمور و آباد داشته باشیم ؟. آیا میشود یک دوست مزیت این تغیر نام را برای ما خوانندگان جام غور توضیح بدهد تا ما هم مطلع شویم و فلسفه این تغیر نام را بدانیم؟
من بیشتر به این باورم که ما غوریها اگر می خواهیم تا تغیری در غور بیاید درگام نخست ایجاب می نماید تا ما روشن فکران غوروعامه مردم تغیر نمایم و از سیاستها ، پالیسی و روشهای کدویی و بی مزه پیروی نکنیم وبا یک صدا ونوا برای خدمت مردم غور تلاش کنیم ودر حصه بیداری مردم سعی نمایم تا مردم برای حصول حق خویش بر پا خیزند آنگاه ما به هدف خویش نایل می آیم. 
حال اگر این به اثبات رسیده باشد که محل فیروز کوه پای تخت افسانوی غوریهای قدیم در همین کاسی ویا چغچران امروزی قرار داشته باز هیچ مشکلی وجود ندارد میتوانیم به آسانی همه چیز های دیگر و گذشته ای چغچران را فراموش کنیم ویک دم نام فیروز کوه را بر آن بگذاریم و پتویی خویش را تکانده برویم . باور دارم که پیشنهاد تغیر نام چغچران به فیروز کوه به مقامات دولتی هیچ مشکلی را به بار نمی آورد و شاید هم به ذودترین فرصت جناب رئیس جمهوربه دلایل مختلف با امضای خویش این درخواست غوریها را لبیک بگوید. 
حرف آخر اینکه وقتیکه می خواهید دست به چنین اقدام تاریخی بزنید لازم است تا همه نقاط که جهات مثبت کار را بیان میدارد بررسی نمایم تا خدا نا خواسته مرتکب اشتباه نشویم و اشتباه هم رخ میداد حجم و وزنش کمتر باشد . 
راستیش وقتی مژده جناب نثاراحمد حبیبی غوری را درسایت جام غورکه نوشته بود (فیروز کوه نامت مبارکباد) خواندم ونظردوستان را نیز مطالعه نمودم می خواستم تا درهمان صفحه چیزی بنویسم اما ازینکه این موضوع ایجاب بحث بیشتر را می نمود ترجیح دادم تا مسایل بیشتری پیرامون این موضوع با ارسال مقاله جداگانه به سایت جام غور نظر خویش را ابراز نمایم . با عرض حرمت .