آرشیف

2017-3-8

احمد سعیدی

آقایان اشرف غنی و عبدالله، آیا زجه و ناله مادران این سرزمین نمی شنوید ؟

امروز  این نامه را بخاطر زجه و ناله های مادری می نویسم که فرزند دلبندش را در حادثه خونین چهار صد بستر از دست داده است و جگر گوشه اش بدون موجب جام شهادت نوشیده است، بخاطر مادری می نویسم که ساعت پیش ظالمان و نفرین شده گان اسلامیت و انسانیت چراغ زندگی دلبند کسی را برای همیش خاموش کردند.
من معنی ناله و فریادهای این مادران این همسران و این خواهران را با گوشت و پوست خود احساس میکنم به یقین هرکس که امروز جام شهادت نوشیده یا زخمی شده برادر من است خواهر من است هموطن من است قلب و وجود من است. میدانم در اثر غفلت و بی کفایتی مسئولین چطور  دشمنان خود را به شفاخانه چهار صد بستر رسانیده و تا منزل 5 و 6 بالا رفتند. از سوی دیگر میدانم این قتل و قتال این کشتن ها و بستن ها در یک زمان کوتاه  ناجوانمردانه کمر  مادران و خواهران این شهدا را می شکند، میدانم چطور امشب پدران، برادران و مردان خانواده برای تسلی خواهران و مادران شهدا اشک های خودشان را مخفی و پنهان می کنند. و میگویند خدا صبر بدهد همچنان
می دانم در این لحظات مادران شهدا و مجروحین چی حال و هوای دارند، ای خواهر ای مادر تا چه وقت کفن بدوزیم و زیر خاکش کنیم، انتظار داشته باشید اشرف غنی و عبدالله این حادثه را ماننده همیشه با دروغ پردازی ها و فریبکاری های که دارند با شدید ترین الفاظ محکوم می نمایند و خیره سرانه میگویند کمیسیون جهت بررسی این حادثه موظف شده  عاملین این حادثه را به پنجه قانون می سپاریم مانند وعده های سر خرمن، خواهر و مادر من از این حاکمیت بخاطر آوردن امنیت و آسایش امیدی نداشته باشید این ها خود در منجلاب از بد بختی های درونی حکومت خود گرفتار اند پس اشک های تان را پاک کنید و خم به آبرو نیاورید، چون ما و شما بودیم که همچو حاکمیت را قبول کردیم و به آنها رای دادیم، همت تانرا بالا ببرید، هنوز این سریال را پایانی نیست . هر قدر عمر این حاکمیت ادامه میابد ویرانه ها ویرانه تر و زخم ها خونین تر می شوند.
خواهران من شیر زن افغان به یقین من طوریکه درد شما را احساس میکنم با یکدیگر شناخت نزدیکی نداشته باشیم اما یک وجه مشترک داریم که همه ما و شما این وطن را دوست داریم و از بی کفایتی های این حاکمان بجان آمده ایم. نمیدانم چه بنویسم سوگند به خداوند پاک شخصاً خجالت میکشم آنچه که در زیر سایه حاکمیت پوشالی شما با گذشت هر روز  بر مردم ما میگذرد شما را بعد از این رهبر خطاب کنم همین قدر کافیست که شما را آقا خطاب کرده ام، چون میدانم فرزندان شما در افغانستان حضور ندارند از درد و رنج مادر که امروز فرزندش جام شهادت نوشیده یا زخمیست که در میان مرگ و زنده گی دست و پنجه نرم میکند بشما هیچ فرقی نمیکند. دنیا را آب بگیرد مرغابی را تا بند پایش است. من نمیخواهم در این روز خونین بی حوصله  احساساتی شوم  کسی را توهین و تحقیر کنم درحالیکه بسیاری ها که در سرنوشت مردم ما ماجرا جویانه بازی میکنند مستحق توهین و تحقیر اند مردم افغانستان هر روز با مرگ تدریجی لحظه شماری میکنند، به یقین میدانید بعضی از مسئولین این حاکمیت گفته می شود که جنایتکاران را مستقیم و غیر مستقیم در زیر سایه بال های کثیف خود حمایت و نگهداری میکنند. شما نمیدانید آیا چشم ندارید که  با گذشت هر روز بذر آتش و خون در کشت زار سرزمین به آتش کشیده ام بطور ماهرانه پاشیده می شود . اگر خبر ندارید خبر شوید در تمام دنیا بخصوص انسان های که اخلاق سیاسی و وجدان بیدار دارند حوادث مانند حادثه امروز چهار صد بستر یا حوادث دیگر که رخ میدهد مسئولین با بی کفایتی خویش اعتراف نموده از مردم معذرت خواسته استعفا مینمایند اما در کشور ما نه این شجاعت وجود و نه این اخلاق و نه این شرافت چون زد و بند های سیاسی بزن و بخور ها  دزدی و گرگی ها حیا و شرم را از چشم بعضی ها دور ساخته، پرده بی غیرتی روی چشمان بعضی ها را سیاه ساخته خدایا نمیدانم چه بگویم و چه بنویسم  نمیدانم چگونه شکایت کنم شاید این نوشته ام زمینه ترور کردنم را فراهم سازد یا شاید پشت میله های زندان بروم ولی بخاطر نجات وطن و مردمم از این بد بختی ها حقیقت را بدون پرده میگویم در حال حاضر برای خود مرگ را بر زنده گی، و زندان را بر آزادی ترجیح میدهم در محافل مختلف این مسئولین بی کفایت از جنگ و تجاوز واز راكت و از انفجار که هر روز از کشته ها پشته میسازند  به گونهء صريح که کی ها عامل این همه بدبختی ها اند کی در این جنایت در داخل نظام شریک اند سخن به ميان نمي آورید، ولي در حالیکه در این حاکمیت بوي باروت، بوي خون، صداي انفجار و شكوه مقاومت مردم و با در نظرداشت هیچ اميدی که برای فردای روشن وجود ندارد با گذشت هر روز سرنوشت مردم ما تاریک تر و با گذشت هر روز بد بدتر می شود. چرا چنین است بدون ترديد اين امر خود بيانگر آن استبداد خود کامگی و خود باوری در حاکمیت شماست اگر اندیشه ای هم داشته باشید آنرا بيشتر در پشت پردهء استعمار ابر قدرت ها پنهان کرده اید سیاست و عملکرد شما در این حاکمیت اعجوزهء هزار داماد است هر قدر در محافل ملی و بین المللی شما اکت سیاسی کنید اما سیاستمدار نیستید من شما را سیاست زده خطا میکنم، تمام حرکت و عملکرد های شما در شرایط موجود نتیجه ای شان  هم به گياهاني همانند اند كه همهء جوش و بالنده گي شان وابسته به ادامهء همان فصل هياهو و ابتذال سياسي حاكمیت شماست. فصل باور ها بشما سپری گردیده ادامه این حاکمیت مردم را با گذشت هر روز  رو به سوي گورستان پوچي میبرد که خیلی تاریک و تار است نمیدانم چرا نمی گذارید مردم ما با هم برادری و  آميزشي داشته باشند. حاکمیت شما عامل شکست وحدت ملی در بین مردم افغانستان است چون پایگاه مردمی ندارید میخواهید بر باور های زبانی و قومی تکیه کنید. ای کاش  حمله امروزی  تروریستان به شفاخانه نظامی چهار صد بستر آن هم در قلب شهر کابل برای شما و مسئولین امنیتی شما یک ننگ و یک شرم میبود نمیدانم غیرت افغانی کجاست از همین لحظه دیگر تصمیم ندارم کلیمه رهبر را بشما خطاب کنم چون در حاکمیت شما عامل درد و رنج مردم ما بوده و هست من میدانم افغانستان را کسی رهبری و مدیریت کرده میتواند که  از دل بحران زاده شده باشد، و از وجود گستردهء بحران تجارب همه جانبه ای آموخته باشد، من خود را گناه کار میدانیم چون بخاطر رای دادن برای شما دو نفر در سال 1393  همه مظاهر عقلانيت و تمدن را زير پای استبداد تعصب و خود کامگی های شما دو نفر نمودم و در صندوق یکی شما رای دادم سخت خجالت میکشم سخت گناه کارم  ننگ باد بر من که همچو گناه بزرگی را مرتکب شدم هرگز خود را بخشیده نمی توانم در حالیکه میدانستم  ، افغانستان به یک رهبر کاریزماتیک بخاطر نجات از بحران که دامنگیر افغانستان بود و هست ضرورت دارد نمیدانستم در وجود و  توانمندی های شما این خصلت و این مدیریت وجود ندارد از حادثه حمله امروز به چهار صد بستر روح و تنم آرامش ندارد. نمیدانم چرا در جملات و کلیمات فوق  واژه کاریزماتیک را به کار بردم شاید به این باور که  رهبران آگاه به کسانی گفته می شود که دور از تاملات و تعصبات قومی و زبانی باشند اما شما عامل دامن زدن این نابسامانی ها بوده و هستند من میدانم اقتدار باید بر خاسته از خواسته ها و باور های ملت ها باشند نه از باور های کور کورانه ای رهبران نام نهاد  رهبر واقعی به کسی گفته می شود که در لحظات بحرانی ظهور کرده باشد و لباس و منش و کنش و چهره اش پاسخگوی انتظار مردمی باشد که به او امید بسته اند، بداند مردم چه میخواهند و چه میگوید عاملی مداخله کشور های همسایه و ادامه این جنگ چیست راه بیرون رفت در کجاست اگر من آنچه را که تاکنون نوشته ام  در اين فرمول خلاصه کنيم که «بحران از هر کس که بتواند سوارش شود در چشم منتظران ظهور نجات بخش يک شخصيت کاريزماتيک می‌سازد». يعنی، مهم توانائی سوار شدن بر بحران است و آن کس که چنين کند، هرآنکس که می‌خواهد باشد، يکشبه تبديل به شخصيتی کاريزماتيک می‌شود؛ و چون چنين شد آنگاه رفتار و گفتار و افکارش هم جذابيتی خارق العاده می‌يابند. نه چیغ زدن ها و نه گلون پاره کردن های بی مورد . آیا شما میدانید که جامعهء ما ـ با وجود سه دهه کشتار و ايذاء و سخت گيری و سرکوب؛ انتحار انفجار وضعيتی که اکنون با بيکاری و فقر و گرسنگی و بيماری نيز همراه شده ـ آيا اکنون به لحظهء بحرانی تاريخ خود نرسيده است؟ اگر رسيده است آنگاه بايد منتظر ظهور يک رهبر کاريزماتيک بخاطر نجات کشور از این بحران بود اما اگر نرسيده است، و تا فرصت های کمی که باقی مانده تلاش کنیم جاگزین را در برابرحکومت وحدت ملی آماده سازیم حکومت و رهبر که بتواند از شکل گرفتن و ازدیاد بحران که منجر به فرو پاشی نظام و کشور خواهد شد جلو گیری نماید هدفش ترویج استرداد خود کامگی تعصب نباشد. منافع ملی را بر منافع شخصی قومی و زبانی ترجیح دهد بلاخره به باور من ضرورت ايجاد جاگزین در برابر حکومت وحدت ملی تنها تفاهم روی یک طرح و اجندای ملی در شرایط موجود است و بس.