آرشیف

2016-9-28

مسعود حداد

آوای عــشــــــــــق

همچو مجنون می سرایم، عاشق لیلا شدم
 ترک بوستانش نموده، عازم صحرا شدم

در کویر آرزویش، تشنه لب هستم هنوز
بانگاه کُنج چشمم ، آب را جویا شدم

آن کویرِگرم وسوزان ،سوخت تارِ پود من
خوش درآنم، آخرالامر، عشق را آوا شدم

همچو لقمه چرخ میزد، برزبانم،  نام او
لال وگنگی ام زدود و ، اینچنین گویا شدم

بادۀ چشمش فزون و، نرخ می خواری بلند
 ساقیِ افزون طلب را، زین سبب مینا شدم

احسن الخالق ترا خوانده، کنم شکری بجا
 قطره سان در عشق بودم، عاقبت دریا شدم

مسعود حداد
28 سپتامبر 2016